پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


گریه کردن هم دل خوش می‌خواهد


گریه کردن هم دل خوش می‌خواهد
تنها زمانی گریه‌ام می‌گیرد که احساس کنم کسی بهم توجه دارد. منظورم زمانی نیست که نگاه محبت‌آمیز کسی به‌طرفم جلب شده باشد و یا در سکوتی عاشقانه قرار گرفته باشم. بلکه زمانی است که یک نفر مثلاً یک بازجو و یا روان‌شناس جلویم نشسته باشد و رودررو ازم سوالاتی بکند و من هم مجبور، بله، مجبور باشم بهش جواب بدهم. یک سوالش ممکن است اشک من را در بیاورد.
منظورم آن سوالی است که من را مجبور کند از آرزویی - اگر داشته باشم- و یا دلیل خوب یا بد بودنم و این جور چیزهای شخصی، بخصوص چیزایی که در دوران کودکی اتفاق افتاده باشد، صحبت کنم. من مطمئن هستم قاتل‌ها هم این‌جور موقع‌ها است که جلو بازجوهای‌شان می‌زنن زیر گریه. درست است که با گزارش همان بازجو سرشان به دار آویخته می‌شود ولی آن لحظه با این قبیل سوال‌ها از طرف بازجو، احساس می‌کنند مورد توجه واقع شده‌اند، آن‌وقت احساس خوشی بهشان دست می‌دهد و اشک‌شان سریع درمی‌آید.
آخه می‌دانی گریه کردن هم دل خوش می‌خواهد. گریه کردن حتی از خندیدن هم دل خوشی بیش‌تری می‌طلبد و من آن‌قدر افسرده هستم که انگشتانم قادر نیستند روی دگمه‌های تلفن فشار بیاورند تا از روان‌شناسی وقت بگیرم، لباسی به تن کنم و کیفی روی دوش بیندازم. نه خیلی سخت است همان مرتکب قتل شدن راحت‌تر است.
بدون هیچ زحمتی، اتوماتیک‌وار می‌آیند و می‌برندت. آن‌وقت بالاخره یک نفر را مجبور کرده‌ای تا جلو رویت بنشیند و ازت بپرسد چه مرگت است. از آن سوالاتی هم که گفتم حتماً ازت می‌پرسد. آن‌وقت بهترین روزت فرا رسیده است و تو از این‌که بعد از مدت‌ها کسی بهت توجه کرده احساس خوشی بهت دست می‌دهد و می‌توانی بعد از سال‌ها سرازیر شدن اشک‌هایت را ببینی و از بسته نبودن مجرای اشکی‌ات مطمئن شوی. وقتی ازت می‌پرسد چه چیزی دوست داری نمی‌دانی چه بگویی فکر می‌کند می‌خواهی از جواب دادن طفره بروی برای این‌که از رو ببردت و یک جوابی ازت بیرون بکشد می‌پرسد مثلاً بگو چه میوه یا چه غذایی؟ ولی تو باز هم جوابی نداری که بدهی چون قانع‌تر از این بودی که چیزی را دوست نداشته باشی ولی بهت بگویم این سوال تو را به گریه نمی‌اندازد چون هنوز نمی‌دانی که بی‌مقدارتر از آن بوده‌ای که بهت اجازه بدهند تا چیزی را دوست داشته باشی.
بعضی‌ها اشتباهی فکر می‌کنند آدم گریه کند خودش را خالی می‌کند و حالش بهتر می‌شود. ولی ما آدم‌های دل‌مرده و تنها نباید گول این حرف‌ها را بخوریم. این‌گونه شعارها برای آن‌هایی که شاد هستند کارساز است. ولی برای امثال ما می‌شود گریه زورکی که به هیچ دردی نمی‌خورد جز گرفتن سر درد. آن‌قدر باید زور بزنی تا یک اشک ناقابل مانند آخرین قطره دستمال خیسی در حال چلاندن ازت در بیاید که آن هم زود خشک می‌شود و فایده‌ای ندارد. اشک باید جاری باشد قطره دومی از سومی و سومی از چهارمی جان بگیرد و به رطوبت هوا بیفزاید. اگر از این جور اشک‌ها می‌خواهی تو، آدمی که بی‌صدا گریه می‌کنی باید بنشینی جلو همان‌هایی که گفتم و بس.
می‌دانی چه فرقی بین آدم‌هایی که بی‌صدا گریه می‌کنند با آدم‌هایی که با صدای بلند گریه می‌کنند وجود دارد؟ هرچه طول موج هق‌هق‌ها بلندتر باشد می‌توانی بفهمی که طرف همیشه کسی را پیش خود به فاصله حداکثر سه متر داشته است که نه تنها صدای گریه‌اش را بشنود بلکه ازش دل‌جویی هم بکند. ولی کسی که بی‌صدا گریه می‌کند اطرافیانی که دوروبرش می‌پلکن همواره بهش بی‌توجه‌اند و یا واقعاً همیشه تنها بوده است.
به هر حال فرقی نمی‌کند چه در جمع تنها باشی و چه واقعاً تنها باشی در هر دو حالت گاهی پیش می‌آید که به صدوهجده زنگ بزنی و با سوال عجیب از پشت تلفن بپرسی:«آقا ببخشید امروز چند شنبه است؟
آدم‌های تنها آدم‌های یبسی هم می‌شوند چون به‌راحتی می‌توانند هرجا که هستند باد معده‌شان را خالی کنند زیرا کسی را ندارند که صدایش را بشنود. برای همین هنگامی که نیاز به تخلیه روده دارند دیگر بادی ندارند که به کمک‌شان بیاید و عمل تخلیه‌شان را آسان بکند. آن‌وقت دیرتر احساس دفع می‌کنند و می‌شوند یک آدم یبس. یبسی آن‌قدر سر تا پای وجودشان را می‌گیرد که وقتی پلک می‌زنند می‌توانند صدای سایش پلک بر روی کره چشمان‌شان را بشنوند. حالا می‌دانی فرق بین آدم‌هایی که اشک‌شان از گوشه‌های راست چشمان‌شان پایین می‌آید با آدم‌هایی که اشک‌شان از گوشه‌های چپ چشمان‌‌شان پایین می‌آید در چیست؟ جوابش را می‌گذارم به عهده خودت که بلند شوی و از چند نفر بپرسی تا شاید از تنهایی دربیایی بدبخت.
رویا وهمی
منبع : پایگاه اطلاع‌رسانی دیباچه