سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

گفتگو با دکتر احمد محیط، روانپزشک و عضو سازمان بهداشت جهانی


گفتگو با دکتر احمد محیط، روانپزشک و عضو سازمان بهداشت جهانی
● آرامش را به تنهایی باید یافت
هرچه آرامش درونی بیشتری داشته باشید به حس اطمینان و آنچه «نفس مطمئنه» خوانده می‌شود، نزدیک‌ترید؛ و کسی که به چنین آرامشی نزدیک شود، نیازی به این نخواهد داشت که مدام خود را مقایسه کند و آنگاه است که آرامش درون می‌آید و شخص با تکیه بر آن می‌تواند به موفقیت‌های بسیار بیشت ر هم دست یابد. آنچه خواندید، بخشی از نظرات دکتر احمد محیط، روانپزشک و عضو سازمان بهداشت جهانی بود و اینک ادامه گفتگو:
● از یک معرفی مختصر شروع کنیم؟
▪ دکتر احمد محیط هستم. سال ۱۳۲۲ در کرمان متولد شدم. کودکی‌ام را در شهر کرمان بودم و پس از آن چون پدرم در وزارت دادگستری کار می‌کرد و به شهر رفسنجان انتقال پیدا کرد، ما هم به تبعیت از او به این شهر رفتیم. پنج سال در آنجا بودیم و به کرمان برگشتیم اما آخرین سال دبیرستان را در تهران بودم و آنجا دیپلم گرفتم و همان سال یعنی سال ۱۳۴۰ وارد دانشکده پزشکی دانشگاه تهران شدم.
● چرا پزشکی؟
▪ من پسر بزرگ خانواده بودم. پدرم تحصیلات حقوقی داشت و مادرم هم که هنوز نور وجودش خانواده ما را گرم نگاه داشته، بانوی فرهیخته‌ای بود. دانش جدید و قدیم زمان خود را با کتاب خواندن کسب می‌کرد. کتاب از کودکی در خانواده‌ ما موجود آشنایی بود. در ضمن، یکی از اقوام دور ما پزشک بود و من از شخصیت‌ او خوشم می‌آمد و وی را الگویی برای خود یافتم و با قبول شدن در کنکور، وارد رشته پزشکی شدم.
● از میان این همه رشته‌، چرا روانپزشکی‌ را انتخاب کردید؟
▪ من درباره روان‌پزشک شدن هیچ انتخاب دومی‌نداشتم. یادم می‌آید وقتی در سال ششم پزشکی بودیم، امتحانی به نام امتحان انترن‌ها داشتیم که بخش‌ها را بر اساس رتبه کسب شده در آن کنکور، تعیین می‌کردیم. بعضی بخش‌ها بود که همه برایش مشتاق بودند مانند بخش داخلی بیمارستان هزار تختخوابی (امام خمینی)، بخش عفونی دکتر مژدهی، بخش جراحی سینا یا کودکان دکتر قریب که اغلب نفرات اول کنکور انترن‌ها این بخش‌ها را انتخاب می‌کردند. من با اینکه جزو رتبه‌های خوب بودم، وسط کلاس بلند شدم و گفتم بیمارستان روزبه. همه هم‌دوره‌های من شروع کردند به خندیدن و کف زدن و هورا کشیدن. در آن روزها روانپزشکی خیلی محبوب نبود و همه از اینکه من باز هم بر سر حرفم هستم، ابراز احساسات کردند. من انتخاب دومی‌نداشتم و حتی آمریکا هم که رفتم، با وجود اینکه برای رشته‌های دیگری از جمله جراحی اعصاب پذیرش داشتم و استادانم برای این رشته بسیار تشویقم می‌کردند اما عاشق روانپزشکی بودم و تخصصم‌ را در پنسیلوانیای آمریکا گرفتم.
● الان هم راضی هستید؟
▪ بله، به خصوص وقتی وارد برنامه‌های خدمات بهداشت روان و ادغام بهداشت روان در خدمات بهداشتی شدم و با کشورهای گوناگون در این زمینه کار کردم و حس کردم نقش بسیار کوچکی در ارتقای پذیرش سطح روانپزشکی جامعه داشتم، خشنودتر شدم. من به آمریکا رفتم تا درس بخوانم و برگردم و خدمتی کنم. با اینکه استادیار دانشگاه تمپل بودم، در سال ۵۷ به ایران برگشتم.
● آمدن شما با جریانات انقلاب تداخل نکرد؟
▪ چرا. ۱۶ مرداد سال ۱۳۵۷ در انجمن توان‌بخشی و مرکز روان‌پزشکی رازی در امین‌آباد کارم را شروع کردم. اتفاقا از همان موقع جریان انقلاب هم جاری بود و مرحوم دکتر سامی، ‌اولین وزیر پس از انقلاب با من تماس گرفت و مسوولیت آموزشی انجمن توان‌بخشی را به عهده من گذاشت، ولی شهریور همان سال انجمن منحل شد و تغییراتی صورت گرفت. من نیز بلافاصله پیشنهاد دادم که دو بخش آموزش و پژوهش روانپزشکی به صورت یک واحد مستقل به نام انستیتو روانپزشکی تهران دربیاید که مورد قبول قرار گرفت. سپس در انستیتو با کمک سازمان جهانی بهداشت در مدیترانه شرقی، برنامه ملی بهداشت روان ایران را حدود سال ۶۵ نوشتیم. استراتژی اصلی این برنامه، ادغام بهداشت روان در شبکه بهداشتی- درمانی کشور بود. به این ترتیب، روانپزشکی و بهداشت روان از انزوای تاریخی خود خارج شد. هم‌زمان، تشکیل بیمارستان‌های متعدد و فعالیت همه دست‌اندرکاران به این موفقیت‌ها افزود. من مدیر گروه روانپزشکی دانشگاه علوم پزشکی ایران بودم که سازمان جهانی بهداشت من را به کار دعوت کرد.
● یعنی به مصر؟
▪ بله، از سال ۷۱ به مصر رفتم و به عنوان مشاور بهداشت و روان در مدیترانه شرقی مشغول شدم. اول، دفترمان در اسکندریه بود و سپس به قاهره منتقل شد. من در سال ۱۳۸۲ ارتقا یافتم و به عنوان «مدیر دایره حفظ و ارتقای بهداشت» منطقه مدیترانه‌ شرقی منصوب شدم که به ۲۲ کشور خدمات می‌داد. بالاخره سال گذشته پس از چهارده سال کار در سازمان جهانی بهداشت بازنشسته شدم و به ایران بازگشتم.
● در سمت جدید چه برنامه‌هایی در سازمان تحت مدیریت شما بود؟
▪ دوازده برنامه سازمان زیر نظر دایره ما بود، از جمله تغذیه، آموزش بهداشت، بهداشت کودکان، تنظیم خانواده، بهداشت روان، اعتیاد و مصرف سیگار و بهداشت محیط.
● دلیل موفقیت خود را چه می‌دانید؟
▪ اگر اندک وظیفه‌ای را که من انجام داده‌ام بتوان موفقیت خواند، باید خیلی صادقانه و عادلانه بگویم که شاید یک علت آن این بوده که در هر مرحله‌ای از زندگی، به آن کاری که انجام می‌دادم به عنوان جدی‌ترین مساله عالم می‌نگریستم و از همه توانم مایه می‌گذاشتم.موفقیت‌های واقعی تنها در صورتی به دست می‌آید که پشتوانه‌ای از عشق داشته باشد. من معتقد بودم این کار باید انجام شود و انجامش می‌دادم. در یک کلام از تمام وجودم مایه می‌گذاشتم و اگر در جایی موفق می‌شدم که بسیار خوشایند بود، وگرنه دلسرد نمی‌شدم. با خودم می‌گفتم که حتما تلاش من نیز برای انجام این کار کافی نبوده است. دفعه بعد باید کمک‌های بیشتری بگیرم.
● از زندگی خانوادگی‌تان بگویید؟
▪ در سال ۱۳۴۷ ازدواج کردم. درست موقعی که پزشکی‌ام تمام شد، با همسرم که پرستار بود و در بیمارستان روزبه کار می‌کرد، آشنا شدم. دو پسر داریم. که هیچ کدام در رشته پزشکی تحصیل نکردند ولی هردو در تلاشند مدرک دکتری را در رشته دیگری بگیرند و در آمریکا هستند. از زندگی خانوادگی‌ام به دلیل اینکه همسرم مشوق خوبی بوده و روزهای سخت را تحمل کرده، رضایت دارم. من به طور متوسط در این ۱۴ سال حداقل در طول ماه، ۱۰ روز را در سفر می‌گذراندم و زندگی من دایم در سفر بوده است. اما وقتی از سفر می‌آمدم، سعی می‌کردم تجربه‌های خود را با همسرم در میان بگذارم.
● چرا میان دوره جوانی شما، با نسل امروز این همه تفاوت وجود دارد و نگرش جوان‌ها عوض شده است؟
▪ ما از درون خانواده‌هایی با نقش‌ها و روابط تعریف شده‌تری آمدیم. ما از خانواده‌هایی پدید آمدیم که نقش پدر، مادر و فرزند خیلی روشن‌تر بود. فلسفه مسلط بر نسل ما هم شاید اندکی متفاوت بوده است. احتمالا ما را ایده‌آلیست‌تر بار آورده بودند. اما نسل جوان کشور ما، نسل شروع و ادامه تغییر بوده است. هر تغییری (چه در سطح جامعه، چه در ساختار خانواده، چه در تعداد بچه‌های خانواده) سبب متحول شدن شیوه‌های تربیتی شده و نسلی پدیدار شده که با گذشته متفاوت است. در نسل شما به بچه‌ها میدان داده شد تا اعتماد به نفس خاصی پیدا کنند و بهبود امکانات اقتصادی خانواده نیز کمک کرده تا نسل شما چنان ارتباط خود را با دنیا زیاد کند (به خصوص در عصر کامپیوتر و اینترنت) که توقع شما از خودتان و جامعه زیادتر شود و حس کنید به هر جا که برسید، باز برایتان کم است. از آن گذشته، افزایش جمعیت و افزایش پزشکان در جامعه آن واقعیت قداست و بالانشینی خاص طبیب را کم کرده، و این‌ها همه لایه‌های گوناگون مساله پیچیده تفاوت میان پزشکان نسل ما و شما شده است. البته این تغییرات را باید به صورت مساله جامع ریشه‌یابی کرد و اینکه آیا این روند تغییرات، مثبت یا منفی بوده را باید بررسی کرد و راه‌حل داد. درباره اینکه چگونه باید در این میانه آرام ماند و از استرس‌ها کاست، تنها چیزی که می‌توانم بگویم این است که «سعی کنید به هر ترتیب ممکن سطحی از آرامش درونی را برای خودتان تعریف کنید و در جهت کسب آرامش به روش خودتان برنامه‌ریزی کنید. اگر حس می‌کنید مقایسه کردن خود با دیگران به شما استرس می‌دهد و از قدرت‌تان برای رسیدن به هدف خاصی می‌کاهد، اول سطح مقایسه‌تان را پایین بیاورید. نگویید من پزشک متخصص در دهه چهارم زندگی‌ام کجا هستم و فلانی کجاست. در سطح کلاس یا همکاران، خود را بسنجید و اگر تلاش کردید و به حد موفقیت آنها رسیدید، حالا سطح بالاتری را به عنوان هدف پیشرفت بگیرید. راهی پیدا کنید تا به سطحی از آرامش برسید، مطمئنم در هر انسانی راهی برای رسیدن به خلوص و آرامش درونی هست و خودش به تنهایی باید آن را پیدا کند.
منبع : هفته نامه سپید


همچنین مشاهده کنید