جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


انتظار برای باران


انتظار برای باران
● درباره‌ی نمایشنامه‌ی "در خانه‌ام ایستاده بودم و منتظر بودم باران بیاید"
نشر "نی" که چند سالی است مجموعه‌‌ی "صد سال سینما، صد فیلم‌نامه" را ـ در زمینه‌ی چاپ فیلم‌نامه‌های فیلم‌های مطرح سینمای دنیا ـ منتشر می‌کند، اخیراً چاپ مجموعه‌ی جالب دیگری با نام "دور تا دور دنیا" را آغاز کرده است که قرار است به انتشار نمایشنامه‌هایی از نمایشنامه‌نویسان سرتاسر جهان ـ از جمله ایران ـ بپردازد. از این مجموعه کتاب‌ها که زیرنظر مهدی نوید و تینوش نظم‌جو منتشر می‌شود و مقرر شده هر ماه دو کتاب از آن‌ها چاپ شود، تاکنون سه نمایشنامه منتشر شده‌اند و چندتای دیگر هم در نوبت چاپ هستند. "لاموزیکا، دومین" (از نویسنده‌ی معروف فرانسوی مارگریت دوراس با ترجمه‌ی تینوش نظم‌جو)، "داستان یک پلکان" ( از آنتونیو بوئروبایخو با ترجمه‌ی پژمان رضایی) و "در خانه‌ام ایستاده بودم و منتظر بودم باران بیاید" (از ژان ـ لوک لاگارس با ترجمه‌ی تینوش نظم‌جو)، نمایشنامه‌هایی هستند که به‌تازگی منتشر شده و به بازار کتاب عرضه شده‌اند.
ژان ـ لوک لاگارس (۱۹۹۵ ـ ۱۹۵۷)، شاعر، نمایشنامه‌نویس، کارگردان و بازیگر فرانسوی است که "خاطرات مبهمی از طاعون"‌، "سرزمین دور دست" و همین نمایشنامه‌ی "در خانه‌ام ..." جز‌ء مهم‌ترین آثار او هستند. تا آن‌جا که من می‌دانم نمایشنامه‌ی اخیر اولین اثری است که از او به فارسی ترجمه و منتشر می‌شود.
"در خانه‌ام ایستاده بودم و منتظر بودم باران بیاید" نمایشنامه‌ای تک پرده‌ای است با پنج شخصیت که به نام‌های پیرترین زن، مادر، دختر ارشد، دختر دوم و جوان‌ترین دختر شناسانده می‌شوند.
این پنج زن در یک عصر تابستان، در اتاقی از خانه‌شان نشسته‌اند و تا نزدیک سحرگاه فردا درباره‌ی مهم‌ترین مساله‌شان یعنی پسر ناپدیدشده‌ی خانواده که پس از سال‌ها بی‌خبری، عصر همین روز به خانه بازگشته است صحبت می‌کنند.
سال‌های سال قبل، پسر (که از او باعنوان "برادر جوان" نام برده می‌شود) پس از یک نزاع شدید با پدرش توسط او از خانه رانده شده و دیگر هیچ‌وقت بازنگشته است؛ از آن پس این پنج زن زندگی خود را وقف انتظار برای بازگشت او کرده‌اند و در یک انزوای خود خواسته گرفتار آمده‌ا‌ند.
"انتظار" درون‌مایه‌ی اصلی این نمایشنامه است؛ خود ژان – لوک لاگارس در این‌باره نوشته است:
"خواهران و همسران و مادران و معشوقه‌گانی که فراموش شدند و تمام آن زنانی که نمی‌خواستیم ببینیم، که نمی‌خواستیم آرزوهایشان را دریابیم و هم‌چنان در انتظار ماندند... فراتر از خرد، زندگی‌شان را ویران کردند با هیچ‌کاری نکردن جز انتظار..."
هیچ‌یک از این پنج زن نامی ندارند و شاید به‌قول خود لاگارس بتوانند هر نامی داشته باشند. اینان گرفتار یک انتظار بیهوده و بی‌پایان هستند؛ حتا بازگشت برادر جوان نمی‌تواند پایان خوشی برای این انتظار بیهوده رقم بزند؛ چه این‌که آن ‌که به خانه برگشته جسم نیمه‌جان اوست که به محض قدم‌گذاشتن درون خانه نقش بر زمین‌شده و او را کشان‌کشان به تختش رسانده‌اند و آن‌چنان که پیداست چندان امیدی به زنده‌ماندن او نیست.
هر یک از زن‌ها در گفت‌وگوهایشان با حسرت از سال‌هایی که بیهوده در انتظار گذرانده‌اند و می‌توانست بهتر از آن‌چه گذشته باشد سخن می‌گویند و در عین‌حال از این‌که این سال‌ها را این‌چنین به انتظار گذرانده‌اند ناراضی نیستند. درواقع آن‌ها در یک وضعیت پارادوکسیکال به سر می‌برند؛ از آمدن برادر جوان پس از این همه سال به‌نوعی شاد و به‌نوعی غمگین‌اند؛ حتا آینده‌ای که هر یک (به‌خصوص سه خواهر) بعد از مرگ احتمالی برادرجوان برای خود متصورند از این وضعیت پاردوکسیکال جدا نیست؛ دختر ارشد می‌گوید که بعد از مرگ برادر تا ابد عزادار او خواهد ماند و در عین‌حال اعتراف می‌کند که چندان هم نمی‌تواند از مرگ او غم‌زده باشد. دختر دوم کار برادرجوان را یک نوع جنایت می‌داند: "این از سوی او یک جنایت است، نادیده‌گرفتن زندگی آنانی که شما را دوست دارند، این یک نوع جنایت است... چنین گمان می‌کنم" و دختر سوم نیز می‌گوید: "می‌روم و زندگی‌ام را دوباره آغاز می‌کنم، دوباره می‌سازم، دوباره تصور می‌کنم".
ژان – لوک لاگارس، نمایشنامه‌اش را با کم‌ترین توضیحات راجع‌به صحنه و حالات و حرکات شخصیت‌ها و تنها برپایه‌ی دیالوگ‌ها پیش می‌برد؛ دیالوگ‌هایی که شاعرانگی در آن‌ها موج می‌زند و شاید در یک تقابل زیبا با فضای بی‌روح و سردی که داستان نمایش در آن اتفاق می‌افتد قرار دارد.
نام نمایشنامه هم به شکلی استعاری باز به وضعیت انتظار اشاره دارد؛ انتظار برای بارانی که معلوم نیست آیا می‌آید تا به قول دختر ارشد "تسکین دهد" یا هرگز نخواهد آمد...
"در خانه‌ام ایستاده بودم و منتظر بودم باران بیاید" از معدود نمایشنامه‌های خوب چاپ شده در سال جاری بود که امیدوارم زمینه‌ی آشنایی بیش‌تر با ژان – لوک لاگارس و نوشته‌هایش را (که برخی از آن‌ها از آثار مطرح تئاتر فرانسه در سال‌های ۸۰ و ۹۰ میلادی هستند) فراهم آورد.
حسین جاوید
نوشته‌ی "ژان ـ لوک لاگارس"ترجمه‌ی تینوش نظم‌جو
منبع : ماهنامه ماندگار