جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


خنده دار بودن شعر گفتن!


خنده دار بودن شعر گفتن!
این جا نویسنده ای خوابیده، عتیقه مثل ویرگول‎/
كه صاحب چند شعر است.‎/
خاك، بزرگوارانه استراحتی ابدی به او داده‎/
با این كه جنازه عضو هیچ یك از گروه های ادبی نبوده‎/
اما چیز بهتری جز این مَثَلِ كودكانه، گیاه بابا آدم و جغد‎/
روی قبر دیده نمی شود.‎/
رهگذر! از ساكت مغز الكترونیكی را بیرون بیاور‎/
و یك لحظه به سرنوشت «شیمبورسكا» فكر كن.«ویسواوا شیمبورسكا»
زنی سپیدموی، كه متولد دوم جولای ۱۹۲۳ در لهستان است. چندان اهمیتی ندارد «آدم ها روی پل» چه سالی منتشر شده و چه سالی در ایران ترجمه شده است، مهم این است كه «آدم ها...» هنوز جذاب، تأثیرگذار و قابل توجه است.
«ویسواوا» در جریان جنگ جهانی دوم و زمانی كه آلمان ها به لهستان هجوم می آورند به شكلی نامتعارف درس می خواند و بعد وارد دانشگاه شده در دو رشته ادبیات و جامعه شناسی تحصیل می كند، تأثیر این دو رشته و دیدگاه هایی را كه از این دو فرآیند بر ذهن و زبانش ایجاد شد به راحتی می توان در آثارش پیگیری كرد.
«شیمبورسكا» پیش از آن كه بخواهد و بداند شاعر است با پیرامونش آشتی برقرار كرده و توانسته دریچه های شناختش را در برابر آن باز بگذارد. ساده تر این كه او اجازه داده عناصر پیرامونی به درونش وارد شوند و خودشان را آنگونه كه هستند معرفی كنند.
شیمبورسكا تلاشی برای برهم زدن جهان پیرامونی اش ندارد و پدیده ها را همانگونه می نویسد كه هستند، اما نگاه او آنچنان عمیق و شخصی است كه لایه های متفاوت پدیده ها را به راحتی كشف می كند. در ساختار و تأویل متن درباره نظر «هایدگر» فیلسوف آلمانی پیرامون شعر آمده است: «گوهر زبان از نسبت آن با هستی دانسته می شود؛ و این گوهر در بنیان، خود شاعرانه است چرا كه شعر مناسبتی اصیل با هستی دارد و روشنگر است. شعر حقیقت را آشكار می كند و حضور هستی نیز حقیقت دارد. به این اعتبار نسبت شعر با هستی اصالت دارد. هایدگر از ذهنیت شاعر، تاریخ زندگی اش، تجربه هایش، خلاصه از «من» شاعر می گذرد.
گرچه برای شیمبورسكا آنطور كه از كتاب «آدم ها...» پیداست این نگرش درصد بالایی را در شعر او نداشته است اما می توان نشانه های عمیقی را یافت كه او شهود را در شعرش بیش از هرچیز پذیرا بوده است.
هیچ چیز دو بار اتفاق نمی افتد
و اتفاق نخواهد افتاد. به همین دلیل
ناشی به دنیا آمده ایم
و خام خواهیم رفت
حتی اگر نادان ترین شاگرد مدرسه دنیا بودیم
هیچ زمستان یا تابستانی را تكرار نمی كردیم.
«شعر هیچ چیز دو بار اتفاق نمی افتد»
در واقع اگرچه در نظر اول «پیش اندیشی» در شعر (ترجمه شعر) بیش از انفجارهای ذهنی و آفرینش واژگان و مفاهیمی كه بدیع و تازه می نمایند، خودش را به مخاطب ارائه می دهد، اما این نكته را نباید فراموش كرد كه نگاه «شیمبورسكا» نگاهی است همراه با كشف و شهود كه البته خردورزی و آگاهانه به هستی پرداختن نیز از نكاتی است كه به طور قطع از نظر «ویسواوا» دور نبوده است.
«شیمبورسكا» در سال ۱۹۹۶ وقتی به او اطلاع می دهند برنده جایزه نوبل ادبی شده و قرار است یادداشتی را در روز گرفتن جایزه برای حاضران بخواند، نوشته اش را اینگونه آماده می كند و به موضوع شهود می پردازد: «شهود شاعرانه امتیاز خاص شاعران، یا در كل هنرمندان نیست. گروهی از مردم وجود دارند، وجود داشته اند و همیشه وجود خواهند داشت كه به دریافت شهود نائل می شوند و اینان كسانی هستند كه آگاهانه شغلی برای خود انتخاب كرده و آن را با عشق و شعور برعهده می گیرند، چنین پزشكانی پیدا می شوند، چنین دبیرانی، چنین باغبانانی و صاحبان صدها و صدها شغل دیگر». (مقدمه ترجمه فارسی آدم ها روی پل) زبان ساده و گویای او به قدری رسانا و تأثیرگذار است و به اندازه ای به درك هستی شناختی دست یافته كه وقتی قراراست از كلیات حرف بزند آن ها را به گونه ای دم دستی و مستقیم به مخاطب انتقال می دهد. به این شعر توجه كنید:
سینما را ترجیح می دهم‎/ گربه ها را ترجیح می دهم‎/ درختان بلوط كنار رود «وارتا» را ترجیح می دهم‎/ دیكنز را بر داستایوفسكی ترجیح می دهم‎/ خودم را كه آدم ها را دوست دارد، بر خودم كه بشریت را دوست دارد ترجیح می دهم‎/ .......... خنده دار بودن شعر گفتن را‎/ به خنده دار نبودن شعر نگفتن ترجیح می دهم‎/.
در واقع اگرچه در این سطرها «شیمبورسكا» بخشی از هستی خود را توضیح می دهد اما این قدر نشانه ها قابل لمس و محسوسند كه مخاطب احساس نمی كند شعر در یك فضای خلأ یا انتزاع سروده شده است. مخاطب در این نگاه به خوبی درمی یابد كه شاعر جهان بینی اش سطحی نیست اما زبان و نوع نگرشی كه به شعر و هنر كلامی دارد به گونه ای است كه می خواهد مخاطب را در نشانه های شعر شریك بداند، مخاطبی كه گربه، درخت، رود، خندیدن، سینما، داستایوفسكی، دیكنز و... را نمی شناسد اما آنها را بارها دست كم در ذهن مرور كرده و یا دیده است.
یكی دیگر از ویژگی های شعر «ویسووا» نگاه كاملاً اجتماعی او به شعر بود. او جامعه شناسی خوانده بود و به طور قطع این نگاه را از مطالعات در این حوزه و دریافت های میدانی و تجربی اش حاصل كرده است. «شیمبورسكا» اگرچه هیچ وقت سیاسی نبود و حتی عضو هیچ گروه یا رسته ادبی هم نشد اما «سیاست» را پیكره ای عظیم در ساختمان جهان می دانست.
شعر برای این شاعر در جهان دیگری رخ نمی دهد. او شعرش را روی همین زمین می نویسد، زمینی كه در آن دیوار چین، دیوار برلین، حمله آلمان ها به لهستان، فروپاشی شوروی، یوگسلاوی و... اتفاق می افتد، جهانی كه در آن انسان ها گاه همدیگر را می كشند تا زنده بمانند و گاه در كنار هم هستند تا زندگی كنند و زنده بمانند و هزاران دلیل دیگر. «شیمبورسكا» از این رخدادها عكسبرداری می كند و آن را به هنر كلامی برمی گرداند. او گاه حق همه را بجا می آورد و به همه موجودات این هستی چه جاندار و چه بی جان می گوید كه آفریدن و زیستن شان به حق بوده است یا دست كم این موجودات اینگونه می پندارند:
«باز (شكاری) خیالش از هر بابتی آسوده است‎/ عذاب وجدان برای پلنگ سیاه غریبه است‎/ ماهی گوشت خوار در مورد درستی رفتارش تردیدی ندارد‎/ مار زنگی خودش را بدون هیچ ایرادی قبول دارد‎/ شغال انتقادپذیری وجود ندارد‎/ ملخ، تمساح و...‎/ زندگی شان را می كنند و از این راضی اند‎/».
شاید یكی از نقاط تفاوت شاعران با یكدیگر یا حتی می توان آن را به هنرمندان و هنرهای دیگر هم تعمیم داد این است كه شاعر یا هنرمند بداند كه كجای این هستی ایستاده است؟ مهم این است كه دریچه ای را بیابی كه متعلق به توست، یافتن این دریچه شیره جانت را طلب می كند و عرقریزان روحت را می خواهد، اما وقتی دریچه را یافتی دیگر «هستی» تو با «هستی» دیگران متفاوت خواهد بود. آنگاه وقتی به اشیاء، جانداران و به طور كل عناصر اطراف خود نظر می اندازی آن چیزی را می بینی كه می خواهی یعنی ذات آنها، همانگونه كه هستند، اساساً شاعران یا گاه جهان را آرمانی توصیف و تصویر می كنند یا واقعی، گاهی هم سیاه نمایی می كنند و به همین دلیل است كه مكاتب ادبی هركدام از آنها را ذیل جریانی قرار داده است از كلاسیسیسم تا رمانتی سیسم، رئالیسم، ناتورالیسم، سمبولیسم، سوررئالیسم و...
این فرآیندها مجموعه ای هستند كه شاعران را در میان خود طبقه بندی كرده اند چه شاعران بخواهند چه نخواهند! و البته «شیمبورسكا» هم از این قاعده خارج نخواهد بود. «ویسواوا» شعری با عنوان «پیاز» دارد در این شعر مواردی را كه ذكر كردم و دریچه ای را كه از آن نام بردم به وضوح در اندیشه این شعر دیده می شود. او با شكلی استعاری «پیاز» را به برخی انسان های این هستی تعمیم می دهد.
«پیاز چیز دیگری است‎/ دل و روده ندارد‎/ تا مغزِ مغز پیاز است‎/ تا حد پیاز بودن‎/ پیاز بودن از بیرون‎/ پیاز بودن تا ریشه‎/ پیاز می تواند بی دلهره ای‎/ به درونش نگاه كند‎/ در ما بیگانگی و بی رحمی است‎/ كه پوست به زحمت آن را پوشانده...‎/»
در اساس این شعر نوعی از یكرنگی و تا بن استخوان یكدست بودن را می ستاید و چند پهلو بودن و «به مارماهی ماندن، نه این تمام، نه آن تمام» را نكوهش می كند.
نمی دانم فیلم «قرمز» ساخته هموطن «شیمبورسكا» مرد لهستانی و شاعر سینما «كیشلوفسكی» را دیده اید یا نه؟ و آیا كتاب «آدم ها روی پل» را خوانده اید؟ تفاوتی هم نمی كند، منظورم این است كه اگر هم ندیده یا نخوانده اید «هستی» و «جهان بینی تان» مثل همیشه دچار تغییر نمی شود اما مسأله مهم این است كه برخی معتقدند «كیشلوفسكی» فیلم «قرمز» را كه یكی از سه گانه های «آبی، قرمز، سفید» است با جرقه یا الهام یكی از شعرهای «ویسواوا» نوشته است: البته ممكن است هر اثری الهام بخش آثار دیگری باشد و به همین دلیل است كه مسأله «رابطه بینامتنی» همیشه در ادبیات مطرح بوده است و این به معنای كپی برداری نیست. چون این دو هنر كاملاً مستقل اند. اما این شعر این گونه آغاز می شود:
«هر دو بر این باورند
كه حسی ناگهان آنها را به هم پیوند داده
چنین اطمینانی زیباست
اما تردید زیباتر است
«عشق در نگاه اول»
و در انتهای شعر آمده:
بالاخره هر آغازی
فقط ادامه است
و كتاب حوادث
همیشه از نیمه باز می شود«همان ...»
در جهان شیمبورسكا عناصر گوناگونی زیست می كنند، همه در كنار هم، بدون این كه نوك های تیزشان زخمی بر پیكر دیگری بیندازد. «انسان» جریان شناخته شده ای است كه احترام به او و انسانیت نهفته اش در چالشی بزرگ افتاده، چالشی كه باید روزگاری اگر بتواند از او فاصله بگیرد.
شیمبورسكا نخستین مجموعه شعرش را با عنوان «برای این است كه زنده ایم» در سال ۱۹۵۲ منتشر كرد، سپس در سال ۱۹۵۴ «سؤالاتی مطرح در خویش» را چاپ كرد و «ندایی به Yeti» كتابی بود كه در سال ۱۹۵۷ از او به چاپ رسید. «نمك» ،۱۹۶۲ «طفلك بازیگوش» ،۱۹۶۷ «به هر حال» ،۱۹۷۲ «عدد عظیم» ،۱۹۷۶ «آدم ها روی پل» ۸۸-۱۹۸۶ و «پایان آغاز» به ترتیب دیگر آثار ویسواوا شیمبورسكا در حوزه شعر بود.
حسن گوهرپور
منبع : روزنامه ایران