پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

دشمنان آزادی


دشمنان آزادی
چرا خوانش آثاری خاص، در برخی مقاطع تاریخی برای همه ما ضرورت دارد یا حداقل این طور تصور و بدان توصیه می کنیم. البته هر کس می تواند از منظر علائق خود در این باب نظر دهد و آنچه را می پسندد به مثابه اولویت فرهنگی مطرح کند. اما مساله دیگری هم هست و آن اینکه تجارب اجتماعی و فرهنگی ما می تواند برخی کمبودها یا ضرورت ها را به ما گوشزد کند و جهت اصلی نیازهای فرهنگی ما را نمایان سازد. بر همین اساس، برآیندی از نظرات و گرایشات اهل فرهنگ و صاحبنظران و قوام یافتگان عرصه فرهنگ این سمت و سو را نشان می دهد و اعتمادی وثیق می توان به داوری ایشان ابراز کرد.
آیزایا برلین و آثارش، یکی از همین ضرورت های معاصر برای اهل فرهنگ و سیاست و علوم انسانی در کشور ماست. او از نکات و مسائلی سخن گفته و زاویه هایی گشوده که می تواند به ما در بهکرد پندار و رفتار اجتماعی و فرهنگی و سیاسی مان یاری رساند و کیفیت آن را اعتلا بخشد. البته او در بستر و زمینه یی سخنان خود را مطرح کرده که با وضع ما تفاوت بسیار دارد. قابلیت و امکان پذیرش آن، در آن جوامع بسیار فراتر از آن ما بوده و هست، اما مگر فرهنگ و تجربه و دانش مرز مشخصی دارد یا مالکیت گروه و آحاد خاصی را برمی تابد که ما از آن محروم شویم یا آن را غریبه تصور کنیم؟ بی شک هیچ خردمندی چنین نمی اندیشد و چنین امساکی را برنمی تابد. از همین نقطه اگر عزیمت کنیم، ارزش کار مترجمان برجسته را درمی یابیم. کسانی که ملتقای فرهنگ های متفاوت و حامل و عارض یکی برای دیگری هستند. سفر فرهنگ ها و دانش ها، اینچنین میسر می شود.
سیاحتی است دوسویه که اگر بهره صحیح از یک سو گرفته شود، امکان عرضه و بازگشت ارزش ها و دستاوردهای تازه به مبدأ نیز دور از دسترس نخواهد بود. این خصوصیت در کشور ما مسبوق به سوابقی طولانی است، زیرا همواره فرهنگ ایرانی با تعاطی و تعامل فرهنگ ها و زبان های دیگر و تسامح و پذیرش آنها به باروری و اعتلای تمدنی رسیده و جوهر خود را عرضه کرده است. دوره های طلایی فرهنگ ایرانی، محصول بده بستان های عظیم علمی و فلسفی و فرهنگی در ظل بلندنظری و فرهنگ دوستی و درجه یی از تساهل آیینی بوده است. زایش تمدن ایرانی، پس از این هم راهی جز این طریق ندارد.
دکتر عزت الله فولادوند مترجم برجسته آثار فلسفی، یکی از حاملان و انتقال دهندگان دستاوردهای فکری و فلسفی جهان معاصر به فرهنگ ایرانی است. کیفیت برگردان و نوع گزینش آثار از سوی وی به همراه توضیحات و تسلط بر موضوعات، کار او را از ترجمه به بازآفرینی و گسترش متن و افزونی اصطلاح در زبان پارسی استعلا بخشیده است. این ویژگی ها محصول سال های طولانی درنگ و مطالعه و پژوهش است و امیدواریم همچنان تداوم داشته باشد. آخرین تراوش قلم دکتر فولادوند، ترجمه کتاب آیزایا برلین به نام «آزادی و خیانت به آزادی» با عنوان دوم «شش دشمن آزادی بشر» است که توسط نشر ماهی منتشر شده و باکیفیت و سنجیده هم انتشار یافته است.
چندین اثر دیگر هم از مجموعه آثار برلین توسط همین ناشر و به همین سیاق چاپ شده که احتمالاً سنگ بنای ترجمه کل آثار وی تواند بود. خاصه که قبلاً هم رجل بزرگ فرهنگ ایران، استاد محمدعلی موحد نیز «چهار مقاله در باب آزادی» را ترجمه کرده و برخی دیگر از مترجمان قابل اعتماد نیز چند اثر برلین را به فارسی برگردانده و منتشر کرده اند. مجموعه نشر ماهی به جز «شش دشمن آزادی بشر»،کتاب های دیگری از جمله «کارل مارکس» به ترجمه رضا رضایی، «مجوس شمال» همین مترجم و «ریشه های رمانتیسم» که جناب عبدالله کوثری مترجم آن بوده، به چاپ رسانده است. افزون بر اینها خشایار دیهیمی قبلاً دو کتاب «فلسفه سیاسی آیزایا برلین» و «فیلسوفان سیاسی قرن بیستم» را که حاوی مطلب جالبی درباره اوست ترجمه و منتشر کرده است.
آیزایا برلین در سال ۱۹۰۹ متولد شد و در سال ۱۹۹۷ درگذشت. او یکی از ارکان نظریه پردازی سیاسی در عصر ما و از نوابغ لیبرالیسم معاصر محسوب می شد. نویسنده یی صاحب سبک بود و در تاریخ اندیشه ها تسلطی بی مانند داشت. «آوازه بلندش در بیشتر عمر مرهون گفت وگوهای درخشان، دفاع از لیبرالیسم، حمله به تندروی سیاسی، تعصب و تحجر روشنفکری و نوشته های قابل فهم و پرتلالو وی در زمینه تاریخ سیر اندیشه ها بود.» برلین در لتونی که بخشی از امپراتوری روسیه بود متولد شد و همراه پدرش در سال ۱۹۱۵ م به روسیه رفت. در آنجا در خلال سال های بعد، شاهد طغیان کمونیست ها در روسیه و صعود بلشویک ها به قدرت بود. در سال ۱۹۲۱ م خانواده آیزایا به بریتانیا مهاجرت کردند و از آن پس او در آن کشور به تحصیل و تحقیق و تالیف و تدریس پرداخت. در دانشگاه آکسفورد تحصیل و تدریس کرد و مدتی هم در سفارت بریتانیا در امریکا کار کرد. او در خلال سال های پس از جنگ دوم جهانی به روسیه سفر کرد و مشاهدات شخصی اش، خاصه در برخورد با ادبای مغضوب و نابغه شوروی بوریس پاسترناک و آنا آخماتوا، وی را در مخالفت با کمونیسم و رژیم های توتالیتر و تمرکز گرا مصمم تر کرد. برلین درباره مارکسیسم، سوسیالیسم، کمونیسم، تاریخ اندیشه در روسیه و نهضت روشنگری و منتقدان آن آثار مهمی نوشت. وی به تدریج به یکی از قله های نظریه پردازی و فلسفه سیاسی در بریتانیا بدل شد. اما او بر سودمندی اجتماعی نظریه تاکید می کرد.
در باب فلسفه هم همین گونه بود، او معتقد بود؛ «فلسفه، پیش فرض های ناخودآگاه ما را آشکار می سازد و صحت و اعتبار آنها را می سنجد و از این راه، خطاها و اشتباهاتی را مشخص می کند که به بدفهمی و کژنمایی تجربه ها منجر می شوند و آسیب واقعی می رسانند. فلسفه در آنچه تاکنون مسلم گرفته شده چون و چرا و شبهه می کند و مخالف کهنه اندیشی است و بر بنیادها تیشه می زند و به این جهت، تشویش برانگیز است ولی همین کیفیت، در عین حال آن را ارزشمند و حتی ضروری و رهایی بخش می سازد.» به گفته برلین، هدف فلسفه «یاری به انسان ها برای فهم خویشتن است تا بتوانند آشکار و روشن عمل کنند، نه بی نظم و نابخردانه در تاریکی.»
یکی از مهم ترین موضوعات زمینه های آثار برلین، آزادی بود. نظریات او در این باب، معطوف و متکی بر مفاهیم فلسفی، اخلاقی و انسان شناسانه یی بود که او با تامل و ژرف اندیشی به آنها پرداخته و براساس همان نظریات، دیدگاه های سیاسی خویش را اعتبار بخشیده بود. مفهوم جبر، اراده، تاریخ، چندگانگی ارزش ها، مفاهیم بنیادی اخلاق و بسیاری مفاهیم دیگر در آثار او با دقت به کار رفته و بدون توجه به آنها شاید نتوان عظمت و کیفیت اندیشه ها و نظریات وی را دریافت. در حیطه فلسفه اخلاق، برلین بر این باور بود که «ارزش ها چیزهایی نیستند که از پیش در عالم وجود داشته باشند و آدمیان فقط موفق به «کشف» آنها شوند. ارزش را انسان برپایه بعضی ویژگی های دگرگونی ناپذیر طبیعت بشر و به دلیل اهمیت و ضرورت آن برای خود «می آفریند». یکی از مهم ترین ارزش ها، آزادی است که از نیاز عمیق انسان به آزادی اندیشه و پژوهش و خلاقیت برمی خیزد و سلب آن به معنای نفی سرشت بشری است و به ناکامی های جبران ناپذیر می انجامد.»
این شالوده ها، برلین را به مفاهیمی مهم رهنمون ساخت. از جمله «دو مفهوم آزادی» که نام یکی از معروف ترین آثار او هم هست. او در تحقیقاتش درباره روشنگری و تاریخ اندیشه ها به تدریج میان دو مفهوم آزادی منفی و آزادی مثبت تفاوت نهاد. طبق تعریف برلین، آزادی منفی (یا آزادی از) به معنای عدم تحمیل مانع و محدودیت از ناحیه دیگران است و آزادی مثبت (یا آزادی برای) از سویی به معنای توان (و نه فقط امکان) تعقیب و رسیدن به هدف، و از سوی دیگر به معنای استقلال یا خودفرمانی در مقابل وابستگی به دیگران است.
برلین منتقد و آسیب شناس آزادی مثبت بود. امری که روسو بسیار آن را می ستود و آزادی را برابر با خودفرمانی و آن را مساوی اطاعت از «اراده کلی» می دانست. این امر از نظر برلین مترادف بود با نفی فرد واقعی انسان و جانشینی امر کلی یا مجموعه یی موهوم از ترتیبات و انتظامات که فراتر از افراد یا جمیع آحاد انسان اند. همچنین بود فیشته که مفاهیم ناسیونالیستی و گروه گرایی منحل در فاشیسم و نازیسم از اندیشه ها و نظریاتش می تراوید به نحوی که انسان قربانی گروه های بزرگ تر و قاهرتر یا اصول و شعارهای آرمانی یک گروه عالی تر می شد. برلین با تحقیق و تحلیل در این عرصه به هواداری از فردگرایی و طرح نظریات خود درباب پلورالیسم ارزش ها در مقابل تمرکزگرایی و کل گرایی و مذهب جمعی اهتمام ورزید. او روشنفکری یگانه بود در دورانی که ایدئولوژی های کل گرا و آرمان طلب و متکی بر آزادی مثبت و پیرو موجبیت تاریخی، مطلوب تلقی می شد. برلین مقهور فضای رادیکال و ایدئولوژیک میانه قرن بیستم نشد. او یک خردمند و یک پژوهشگر آکادمیک با درنگ های طولانی بر مفاهیم اساسی و تکیه بر مشاهده و مکتب تجربی باقی ماند. اندک بودند دانایانی که چنین کردند.
از جمله رمون آرون و کارل پوپر و فردریش فون هایک و مایکل اکشات و آرتور شلزینگر و جان رالز و... که آفات آزادی و تبعات اندیشه های کل گرا و معطوف به توجیه خشونت و تمامیت گرا را مورد بحث قرار می دادند. برلین درنتیجه فراست و مشاهدات دریافته بود مطلوب های آرمانگرایانه یی که در پوشش این گرایشات تندروانه ایدئولوژیکی عرضه می شود تا چه حد خطرناک و مقدمه فجایع بشری است. او به زندگی انسان ها، انسان در همین لحظه و روز و سال و عصر، حساس بود و رنج های آنان را موجد نمی دانست. او زندگی را می ستود و محبتی زایدالوصف به همین انسان حقیقی و واقعی و عینی داشت. در کتاب شش دشمن آزادی، برلین درباره روسو، فیشته، هلوسیوس، سن سیمون، هگل و دومستر بحث کرده است. اینها در فاصله یی نیم قرنی از هم می زیسته و اندکی قبل و کمی بعد از انقلاب فرانسه در عرصه جهان حضور داشته اند. آنچه برلین را به این بحث مشتاق کرده، توجه همه این متفکران به آزادی بشر و داشتن مریدان بسیار است. آنها ظاهراً مدافعان پرشور آزادی بودند، اما شگفت آنکه اندیشه ها و آثار و نظریه های آنان درباره آزادی درست برضد آزادی فردی و آزادی سیاسی از آب درآمد. برلین از آن جهت که مساله آزادی در قرن بیستم به صورت حادترین مشکل درآمد، معتقد است باید ازطریق این ریشه ها به بررسی آن پرداخت «زیرا هر شش متفکر با آزادی سر عناد داشتند، نظریات شان از حیثی واضح در تناقض مستقیم با آن بود و در بشر نه تنها قرن ۱۹، بلکه به ویژه در سده بیستم در جهت ضدیت با آزادیخواهی تاثیر قوی گذاشت.»
آیزایا برلین در این کتاب شش گفتار عرضه کرده که ابتدا در سال ۱۹۵۱ به صورت خطابه هایی در رادیو بی بی سی عرضه شد. این گفتارها با استقبال عظیم شنوندگان روبه رو شد. در سال ۲۰۰۲ این کتاب با همین نام در سلسله انتشارات پرینستون منتشر شد. برلین در هر بخش پس از ذکر مقدمه یی تاریخی درباره شش متفکر مذکور با موشکافی و دقتی ویژه در باب نظریات هر یک همراه با دقت در ریشه های این نظریات و بصیرت در نتایج برآمده از آن بحث کرده است. خوانش این اثر همان نکته یی است که در صدر این مقال گفته شد؛ ضرورتی برای درک ریشه مهم ترین مفاهیم فلسفه سیاسی و نیز مصطلحات بنیادین در این عرصه است. باید نتایج مترتب بر عقاید افراطی، ایدئولوژی های رادیکال و نامقید نسبت به رنج های جاری بشری و فرصت طلبی هایی که تحت شعارهای کلان و نامفهوم و غالباً به نام آزادی و امور قدسی ارائه می شود، سنجیده و بهتر درک شود. برای نمونه این نقد و تحلیل ناب را که در جستاری از بحث برلین درباره هگل آمده مرور می کنیم؛ «خطای واقعی هگل این بود که او گمان داشت کل عام نوعی اثر هنری است که خود، آفریننده خویش است و بنابراین بهترین وسیله توصیف آن این گونه مصطلحات برگرفته نیمی از زیست شناسی و نیمی از موسیقی است. در نتیجه، او بسیاری نظرهای غلط و ناصواب به بشر تحمیل کرد، از این قبیل که ارزش عین واقعیت است و خوب آن چیزی است که به موفقیت بینجامد؛ قضیه یی که همه اشخاص برخوردار از احساس اخلاقی، چه از مدت ها پیش از هگل و چه پس از او آن را بحق مردود شمرده اند. جرم بزرگ او ایجاد منظومه اسطوره یی پرعرض و طولی بود که هم دولت در آن یک شخص انگاشته می شود و هم تاریخ و تنها یک الگو وجود دارد که فقط با بینش مابعدالطبیعی می توان به تشخیص آن کامیاب شد. هگل مکتب تاریخ مستقل از تجربه یی به وجود آورد که امور واقع عادی در آن نادیده گرفته می شد...»
«... در چنین الگوی درهم بافته یی، جایی برای آزادی نیست. جایی که یگانه شکل عرض اندام اطاعت از الگو باشد، جایی که آنچه به آن آزادی نام می دهید به معنای نوعی فضای خالی، ولو کوچک نباشد که در آن حق انتخاب شخصی داشته باشید و دیگران مزاحم شما نشوند، در چنین جایی امکان آزادی وجود ندارد...»
اینها نظرات یا نتایج نظرات هگل است. تحلیل برلین از هگل و پنج متفکر دیگر، نه فقط بسیار بدیع، بلکه اعجاب انگیز است. او در جست وجوی آزادی واقعی و مقارن با کرامت انسانی و کاهش رنج بشری در تقابل با سیستم ها، نظریه ها و امور مسلط است. از نظر او؛ «جوهر آزادی، همواره در این بوده که بتوانید آنگونه انتخاب کنید که می خواهید، زیرا خواسته اید بدون اجبار، بدون زور، بدون بلعیده شدن در دستگاهی عظیم آنگونه انتخاب کنید. جوهر آزادی در این بوده که حق داشته باشید مقاومت کنید، عامه پسند نباشید، به پای اعتقادات خود بایستید، زیرا آن اعتقادات را از آن خود می دانید. این یعنی آزادی راستین و بدون آن، نه هیچ نوع آزادی وجود دارد و نه حتی توهم آزادی.»
همین مقدار برای درک اهمیت برلین کافی است همراه با این تاکید از دکتر فولادوند در پایان مقدمه خواندنی اش؛ «... مطالعه پیگیر آثار برلین با ذهن باز مسلماً بی پاداش نخواهد ماند.»
سید مسعود رضوی
منبع : روزنامه اعتماد