سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا


ننه‌ دلاور! دژخیمان‌ هم‌ می‌ میرند


ننه‌ دلاور! دژخیمان‌ هم‌ می‌ میرند
من‌ برتولت‌ برشت‌، از جنگل‌های‌ سیاه‌ می‌آیم‌.
مادرم‌، هنگامی‌ كه‌ در بطن‌ او آرمیده‌ بودم‌،
مرا به‌ شهرها آورد.
ولی‌ سرمای‌ جنگل‌ها تا روز مرگ‌ در پیكرم‌
باقی‌ خواهد ماند.
من‌ با مردم‌ مهربانم‌ و به‌ شیوه‌ آنان‌
كلاه‌ سیلندر بر سر می‌گذارم‌.
می‌گویم‌، آنها مثل‌ حیواناتند، فقط‌ بوی‌ دیگری‌ دارند.
و می‌گویم‌: مهم‌ نیست‌، من‌ هم‌ چنینم‌.
هنگام‌ غروب‌، مردها را گرد خود جمع‌ می‌كنم‌.
ما به‌ هم‌ «عالیجناب‌» خطاب‌ می‌كنیم‌.
آنها پایشان‌ را روی‌ میز من‌ دراز می‌كنند
و می‌گویند: وضع‌ بهتر خواهد شد. و من‌ نمی‌پرسم‌: كی؟
هنگامی‌ كه‌ زلزله‌ می‌آید
امیدوارم‌ نگذارم‌ سیگارم‌ خاموش‌ شود.
من‌، برتولت‌ برشت‌،
دیرگاهی‌ پیش‌ در بطن‌ مادرم‌
از جنگل‌های‌ سیاه‌
به‌ شهرهای‌ سیاه‌ آمدم‌.
برشت‌، مردی‌ كه‌ ژان‌ پل‌ سارتر او را بی‌شك‌ بزرگترین‌ نمایشنامه‌نویس‌ معاصر خوانده‌، شاعری‌ كه‌ تئاتر اروپا را تحت‌ تاثیر گرفته‌، نوآوری‌ كه‌ هنر تئاتر را دگرگون‌ كرده‌ و راه‌های‌ تازه‌ شگفت‌ به‌ روی‌ نویسنده‌ و بازیگر و تماشاگر گشوده‌ است‌. برتولت‌ برشت‌ كه‌ بعدها بزرگترین‌ نمایشنامه‌نویس‌ آلمان‌ پس‌ از جنگ‌ نازی‌ها شد، در دهم‌ فوریه‌ ۱۸۹۸ در شهر باستانی‌ آگسبورگ‌ در جنوب‌ آلمان‌ كه‌ آن‌ زمان‌ جزو پادشاهی‌ باواریا به‌ شمار می‌رفت‌، دیده‌ به‌ جهان‌ گشود. مادرش‌ اهل‌ جنگل‌ سیاه‌ بود و پدرش‌ كارخانه‌داری‌ سرشناس‌. هنگامی‌ كه‌ برشت‌ زاده‌ شد، خانواده‌اش‌ در زمره‌ افراد مرفه‌ آگسبورگ‌ به‌ شمار می‌رفت‌. سرنوشت‌ چنین‌ می‌خواست‌ كه‌ برشت‌ مسیر دیگری‌ را در زندگی‌ انتخاب‌ كند. مناسبات‌ خانواده‌اش‌ برای‌ او دلپذیر نبود، خیلی‌ زود با اندیشه‌ها، تصورات‌ و قید و بندهای‌ كهنه‌ و فرسوده‌ خانواده‌ خود به‌ مخالفت‌ برخاست‌. او در شعری‌ می‌گوید:
من‌ در خانواده‌یی‌ محتشم‌ بزرگ‌ شده‌ام‌
در ابتدا پدر و مادرم‌ قلاده‌یی‌ به‌ گردنم‌ بستند
و مرا به‌ شیوه‌ معمول‌ خویش‌ تربیت‌ كردند
و به‌ من‌ درس‌ ریاست‌ طلبی‌ آموختند
اما زمانی‌ كه‌ بزرگ‌ شدم‌
و به‌ اطراف‌ خود نگاه‌ كردم‌
از مردم‌ هم‌ طراز خود دلم‌ گرفت‌
و از ریاست‌ طلبی‌ نیز
از این‌ رو، مردمی‌ را كه‌ از شمار ایشان‌ بودم‌ ترك‌ گفتم‌ و به‌ صف‌ ضعیفان‌ پیوستم‌.
در مدرسه‌، برشت‌ نوجوان‌ از معلمان‌ خود ایراد می‌گرفت‌ و از آنها انتقاد می‌كرد. چندین‌ بار او را از مدرسه‌ اخراج‌ كردند تا بالاخره‌ مدرسه‌ ابتدایی‌ را تمام‌ كرد و وارد دبیرستان‌ شد. در شانزده‌ سالگی‌ اولین‌ نوشته‌ ادبی‌ او در روزنامه‌یی‌ محلی‌ چاپ‌ شد. دبیرستان‌ را نیز به‌ اتمام‌ رساند و در ۱۹۱۷، در هجده‌سالگی‌، برای‌ تحصیل‌ طب‌ رهسپار مونیخ‌ شد و در دانشگاه‌ این‌ شهر به‌ تحصیل‌ طب‌ پرداخت‌.
اما سالی‌ نپایید كه‌ او را همچون‌ بسیاری‌ از جوانان‌ به‌ جبهه‌های‌ جنگ‌ فرستادند. به‌ علت‌ آشنایی‌اش‌ با حرفه‌ پزشكی‌، در بیمارستان‌های‌ نظامی‌ شروع‌ به‌ كار كرد.
شعله‌های‌ جنگ‌ جهانی‌ اول‌ اروپا را در خود كشیده‌ بود. ویرانی‌های‌ ناشی‌ از جنگ‌ و فقر، كه‌ دامنگیر همه‌ آوارگان‌ جنگ‌ شده‌ بود، از او شاعری‌ عصیانگر ساخت‌. در بیست‌ و یك‌ سالگی‌ نخستین‌ نمایشنامه‌ معروف‌ خود به‌ نام‌ بعل‌ (Baal) را نوشت‌.
بعل‌ خدای‌ اساطیری‌ است‌ كه‌ مظهر قساوت‌ و سركشی‌ است‌، در نمایشنامه‌ برشت‌ بعل‌ جوان‌ عاصی‌ و انسان‌ دنیاپرستی‌ است‌ كه‌ با ستایش‌ بی‌بندوباری‌ و مرگ‌، فریاد تحقیر جامعه‌ خویش‌ را سر می‌دهد، اما تنهایی‌ كشنده‌ سرنوشت‌ دردناك‌ اوست‌. عصیانگری‌، خشونت‌ و از پی‌ لذات‌ دنیوی‌ رفتن‌، ویژگی‌های‌ قهرمانان‌ نخستین‌ برشت‌ است‌. برشت‌ در نخستین‌ مجموعه‌ شعرش‌ نیز، كه‌ نام‌ كتاب‌ دعای‌ خانوادگی‌ را بر آن‌ نهاده‌ بود، به‌ این‌ ویژگی‌ها وفادار ماند. در آنجا هم‌ سخن‌ از ماجراجویان‌ و دزدان‌ دریایی‌ است‌، بدبینی‌ و بی‌بندوباری‌ این‌ آثار، به‌ گونه‌یی‌ انعكاس‌ زندگی‌ بی‌سامان‌ پس‌ از جنگ‌ است‌.
دومین‌ نمایشنامه‌ برشت‌، كه‌ در ۲۲ سالگی‌ آن‌ را نوشت‌، آواز طبل‌ها در دل‌ شب‌ نام‌ دارد. این‌ اثر برای‌ برشت‌ جایزه‌ ادبی‌ كلابست‌ را به‌ همراه‌ آورد. در همین‌ ایام‌، تئاتر كامرا شپیله‌ در مونیخ‌ او را به‌ عنوان‌ نمایشنامه‌نویس‌ پذیرفت‌. گهگاه‌ نیز برای‌ نشریه‌ تئاتری‌ Der Volks Will در آگسبورگ‌ مقالاتی‌ می‌نوشت‌. جایزه‌ كلابست‌ نظر مدیران‌ تئاتر را به‌ سویش‌ جلب‌ كرد. برشت‌، در طول‌ اقامتش‌ در مونیخ‌، دو نمایشنامه‌ دیگر نوشت‌. «در انبوه‌ شهرها» و «زندگی‌ ادوارد دوم‌» آثاری‌ همچنان‌ در حال‌ و هوای‌ مكتب‌ اكسپرسیونیسم‌. در سوم‌ نوامبر ۱۹۲۲، با ماریان‌ تسوف‌ ازدواج‌ كرد. این‌ ازدواج‌ بیشتر از پنج‌ سال‌ دوام‌ نیاورد و در ۱۹۲۷ به‌ جدایی‌ انجامید. در ۱۹۲۴ ماكس‌ راینهارت‌، كارگردان‌ بزرگ‌ اروپا، از برشت‌ خواست‌ در سمت‌ مشاور ادبی‌ او در برلین‌ با وی‌ همكاری‌ كند. برشت‌، در پاییز همان‌ سال‌، به‌ برلین‌ نقل‌ مكان‌ كرد. همكاری‌ با راینهارت‌ برشت‌ را به‌ مطالعه‌ كتاب‌های‌ جامعه‌ شناسی‌ واداشت‌ و در كلاس‌های‌ درس‌ كارگردان‌ حضور یافت‌. فلسفه‌ علمی‌ افقی‌ تازه‌ را به‌ او نشان‌ داد. او به‌ این‌ نتیجه‌ رسید كه‌ رویدادها را در زمینه‌ تاریخی‌ و در حال‌ شدن‌ ببیند و در هر فرآیندی‌ تضاد را باز یابد و به‌ تغییر جهان‌ كمك‌ كند، نه‌ تفسیر آن‌.سال‌ ۱۹۲۶، سال‌ اعتلای‌ كوشش‌های‌ برشت‌ در راه‌ سنت‌ غیرادبی‌ بود. رویدادهای‌ انقلابی‌ او را بیدار كرد و صدمات‌ جنگ‌ او را از نظامی‌گری‌ و جنگ‌ منزجر ساخت‌. پس‌ از جنگ‌ جهانی‌ اول‌ در پهنه‌ هنر نیز مسائل‌ تازه‌یی‌ مطرح‌ شد. معیارهای‌ پیشین‌ مورد تردید قرار گرفت‌ و گروهی‌ همگام‌ با طبقه‌ جدید تازه‌ پا گرفته‌ به‌ سنت‌ شكنی‌ پرداختند و به‌ مكتب‌های‌ جدید روی‌ آوردند. مایر هولد، یكی‌ از پیشتازان‌ تئاتر نو در روسیه‌ به‌ خلاف‌ كنستانتین‌ استانیسلاوسكی‌، كه‌ معتقد به‌ جذب‌ و غرق‌ شدن‌ تماشاگران‌ و یكی‌ شدن‌ آنها با هنرپیشگان‌ بود، می‌گفت‌: «تئاتر خوب‌ آن‌ است‌ كه‌ تماشاگر لحظه‌یی‌ هم‌ فراموش‌ نكند كه‌ در صحنه‌ تئاتر است‌.» مایر هولد از صحنه‌ گردان‌ و هنرپیشگان‌ نیمه‌ آكروبات‌ برای‌ انتقال‌ پیامش‌ استفاده‌ كرد و تزیینات‌ صحنه‌ را كاهش‌ داد. اروبن‌ پیسكاتور، كارگردان‌ نامی‌ معاصرش‌، با پرده‌ سینما و وسایل‌ مكانیكی‌، تئاتر مستند را مطرح‌ كرد و به‌ عملیات‌ صحنه‌ سرعت‌ بخشید.
پل‌ كلودل‌ كه‌ شش‌ سال‌ سفیر فرانسه‌ در ژاپن‌ بود، در ۱۹۲۷ به‌ اروپا بازگشت‌ و تجربیات‌ خود را درباره‌ تئاتر نو ژاپن‌ به‌ اروپاییان‌ منتقل‌ كرد. هنرپیشگان‌ تئاتر نو نظریه‌های‌ او را مستقیما به‌ تماشاگران‌ می‌رساندند، هم‌سرایان‌ بازی‌ را قطع‌ می‌كردند و گاهی‌ برای‌ تماشاگران‌ سخن‌ می‌گفتند. این‌ عوامل‌ قالب‌های‌ بسیار مناسبی‌ برای‌ بیان‌ نظرهای‌ برشت‌ بود تا بتواند مسائل‌ روز جهان‌ و جامعه‌ آلمان‌ را بازگو كند. جوهر این‌ نظریه‌ها و به‌ كار گرفتن‌ همه‌ این‌ ظرافت‌ها در نمایش‌ «آدم‌ آدم‌ است‌»، كه‌ شاید نخستین‌ اثر تئاتر حماسی‌ اوست‌ یك‌ جا گرد آمد. برشت‌، در این‌ اثر، نظام‌ سلطه‌جویی‌ را نشان‌ می‌دهد كه‌ برای‌ بهره‌كشی‌ از انسان‌ها، آنها را مسخ‌ می‌كند. پیچ‌ و مهره‌های‌ ماشین‌ جنگی‌ این‌ نظام‌ انسان‌های‌ ناآگاهی‌ هستند كه‌ در دام‌ آن‌ دست‌ و پا می‌زنند. او این‌ حالت‌ را چنین‌ تصویر می‌كند:
آقای‌ برتولت‌ برشت‌ ادعا می‌كند آدم‌آدم‌ است‌
و این‌ چیزی‌ است‌ كه‌ هركس‌ می‌تواند ادعا كند
ولی‌ آقای‌ برتولت‌ برشت‌ ثابت‌ هم‌ می‌كند
كه‌ با انسان‌، به‌ دلخواه‌، خیلی‌ كارها می‌توان‌ كرد
امشب‌ اینجا انسانی‌ مانند اتومبیلی‌ اوراق‌ خواهد شد
بی‌آنكه‌ در این‌ میان‌ چیزی‌ از كف‌ بدهد
آدم‌ از نزدیك‌ معاینه‌ می‌شود
از او با پافشاری‌، بی‌هیچ‌ ناراحتی‌یی‌ خواهند خواست‌
خود را با گذران‌ دنیا هم‌آهنگ‌ سازد
به‌ هر منظوری‌ كه‌ اوراقش‌ كنند و سوارش‌ كنند
باز پشیمانی‌ به‌ بار نخواهد آمد
اگر مراقب‌ نباشیم‌.
نمایشنامه‌های‌ عظمت‌ و انحطاط‌ شهر ماهاگونی‌، اپرای‌ سه‌پولی‌، كله‌گردها و كله‌ تیزها، آنكه‌ گفت‌ آری‌، آنكه‌ گفت‌ نه‌، ژان‌ مقدس‌ كشتارگاه‌ها، تدبیر، مادر و استثناء و قاعده‌ از جمله‌ نمایشنامه‌های‌ آموزشی‌ او در این‌ ایامند. برشت‌، پس‌ از جدایی‌ ازهمسر اولش‌ با هلنا وایگل‌، بازیگر تئاتر برلین‌، ازدواج‌ كرد و با آشنایی‌ با هانس‌ آیسلر، آهنگساز آلمانی‌، زندگی‌ هنری‌ و سیاسی‌ او رنگ‌ دیگری‌ گرفت‌.
همسرش‌ به‌ زودی‌ عهده‌دار نقش‌های‌ اصلی‌ نمایشنامه‌های‌ او شد و موسیقی‌ پرخروش‌ آیسلر روح‌ حماسی‌ نمایشنامه‌هایش‌ را پرتوان‌ كرد. از این‌ به‌ بعد، برشت‌ از موقعیت‌ شاعر هرج‌ و مرج‌طلب‌ و ناامید به‌ نقاد موشكاف‌ جامعه‌ و هنرمند اجتماعی‌ متعهد و مسئول‌ تبدیل‌ شد. برشت‌، كه‌ اكنون‌ دگرگونی‌ و تغییر را به‌ صورت‌ یكی‌ از ركن‌های‌ اساسی‌ شیوه‌ تئاتری‌ خود درآورده‌ بود، متوجه‌ اهمیت‌ تماشاگر در تئاتر شد. تماشاگر تئاتر او می‌بایست‌ با مغزش‌ به‌ تئاتر می‌آمد و از طریق‌ آن‌ هیجان‌ را تجربه‌ می‌كرد. برای‌ این‌ كار می‌بایست‌ هم‌ می‌آموخت‌ و هم‌ سرگرم‌ می‌شد. هدف‌ تئاتر او سرگرم‌ كردن‌ و آموختن‌ شد. او در این‌ ایام‌ شاهد و ناظر شرایطی‌ بود كه‌ راه‌ را برای‌ به‌ قدرت‌ رسیدن‌ فاشیسم‌ هیتلری‌ هموار می‌كرد. صحنه‌ تئاتر برای‌ او آزمایشگاهی‌ بود برای‌ تغییرات‌ اساسی‌ اجتماعی‌.
آدولف‌ هیتلر، در سی‌ام‌ ژانویه‌ ۱۹۳۳ ، صدراعظم‌ آلمان‌ شد. برشت‌ در ۲۸ فوریه‌ همان‌ سال‌، یعنی‌ یك‌ روز پس‌ از آتش‌سوزی‌ رایشتاك‌ توسط‌ نازی‌ها، همراه‌ همسر و تنی‌ چند از دوستانش‌ برلین‌ را ترك‌ گفت‌. این‌ آغاز دوران‌ مهاجرت‌ و تبعیدی‌ بود كه‌ شانزده‌سال‌ به‌ طول‌ انجامید، برشت‌ پس‌ از توقف‌های‌ كوتاهی‌ در زوریخ‌، پراگ‌، وین‌ و دانمارك‌، در ژوییه‌ ۱۹۴۱، از بندر ولادی‌ وستك‌ در شوروی‌ به‌ امریكا رفت‌ و این‌ مصادف‌ با زمانی‌ بود كه‌ موج‌ نازیسم‌ سراسر اروپا را فرا گرفته‌ بود. جنگ‌ داخلی‌ در اسپانیا، در ۱۹۳۶، برشت‌ را به‌ موضع‌گیری‌ در برابر این‌ واقعه‌ برانگیخت‌. نمایشنامه‌ تفنگ‌های‌ خانم‌ كارار، بیانگر واكنش‌ وی‌ در برابر جنگ‌های‌ داخلی‌ اسپانیاست‌. سال‌های‌ دربه‌دری‌ برای‌ برشت‌ سال‌های‌ درخشان‌ فعالیت‌های‌ تئاتری‌ او بود. این‌ سال‌ها فرصتی‌ بود تا او از بیرون‌ اوضاع‌ آلمان‌ و اروپا را بررسی‌ و تحلیل‌ كند. نمایشنامه‌های‌ هفت‌گناه‌ كبیره‌ خرده‌ بورژواها، ترس‌ و نكبت‌ رایش‌ سوم‌، ارباب‌ پونتیلا و نوكرش‌ ماتی‌، صعود مقاومت‌پذیر آرتور واویی‌، استنطاق‌ لوكولوس‌، ننه‌ دلاور، گالیله‌، شوایك‌ در جنگ‌ جهانی‌ دوم‌، دایره‌ گچی‌ قفقازی‌، زن‌ نیك‌ سچوان‌، رویای‌ سیمون‌ ماشار و نوشتن‌ چندین‌ فیلمنامه‌ از جمله‌ دژخیمان‌ هم‌ می‌میرند، به‌ كارگردانی‌ لانگ‌ و قاتلین‌ وارد می‌شوند به‌ كارگردانی‌ پودفكین‌، به‌ صحنه‌ بردن‌ چندین‌ نمایشنامه‌ از جمله‌ گالیله‌، كه‌ در آن‌ مساله‌ صداقت‌ و شرافت‌ روشنفكران‌ مطرح‌ می‌شود، با بازی‌ چارلز لافتون‌، محصول‌ ایام‌ اقامت‌ او در امریكاست‌.
او امیدوار بود كه‌ در آنجا بتواند موثر واقع‌ شود، هرچند در آن‌ سرزمین‌ نیز به‌ قدری‌ احساس‌ ناراحتی‌ می‌كرد كه‌ در تمام‌ عمرش‌ سابقه‌ نداشت‌. در سرزمینی‌ كه‌ هیچ‌كس‌ جز پول‌ و سرمایه‌ چیز دیگری‌ نمی‌شناخت‌ طبعا هنر به‌ مفهومی‌ كه‌ برای‌ شناخت‌ برشت‌ مطرح‌ بود تعبیر نمی‌شد.
دولت‌ امریكا برشت‌ را از طرف‌ كمیسیون‌ رفتار غیرامریكایی‌، در زمان‌ مك‌كارتی‌ به‌ دادگاه‌ كشانید. برشت‌، پس‌ از پایان‌ جنگ‌ دوم‌، هنگامی‌ كه‌ بازگشتش‌ به‌ اروپا میسر شد در دسامبر ۱۹۴۷، به‌ كشورش‌ بازگشت‌ و در آلمان‌ شرقی‌ اهداف‌ تئاتری‌ و اجتماعی‌ خود را پی‌ گرفت‌. آخرین‌ دوره‌ حیات‌ وی‌، با همكاری‌ همسرش‌، صرف‌ تربیت‌ و رهبری‌ گروه‌ برلینر آنسامبل‌ و شیف‌ باوردام‌ در برلین‌ شد. این‌ كوشش‌ها در خارج‌ از آلمان‌ نیز موفقیت‌های‌ شایانی‌ را برای‌ او به‌ همراه‌ داشت‌. برشت‌ در زمان‌ حیاتش‌، شاهد طلوع‌ وافول‌ نازی‌ها، شكنجه‌ و مرگ‌ بسیاری‌ از دوستان‌ و آتش‌زدن‌ كتاب‌هایش‌ توسط‌ نازی‌ها بود. برشت‌ بسیاری‌ از نمایشنامه‌هایش‌ را خودش‌ كارگردانی‌ كرد و به‌ صحنه‌ برد. در تركیب‌ اجزای‌ نمایش‌ از بازیگری‌ و بیان‌ تا موسیقی‌، نور، دكور و طراحی‌ صحنه‌ همكاری‌ و دخالت‌ فعال‌ داشت‌. همواره‌ كوشا و فعال‌ بود و افكار خود را در زمینه‌های‌ اصول‌ اساسی‌ هنر تئاتر در مقالات‌ و مصاحبه‌هایش‌ مطرح‌ می‌كرد. كریو لانوس‌، روزهای‌ كمون‌، گدا با سگ‌ مرده‌، جن‌ گیر، نور در ظلمت‌، توران‌ دخت‌، هوراتی‌ها و كوریاتی‌ها، آنتیگون‌، محاكمه‌ ژاندارك‌، دروان‌، دانزن‌، آهن‌ چند است‌ و تعداد دیگری‌ نمایش‌ تك‌ پرده‌یی‌ همراه‌ با چند داستان‌ از دیگر آثار او محسوب‌ می‌شوند. این‌ شیوه‌ كار و فعالیت‌ مستمر، كه‌ به‌ نوعی‌ فداكاری‌ و تلاش‌ آگاهانه‌ تعبیر می‌شود، او را بشدت‌ خسته‌ و فرسوده‌ می‌كرد، اما از سوی‌ دیگر، ما را با مردی‌ مصمم‌ و قهرمانی‌ مبارز و سرشار از شور زندگی‌ روبرو می‌سازد. سرانجام‌، در چهارهم‌ اوت‌ ۱۹۵۶، در حالی‌ كه‌ ذهنش‌ سرشار از خلاقیت‌ بود، بر اثر انسداد شرایین‌، قلبش‌ ایستاد و چشم‌ از جهان‌ فروبست‌.
منبع : روزنامه اعتماد