جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

صحابه و تبرک به آثار پیامبر(صلی الله علیه وآله)


صحابه و تبرک به آثار پیامبر(صلی الله علیه وآله)
سخن از توسل و تبرك و مشروعیت آن، مطلبی است كه از دیدگاه عقل و شرع، باید از بدیهیات شمرده شود; زیرا نه عقل مانع از آن است كه انسانِ مؤمن، با اعتقادِ خالص به توحید خداوند، به مقدّسات این عالم تبرّك جوید و به آنها احترامبگذارد و یا آنها را وسیله تقرّب الهی قرار دهد و نه در میان ادلّه شرعی و نصوص قرآنی و روایی میتوان دلیلی یافت كه مشروعیت تبرك و توسل را زیر سؤال ببرد. افزون بر این، شواهد و دلایل بسیاری در كتاب و سنت وجود دارد كه به تبرك و توسّل توصیه كرده و آن را وسیله قرب به خداوند قرار داده است.
آیه كریمه: ...وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَهَٔ....(۱) با صراحت، دستور میدهد كه بندگان پرهیزكار، برای راهیابی به مقام قربِ ربوبی، از وسیلهای استفاده كنند.
«وسیله»، بهگونه مطلق ذكر شده و شامل هر شخص و هر چیز و هر عملی است كه بتواند انسان را به خداوند نزدیك كند و كدامین وسیله برتر از اولیا و انبیا و امامان(علیهم السلام)؟! كه اینان رابطه فیض میان خدا و خلقاند.
قرآن كریم آنجا كه از یوسف صدیق(علیه السلام) سخن میگوید، تصریح دارد كه یوسف پیراهن خود را برای پدرش یعقوب، كه از فراق فرزند نابینا شده بود، فرستاد و گفت: آن را بر دیدگان وی نهند تا بینایی خود را بازیابد; اذْهَبُوا بِقَمِیصِیهذا فَأَلْقُوهُ عَلی وَجْهِ أَبِییَأْتِ بَصِیراً...(۲)
در برابر این بیان صریح قرآنی، كسی را چه رسد كه بگوید: این منافی با
. مائده: ۳۵
. یوسف: ۹۳
توحید است كه پیراهن وسیله بینایی چشم نابینا شود!؟ در این میان، مایه
شگفتی است كه این موضوع عقلی ونقلی را ـكه قرآن برآن مهر تأیید میزند و صدها دلیل و روایت از سنت نبوی و ائمه طاهرین(علیهم السلام) و سیره صالحین در مشروعیت آن میتوان یافتـ گروههای متحجّر و افراطی (وهّابی) انكار كرده و تبرك و توسل را منافی با توحید خواندهاند و با این دستاویز پوچ و موهوم، بر شیعه تاختهاند كه چرا به زیارت قبور امامان میروند و به آنان توسّل میجویند و آثار پیامبر و امامان(علیهم السلام) را گرامی میدارند و یا با زیارت آنان از خدا حاجت میطلبند؟!
افزون بر دانشمندان شیعه، از علمای عامه و اهلسنت نیز با ذكر مستندات روایی و دلایل معتبرِ تاریخی، تبرّك و توسل و زیارت قبور اولیا را مشروع دانسته و بدان توصیه كرده و خود در عمل به آن مبادرت ورزیدهاند كه این پاسخ دندانشكنی است به گروههای افراطی و قشری كه از بسیاری مسائل ضروری و وظایف حتمی، كه حیات امت اسلام بدان وابسته است، روی برتافته و نیروهای فكری و علمی را مصروف بحثهای بیحاصل و تفرقه افكن نمودهاند و بدون هیچ دلیل عقلی و شرعی، بر طایفه عظیمی از امت مسلمان هجوم تبلیغاتی آورده و صدها كتاب و رساله و مقاله در این مورد نوشته و منتشر كردهاند و به اختلاف میان جامعه اسلامی دامن زدهاند.
پاسخگویی به كسانی كه این حركت و هجوم تبلیغاتی را راه انداختهاند، از وظایف عالمان متعهّدی است كه احساس مسؤولیت كرده و در این باره كتابها و ی نگاشته و نشر دادهاند. از آنجا كه روشنگری در موسم حج و حرمین شریفین، میتواند از معتقدات اسلامی و شیعی رفع ابهام كند، لذا آگاهی بیشتر به این آثار مكتوب، بهویژه اظهارات برادران اهل سنت و عالمان آزاد اندیش آنان در این مورد، برای روحانیان محترم و زائران گرامی میتواند سودمند و مغتنم باشد و ترجمه و برگردان حاضر، در راستای این هدف سامان یافته است.
مؤلّف محقق، محمد طاهر كردی، كه از دانشمندان و مؤلفان اهلسنت است، در كتاب خود «تبرّك الصحابه بآثار رسولالله»(صلی الله علیه وآله) به موضوع تبرّك پرداخته و مشروعیت آن را از طریق روایات نبوی، كه به تواتر معنوی میرسد، مورد تأكید قرار داده و از سیره صحابه، شواهدی آورده است كه برگردانِ آن با پارهای حذف و اصلاحات، تقدیم خوانندگان گرامی فصلنامه «میقات حج» میگردد:«مترجم»
● آثار رسولالله(صلی الله علیه وآله) و تبرّك صحابه
ستایش آفریدگار جهانیان را و درود بر پایانبخش رسالتداران و خاندان و یاران و پیروانش!
در رساله حاضر ـكه در موضوع خود نمونه و آرامبخش دل مؤمنان استـ روایاتی را با اسناد صحیح آوردهام كه گواه است صحابه پیامبر به آثار رسول خدا(صلی الله علیه وآله) تبرّك جستهاند; همانگونه كه آیات قرآن از منزلت والای پیامبر(صلی الله علیه وآله) و نام بلند و جایگاه رفیع اوسخن گفته و این فضیلتی است كه خداوند حضرتش را بدان اختصاص داده و با وجود مباركش سلسله نبوت را به پایان میبرد و با مقام محمود، در روز باز پسین گرامی داشتهاست.
از خداوند بزرگ میخوهم كه این نوشتار را، برای آنان كه دارای قلب سلیماند، سودمند گرداند و پاداش آن را برای روز جزا و جوار ربّ العالمین و بهشت برین، كه فوز عظیم است، ذخیره سازد. این است فوز عظیم و اوست بهترین بخشنده كریم.
این رساله را در سال ۱۳۷۶ هـ. ق. در مكّه مكرمه نكاشتم و برای نخستین بار در سال ۱۳۸۵ به چاپش رساندم و در سال ۱۳۹۴ برای چاپ دوم آماده ساختم و خدای را بر این توفیق سپاس میگویم.
تبرّك به آثار پیامبران(علیهم السلام)، از دیرباز یك سنت بوده كه در آثار و اخبار پیشینیان آمده است. روایت كردهاند كه در دوران خلیفه عباسی «متقی لله»، در سال ۳۳۱ هجری پادشاه روم نامهای به او نوشت و از وی خواست دستمالی را كه در كنیسه رهبان نگهداری میشود و به عقیده آنها حضرت مسیح(علیه السلام) آن را به صورت خود مالیده و تصویر وی در آن منعكس است، برای او بفرستد و متعهّد شد كه اگر این دستمال را بفرستد، ده هزار از اسیران مسلمان را آزاد كند. با آمدن این نامه، خلیفه فقها را فراخواند و از آنها در این خصوص استفسار كرد و آنان فتوا دادند كه دستمال را برای او بفرستد و او چنین كرد و بدینگونه اسرای مسلمان آزاد شدند.(۱)
شك نیست كه آثار رسولالله(صلی الله علیه وآله)، كه برگزیده خلق خدا و برترین پیامبران است،
ـ ر.ك. به: تاریخ الخمیس.
صفحه ۱۹۷
قابل اعتمادتر و مشهورتر و بابركتتر است و بدینسان شایان توجه و تبرّك بیشتری خواهد بود و ما بسیاری از صحابه را شاهدیم كه به تبرّك به این آثار و اهتمام به گردآوری آنها، اجماع كرده و به درج و جمع آن مبادرت كردهاند.
آنان هدایتگران و هدایت شدگان و پیشوایانی بودند كه به موی پیغمبر(صلی الله علیه وآله) و آب وضو و لباس آن حضرت و لمس بدن مباركش و دیگر آثار شریف آن بزرگوار تبرّك جسته و اخبار صحیح اینها را از پیشینیان صالح روایت نمودهاند.
بدینسان تبرك به آثار پیامبر(صلی الله علیه وآله) سنّت صحابه بوده و از آن پس، تابعین و صالحان، راه آنان را پیمودهاند.
تبرّك به آثار پیامبر(صلی الله علیه وآله)، در زمان خودِ آن حضرت رایج بوده و ایشان هیچگاه از آن نهی نكرده، بلكه تأیید نموده و بر آن صحّه گذاشتهاند، كه این خود دلیل قاطع بر مشروعیت تبرك است و اگر جز این بود، از آن نهی میكرد و امت را برحذر میداشت.
همچنین اخبار صحیح و اجماع صحابه بر مشروعیت آن دلالت دارد و نیز بر قوّت ایمان و علاقه شدید صحابه و ولایت و اطاعت آنان نسبت به پیامبر بزرگ(صلی الله علیه وآله) همانگونه كه شاعر میگوید:
امرّ علی الدیار دیار سلمی *** أقبّل ذا الجدار و ذا الدیارا
فما حبّ الدیار شَغَفْنَ قلبی*** و لكن حبّ من سكن الدیارا(۱)
«بر دیار سلمی میگذرم و دیوارهای آن را میبوسم،
محبتِ سرزمین قلب مرا شیفته نساخته، بلكه محبت آن كس كه ساكن آن سرزمین است، دل از من برده است.»
خواننده گرامی در این رساله خواهد دید حوادث و رخدادهایی كه احادیث صحیح آورده است، بر تبرّك صحابه و تابعین و نسلهای بعدی، به آثار گرانقدر نبوی دلالت دارد.
از جمله آنهاست روایتی كه از غزوه بدر به ما رسیده است:
«هنگامیكه پیامبر(صلی الله علیه وآله) میان صفوف سپاهیان قدم میزد، چوبی در دست داشت و به وسیله آن، صفها را مرتب میكرد، در این میان چوب دستی به شكم
ـ این شعر را به مجنون عامری نسبت دادهاند كه بر دیار لیلی میگذشت و میسرود.
«سوادبن غزیه» همپیمان بنینجار كه در خارج صف بود، اصابت كرد و بدینوسیله او را در صف وارد نمود.در این حال سواد عرضه داشت:
یا رسولالله(صلی الله علیه وآله) مرا به درد آوردید، شما به حق و عدل برانگیخته شدهاید. اجازه دهید آن را قصاص كنم.
پیامبر(علیه السلام) پیراهن خود را بالا زد و فرمود: قصاص كن.
در این حال سواد پیامبر(صلی الله علیه وآله) را در آغوش گرفت و شكم مبارك آن حضرت را بوسید. پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: چرا چنین كردی؟!
پاسخ داد: ای پیامبر خدا، در وضعیت دشواری هستیم، شاید آخرین دیدار ما با شما باشد، خواستم بدنم با بدن شما تبرك شود.
پیامبر در حق وی دعا كرد.»(۱)
بنگرید این اعتقاد راسخ و محبت بیمانند را از صحابه نسبت به آن پیامبر بزرگ(صلی الله علیه وآله)كه این ارادت و محبت از دیرباز نسبت به آن حضرت، و حتی پیش از رسالت، مشهود بوده است. در جوانی لقب «امین» به او دادند و خدایش برانگیخت تا مردم را از ظلمت بیرون آورد و به نور و روشنایی راهبری كند و با معجزات آشكار تأیید كرد تا محبّت مؤمنان را افزون سازد و علاقه آنان را مستحكم نماید; چرا چنین نباشد، در حالی كه اوست رسول خدا و خلیل و برگزیده او. این محبّت عمیق و ارادت بیمانند، تا بدانجا بود كه وقتی در صلح حدیبیه، قریش «عروهٔبن مسعود ثقفی» را كه بزرگ اهل طائف بود، خدمت آن حضرت فرستادند و او رفتار صحابه را نسبت به پیامبر(صلی الله علیه وآله) دید، كه هرگاه وضو میگرفت، گردآمده وجهت گرفتن آب وضویش وتبرك بهآن، سرودست میشكستند و قطرات آب را به سر و صورت میكشیدند و هنگام سخن گفتن، صدایشان را فرو مینهادند و با تواضع تمام سرها را به زیر میافكندند، عروه چون این بدید، نزد قریش برگشت و به آنان گفت: ای گروه قریش، به خدا سوگند من به دربار كسری و قیصر با آن عظمتی كه داشتند، رفتهام. زمامداری را ندیدهام كه مانند محمد(صلی الله علیه وآله) در میان قوم خود اینگونه محبوبیت داشته باشد. قومی را دیدم كه هرگز حاضر نیستند دست از او بردارند. پس به فكر كار خود باشید و اگر راه رشد و هدایت را به شما بنماید، بپذیرید. من به شما نصیحت میكنم، بیم آن دارم كه در معارضه با او دستخوش شكست و ذلّت شوید.
این داستان به گونههای دیگری نیز نقل شده كه پیام و مفهوم همه آنها یكی است.
یاران صادق پیامبر(صلی الله علیه وآله) اینگونه نسبت به حضرتش ابراز علاقه و محبت مینمودند. دیگر مسلمانان نیز در هر زمان و مكان دوستدار او میباشند، بیش از آنكه دوستدار جان و مال و فرزندان هستند.
محبّت وی را بر همه چیز ترجیح میدهند و با عشق تمام به آثار شناخته شده آن حضرت تبرّك میجویند...
● تبرك به آب وضوی پیامبر(صلی الله علیه وآله)
ـ بخاری در صحیح، باب «خاتم نبوّت» به اسناد خود از جعید بن عبدالرحمان روایت میكند كه گفت:
«خاله من شرفیاب محضر پیغمبر(صلی الله علیه وآله) شد. مرا با خود برد و عرض كرد: ای پیامبر خدا، فرزند خواهرم آسیب دیده است (و شفای او را میخواهم)، آن حضرت دست بر سر من كشید و دعا كرد و برای من خیر و بركت خواست و وضو گرفت و من از آب وضوی آن حضرت نوشیدم...»(۱)
از گفته این صحابی كه میگوید: از آب وضوی پیغمبر(صلی الله علیه وآله) نوشیدم، میتوان برای مشروعیت تبرك استفاده كرد.
ـ همچنین بخاری در باب «صفات پیامبر» روایتی را از قول «ابی جحیفه» آورده كه گفت:
«پیامبر در ابطح بود و برای آن حضرت خیمهای سرپا كرده بودند، در این حال بلال اذان نماز را سرود و سپس مانده آب وضوی پیامبر را آورد، مردم هجوم آورده آن را گرفتند (و بدان تبرك جستند)».(۲)
بخاری این حدیث را در جای دیگر كتاب خود در باب «جواز استعمال آبِ وضویغیر» آورده است.(۳)
ـ و نیز بخاری در كتاب «لباس» به اسناد خود از «ابوجحیفه» آورده كه گفت:
ـ صحیح بخاری، ج۶، ص۵۶۱، (۳۵۴۱)
ـ صحیح بخاری، ج ۶، ص۵۶۷
ـ همان، ج۱، ص۳۹۴
«پیغمبر(صلی الله علیه وآله) را درخیمهای سرخ رنگ، كه ازپوست تعبیه شدهبود، زیارت كردم. بلال را دیدم كه آب وضوی آن حضرت را همراه دارد و مردم برای تبرك به آن، با یكدیگر مسابقه میدادند، آن را به بدن خود میمالیدند و كسانی كه به آن آب دسترسینداشتند رطوبت دست دیگری را میگرفتند وبه آن تبرك مینمودند».(۱)از جمله موارد، تبرك اصحاب به نیمخورده آب آشامیدنی و یا آبی بود كه آن حضرت دستهای مبارك خود را در آن شستشو داده بود و تبرك به ظرفهایی كه از آن آب مینوشید.
ـ بخاری و مسلم در صحیح، از ابوموسی اشعری روایت كردهاند كه گفت:
«پیامبرگرامی(صلی الله علیه وآله) در منزل جِعرانه ـمیان مكه و مدینهـ بودند و من شرفیاب محضرآن حضرت بودم، بلال نیز حضورداشت. مرد اعرابی خدمت پیغمبر(صلی الله علیه وآله)آمد و عرضكرد: آیا به وعدهای كه به من دادهاید وفا میكنید؟ پیامبر(صلی الله علیه وآله) پاسخ داد: تو را بشارت میدهم. عرض كرد: بیش از بشارت، بفرمایید. پیامبر(صلی الله علیه وآله) با حالی شبیه خشمگین روبه ابوموسی و بلال كرد و گفت: او بشارت مرا رد كرد! شما بشارت را بپذیرید. گفتند: پذیرفتم. آنگاه قدح آبی را طلبیدند و دستهای خود را در آن شستند و با آب دهان خود تبرك نمودند و فرمودند: از این آب بنوشید و به صورت وگردن خود بمالید. آنها قدح را گرفتند. امّ سلمه از پشت پرده صدا زد: «مقدار باقیمانده آن را به مادرتان بدهید. آنها بخشی از آن را به وی دادند.»(۲)
این روایت را بخاری در كتاب «مغازی» در غزوه طائف آورده و مسلم در كتاب «فضائل صحابه»، ضمن احوالات ابوموسی اشعری ذكر كرده است.
ـ امّ ثابت، كبشه دختر ثابت خواهر حسان بن ثابت میگوید:
«پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله) بر ما وارد شد. از مشگی كه آویزان كرده بودیم در حالت ایستاده آب نوشید. من از جای برخاستم و آن قسمت را كه پیامبر با دهانشان
ـ همان، ج۱۰، ص۳۱۳، و ۱، صص۵۷۵ ـ ۵۷۶
ـ صحیح بخاری، ج۸، ص۴۶; صحیح مسلم، ج۴، ص۱۹۴۳
تبرك نموده بودند بریدم.
ترمذی میگوید: این روایت، نیكو و صحیح است.(۱)
شارح این حدیث، مؤلف كتاب «ریاض الصالحین» مینگارد:
«آن قسمت از مشگ را كه با دهان پیامبر(صلی الله علیه وآله) تماس داشته، به این منظور جدا كرده كه برای همیشه نگهدارد تا از بین نرود و به جایگاه دهان آن حضرت تبرك جوید. بدینگونه، صحابه به آشامیدن باقیمانده ظرف آشامیدنی پبغمبر(صلی الله علیه وآله) اصرار میورزیدند.»
ـ در صحیح بخاری، كتاب «نوشیدنیها»، باب اول، ذیل عنوان «نوشیدن از ظرف آب پیامبر(صلی الله علیه وآله)» از قول عبداللهبن سلام آورده، كه گفت:
«به ابی برده گفتم: آیا نمیخواهی از ظرفی كه پیامبر از آن آب نوشیده است، تو را آب دهم؟»
و نیز بخاری در همین باب به اسناد خود از قول سهل بن سعد ساعدی(رحمه الله) حدیثی را نقل كرده كه در بخشی از آن چنین آمده است:
«پیامبر(صلی الله علیه وآله) در سقیفه بنی ساعده حضور پیدا كرد و نشست و یاران شرفیات محضر او شدند. آن حضرت رو به سهل كرده، فرمود:
ای سهل، برای ما آب خوردن بیاور. سهل قدحیرا آورد و از آن به آنها آب داد.»
ابوحازم گوید:
«سهل این قدح را آورد و ما با نوشیدن آب از آن، تبرك نمودیم چرا كه پیامبر(صلی الله علیه وآله)از آن نوشیده بود.»
سپس میافزاید:
«بعدها عمر بن عبدالعزیز از سهل خواهش كرد كه آن قدح را به او هدیه كند و او آن را به وی بخشید.»(۲)
مسلم نیز این روایت را در كتاب «آشامیدنیها» آورده است.(۳)
ـ صحیح ترمذی، ج۴، ص۲۷۰
ـ صحیح بخاری، ج۱۰، ص۹۸ و ۹۹
ـ صحیح مسلم، ج۲، ص۱۵۹۱
قرطبی در «مختصر بخاری» گوید:
در برخی نسخههای قدیمیِ بخاری چنین آمده است:
ابو عبدالله بخاری گفت: آن قدح را در بصره دیدم و از آن آب نوشیدم; از جمله اموال موروثی نضربن انس بود كه به هشتصد هزار خریداری شده بود...»
ـ و نیز بخاری در باب «شرب مبارك» با اسناد خود از جابر بن عبدالله انصاری روایت كرده كه گفت:
«همراه پیامبر(صلی الله علیه وآله) بودم، وقت نماز عصر رسید و جز اندكی آب نداشتیم، آن را در ظرفی ریخته نزد پیامبر(صلی الله علیه وآله) آوردیم، آنحضرت دست خود را در آن آب نهاد و انگشتان خود را گشود و گفت: بشتابید به وضو! و بركت از خدا است.
در این حال دیدم كه از میان انگشتان دست پیامبر(صلی الله علیه وآله) آب جاری شد و همه از آن آب وضو گرفتند و نوشیدند و من نیز سیر نوشیدم و میدانستم كه این مایه بركت خواهد بود.»
«سالم بن ابی جعد» گوید:
«از جابر پرسیدم آن روز شما چند نفر بودید؟ پاسخ داد: هزار و چهار صد نفر بودیم.»(۱)
روایات دیگری به این مضمون در كتب صحاح آمده است.
● تبرك به مو و عرق پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله)
روایات بسیار دیگری هست كه دلالت میكند یاران به موی پیغمبر(صلی الله علیه وآله) و عرق بدن مباركش تبرك جسته و به آن شفا طلب میكردند; از جمله در روایت صحیح آمده كه آن حضرت هرگاه سر خود را میتراشیدند، موی سر را به یكی از یاران; مانند ابوطلحه انصاری میدادند تا اصحاب به آن تبرك جویند.
انس بن مالك گوید:
«رسول خدا(صلی الله علیه وآله) را دیدم كه حلاّق (آرایشگر) سر او را میتراشید و اصحاب
ـ صحیح بخاری، ج۱۰، ص۱۰۱
اطراف آن حضرت جمع شده بودند. آنان چیزی جز این نمیخواستند كه هر تار موی آن حضرت به دست یكی از یاران بیفتد.»(۱)
بخاری از قول انس بن مالك نقل میكند:
«چون رسول خدا(صلی الله علیه وآله) سر خود را میتراشید، طلحه نخستین كسی بود كه موی آن حضرت را میگرفت.»(۲)
ابوعوانه در صحیح مطلب را با این عبارت آورده است:
«رسولالله(صلی الله علیه وآله) به حلاّق میگفت: سر او را بتراشد، نیمی از آن (سمت راست) را به ابیطلحه میداد و نیمی از آن را به وی میسپرد تا میان مردم تقسیم كنند.»
همین معنا را مسلم از طریق ابی عینیه، از هشامبن حسن از ابن سیرین با این عبارت نقل میكند:
«هنگامی كه پیامبر(صلی الله علیه وآله) رمی جمره میكردند و قربانی خود را ذبح مینمودند، میگفتند نیمی از سر مباركشان را بتراشند و ابوطلحه را طلب میكردند و آن را به وی میدادند، سپس نیم دیگر ـ سمت چپ ـ را میتراشیدند و به ابوطلحه میگفتند آن را در میان مردم تقسیم كند...»(۳)
روایات دیگری با این مضمون در كتب صحاح وجود دارد كه بنا به مفهوم آنها پیامبر(صلی الله علیه وآله) دستور میداده موی سرشان را میان مردم تقسیم كنند و این امر و حرص مردم برای به دست آوردن یك یا دوتار موی پیامبر(صلی الله علیه وآله)، قویترین دلیلاست براینكه تبرك به آثار پیامبر(صلی الله علیه وآله) امری رایج و فراگیر میان یاران بوده و پیامبر(صلی الله علیه وآله) آن را امضا كرده و مورد تأیید قرار دادهاند و تنها كسانی به انكار آن پرداختهاند كه خلل در ایمانشان رخه كرده است.
بخاری در صحیح، در خلال كتاب وضو، ذیل عنوان: «آبی كه از موی انسان تراوش میكند» به اسناد خود از ابن سیرین نقل كرده كه گوید:
«به عبیده گفتم: تعدادی از موی پیامبر(صلی الله علیه وآله) نزد ماست كه به وسیله انس یا خاندان او به دست ما رسیده است. او گفت: اگر یك تار موی پیامبر(صلی الله علیه وآله) نزد من
ـ صحیح مسلم، ج۴، ص۱۸۱۲
ـ بخاری، ج۱، ص۲۷۳
ـ صحیح مسلم، ج۲، ص۹۴۸، ر.ك. به: تاریخ الخمیس، ج۲، ص۱۵۱ و منهاج نووی و مناسك كرمانی.
باشد بیشتر دوست دارم تا اینكه همه دنیا و ثروتش را داشته باشم.»(۱)
این عبارت بخاری بود. اسماعیلی با عبارت دیگر نقل كرده كه «یك تار موی پیامبر(صلی الله علیه وآله) را بهتر از گنجینههای طلا و نقره دوست میدارم».
در روایات دیگر آمده است كه تعدادی از موی پیامبر(صلی الله علیه وآله) نزد امّ سلمه بوده، كه آن را در جعبهای نهاده بود و مردم برای شفای بیماریها بدان تبرك میجستند و گاه آنها را در قدح آب مینهادند و از آن مینوشیدند و گاه در طشتی نهاده و آن جعبه را در آن مینهادند و در آن آب مینشستند تا از بیماری شفا یابند.(۲)
به نقل مسلم در ترجمه ابوایّوب انصاری، این عبارت آمده است، سعید بن مسیب گوید:
«ابوایّوب از محاسن پیغمبر(صلی الله علیه وآله) تعدادی با خود داشت. سعید به او گفت: با داشتن موی پیامبر(صلی الله علیه وآله) هرگز درد و رنج نخواهی دید.»(۳)
و نیز مسلم از قول «ثابت بنانی» روایت كرده كه انس بن مالك یك تار موی پیامبر(صلی الله علیه وآله) را به او داد و گفت:
«چون وفات كردم، آن را زیر زبان من بگذار و من چنین كردم و او را به خاك سپردند.»
در روایت بخاری آمده كه انس بن مالك گفت:
«امّ سلمه برای پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرشی از پوست میگسترانید و گاه پیامبر(صلی الله علیه وآله) روی آن میخوابید و هرگاه بدن آن حضرت عرق میكرد، آن را در شیشهای جمعآوری میكرد و چون انس را مرگ در رسید وصیت كرد كه آن را با حنوط بیامزند و چنین كردند.»(۴)
● تبرّك به مانده غذای پیامبر(صلی الله علیه وآله)
در روایات آمده است كه اصحاب، به مانده غذای پیامبر و به اثر انگشتان مبارك آن حضرت در ظرف غذا تبرك جسته و آن را مایه بركت میدانستند.(۵)
ـ صحیح بخاری، ج۱، ص۲۷۳
ـ ر.ك. به: فتح الباری، ج۱۰، ص۳۵۳; قسطلانی، ج۸، ص۴۶۵
ـ صحیحمسلم، ج۵، ص۳۸۹
ـ بخاری، ج۱۱، ص۷۰
ـ صحیح مسلم، باب الاشربه، ج۳، ص۱۶۲۳
تبرك به لباس پیامبر(صلی الله علیه وآله)
بخاری در كتاب آداب، در باب «حسن خلق و سخاوت»، از سهل بن سعد روایت كرده كه گفت:
«یكی از بانوان مسلمان، ردایی برای رسول خدا(صلی الله علیه وآله) آورد. سهل به اصحاب گفت: میدانید این ردا چیست؟ پاسخ دادند: عبایی است كه حاشیهاش در آن بافته شده است. آن زن گفت: یا رسولالله این را آوردهام تا شما به تن كنید. پیامبر(صلی الله علیه وآله) كه به آن نیازمند بود، آن را گرفت و پوشید، یكی از یاران پیامبر(صلی الله علیه وآله)آن عبا را در تن پیامبر(صلی الله علیه وآله) دید و گفت: چه زیباست! آن را به من بدهید در بر كنم! پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: مانعی ندارد. همینكه پیامبر(صلی الله علیه وآله) از مجلس حركت كرد، یاران آن مرد را نكوهش كردند و گفتند: كار خوبی نكردی و لباسی را كه پیامبر(صلی الله علیه وآله) به آن نیازمند بود از او درخواست كردی، در حالی كه میدانستی اگر از پیامبر(صلی الله علیه وآله)چیزی طلب كنند، بخل نخواهد ورزید. آن مرد گفت: میخواستم به وسیله آن متبرّك شوم; چرا كه با بدن پیامبر تماس داشته و بعداً كفن من شود.»(۱)
این حدیث را بخاری در باب «جنائز» و آماده ساختن كفن، آورده است. آن مرد صحابی، كه پیراهن را از پیامبر(صلی الله علیه وآله) درخواست كرد، به گفته ابن حجر، عبدالرحمانبن عوف و به گفته بعضی، سعد بن ابی وقاص بوده است.
علاّمه شیخ حسین مخلوف، مفتی پیشین دیار مصر در كتاب خود «فتواهای شرعی و بحثهای اسلامی»(۲) بعد از آنكه از غسل دادن جنازه زینب دختر پیغمبر(صلی الله علیه وآله) سخن گفته مینویسد:
«پیامبر(صلی الله علیه وآله) به زنانی كه عهدهدار غسل وی بودند، دستور داد كه پس از غسل، پیامبر(صلی الله علیه وآله) را مطلع سازند. همینكه غسل او تمام شد و به پیامبر(صلی الله علیه وآله) خبر دادند، ردای خود را به آنها داد تا بر بدنش بپوشانند و سپس كفن كنند.»(۳)
نامبرده پس از ذكر این روایت مینویسد:
«پیامبر(صلی الله علیه وآله) ردای خود را به آنها دادند و گفتند بدن زینب را با آن بپوشانند تا از بركت وجود مبارك آن حضرت، به وسیله لباس بهرهمند شود و در آغاز به آنها
ـ صحیح بخاری، ج۱۰، ص۴۶۵
ـ فتاوی شرعیه و بحوث اسلامیه، ص۳۵۷
ـ بخاری، كتاب الجنائز; فتح الباری، ج۳، ص۱۳۵
نداد بلكه پس از غسل داد تا فاصلهای نباشد و پس از تماس لباس با بدن پیامبر(صلی الله علیه وآله) بلافاصله به بدن او پوشانده شود و تأثیر خود را بگذارد و این نشانه محبت و علاقه و مهربانی پیامبر(صلی الله علیه وآله) نسبت به دخترش میباشد.»سپس میافزاید:
«این عمل پیامبر(صلی الله علیه وآله) دلیلی است بر مشروعیت تبرّك به آثار صالحان.»
در روایت آمده است، احمدبن حنبل سه تار مو از پیامبر(صلی الله علیه وآله) نزد خود داشت كه وصیت كرد وقتی او را كفن كردند، دو تار از آنها را بر دیدگانش بگذارند و یكی را بر دهانش و این به عنوان تبرك به آثار رسولالله(صلی الله علیه وآله) بوده است.
داستان كعب بن زهیر و اهتمام او به نگهداری ردایی كه پیامبر(صلی الله علیه وآله) به وی داه بود معروف است.
او از شعرای نامداری بود كه پیش از مسلمان شدن، پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله) را هجو كرده بود. همینكه مكه فتح شد، گروهی از مشركین; از جمله «كعب» و برادرش «بجیر» كه او نیز شاعر بود، از مكه گریختند، بعداً بجیر به مدینه آمد و خدمت پیغمبر(صلی الله علیه وآله) رسید و به سخن آن حضرت گوش داد و اسلام اختیار كرد.
این خبر وقتی به برادرش كعب رسید، بر او گران آمد و اشعاری را برای وی فرستاد كه او را در آن اشعار نكوهش كرده بود.
این خبر به پیامبر(صلی الله علیه وآله) رسید و دستور داد هركس كعب بن زهیر را یافت به قتل رساند و این هنگامی بود كه آن حضرت از جنگ طائف برگشته بود. بجیر نامهای به كعب نوشت و یادآور شد كه رسول خدا(صلی الله علیه وآله) خون تو را مباح نموده و اگر نیازی میبینی با پیامبر دیدار كن كه او توبه كسانی را كه از گذشته پشیمان باشند، میپذیرد و به اعمال قبل از اسلام مؤاخذه نمیكند.
كعب با آگاهی از این مطلب برجان خود ترسید و قصیدهای در مدح رسولالله(صلی الله علیه وآله)سرود، رهسپار مدینه گشت و با مردی از «جهینه» كه از پیش آشنایی داشت، همراه شد و او كعب را نزد پیامبر(صلی الله علیه وآله) آورد و به او اشاره كرد كه این پیغمبر(صلی الله علیه وآله)است. برخیز و از او امان بخواه، كعب از جای برخاست و آمد و رو به روی آن حضرت نشست و دست پیغمبر(صلی الله علیه وآله)
را گرفت در حالی كه حضرتش او را نمیشناخت. سپس عرض كرد: ای پیامبر خدا، من كعب بن زهیر هستم.
فرمود: همان كسی كه آن سخنان را سروده است؟ كعب رو به ابوبكر كرد و گفت: شعری را كه (در مدح پیامبر(صلی الله علیه وآله)) سروده است بخواند... آنگاه پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: به خدا او در امان است. مردی از انصار از جای جست و گفت: یا رسولالله! اجازه دهید او را گردن بزنم. پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: او توبه كرده و از گذشته دست برداشته است. سپس كعب به خواندن قصیده معروف خود «بأنت سعاد...» مبادرت نمود و پیامبر(صلی الله علیه وآله) گوش میداد تا به این بیت رسید:
إنّ الرسول لنور یستضاء به *** مهند من سیوفالله مسلول(۱)
«پیامبر، آن شمشیری كه در پرتو وجودش مردم نور و فروغ گیرند، شمشیر آبدیده و برّان از شمشیرهای خدا.»
پیامبر(صلی الله علیه وآله) چون این را شنید، ردایی را كه بر تن داشت بر او افكند، بعدها معاویه ازكعب خواست آن ردا را به ازای دریافت ده هزار درهم به او ببخشد. اما كعب امتناعورزید و گفت: احدی را در این ردا به خود ترجیح نمیدهم. همین كه كعب در گذشت معاویه بیست هزار درهم برای بازماندگانش فرستاد و ردا را از آنان گرفت و اینهمان جامهای است كه نزد زمامداران ماند و خلفا در اعیاد آن را میپوشیدند وبهگفته «شامی» (ابن حجر عسقلانی) آن جامه در حمله تاتار از میان رفت و اكنون اثری از آن نیست.(۲)
تبرك به جایگاه جلوس و نماز پبامبر(صلی الله علیه وآله)
عبدالله بن عمر هرگاه بهیاد پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله) میافتاد، میگریست و هرگاه به محل نشستن پیامبر(صلی الله علیه وآله) میگذشت دیده فرو مینهاد. به گفته بیهقی با سند صحیح «ابن عمر» آثار پبامر(صلی الله علیه وآله) را دنبال میكرد و در هر مسجدی نماز خوانده بود حاضر میشد و در راهی كه پیامبر(صلی الله علیه وآله) طی كرده بود خود رهسپار میشد. او حج را ترك نمیكرد و چون به عرفه میآمد در جایی وقوف میكرد كه پیامبر(صلی الله علیه وآله) وقوف كرده بود.(۳)
. بحارالأنوار، ج۲۲، ص۲۵۲
ـ ر.ك. به: الاصابه، ج۵، ص ۵۹۳
ـ ر.ك: الاصابه، ج۵، ص۱۸۶
مالك در «موطأ» در باب دعا آورده است كه:
«عبدالله بن عمر به قریه بنی معاویه، كه یكی از قریههای انصار بود، وارد شد و گفت: آیا میدانید پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله) در كدام نقطه از مسجد شما نماز خوانده است؟ عبدالله بن عبدالله بن جابر گفت: آری و با دست خود به نقطهای از مسجد اشاره كرد...»(۱)
این روایت نشان میدهد كه صحابه و تابعین از جایگاه نماز پیامبر(صلی الله علیه وآله) تفحص میكرد و با نماز خواندن در آن جایگاه تبرك میجستهاند.
در حدیث معراج آمده است كه پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود:
«هنگامی كه مرا بر براق نشانده و به معراج بردند، به سرزمینی رسیدم كهنخلستان فراوان داشت، جبرئیل گفت: فرود آی، و نماز بگزار. نماز خواندموسوار شدم. جبرئیل گفت: میدانی در چه مكانی نماز خواندی؟ گفتم:نه.
گفت: در (مدینه) طیبه نماز خواندی و بدانجا هجرت خواهی كرد. براق حركت كرد، جبرئیل گفت: فرود آی و نماز بخوان، سپس گفت: میدانی كجا نماز خواندی؟ گفتم: نه! گفت: در طور سینا نماز خواندی، آنجا كه شجره موسی قرار داشت و خدا با او سخن گفت.
براق حركت كرد تا به مكان دیگر رسیدیم. جبرئیل گفت: فرود آی، نماز بخوان. نماز خواندم، جبرئیل گفت: میدانی كجا نماز خواندی؟ گفتم: نه، گفت در «بیتلحم» نماز خواندی، جایی كه عیسی بن مریم تولد یافت...»(۲)
از این روایت استفاده میشود كه هر جا اثری از پیامبران(علیهم السلام) یافت شود، آنجا نماز خواندن مطلوب و متبرّك و محترم است; بهویژه آنكه به پیامبر گرامی ما حضرت محمد(صلی الله علیه وآله) كه ما از امت اوییم، منسوب باشد.
در روایت آمده است:
«صحابه از پیامبر(صلی الله علیه وآله) دعوت میكردند كه در خانههای آنها نماز بخواند و خانههایشان تبرك شود».
ـ موطأ، ج۱، ص۲۱۶
ـ سبیل الهدی و الرشاد، ج۳، ص۸۰
بخاری در كتاب نماز آورده است:
«عتبانبن مالك از آن حضرت درخواست كرد كه در محلی از خانه او نماز بگزارد تا آنجا را مصلاّی نماز قرار دهد; زیرا به دلیل ضعف بینایی و بیم سیل نمیتوانست در مسجد نبوی حاضر شود، و پیامبر(صلی الله علیه وآله) به خانه او آمد و گفت: دوست داری در كدام نقطه نماز بخوانم، او به نقطهای از خانهاش اشاره كرد و پیامبر(صلی الله علیه وآله) در آنجا نماز خواند و جمعی به آن حضرت اقتدا كردند.»(۱)
ـ بخاری، باب مساجد، خانهها، ج۱، ص۵۱۹
منبع : سایت پیامبر اعظم