چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا


طعم گس طلاق درکام فرزندان


طعم گس طلاق درکام فرزندان
خانواده ، مقدس ترین و مهم ترین بخش از شبكه اجتماعی زندگی كودك است. خانواده حیاتی ترین واحد اجتماعی است كه شخصیت كودك در آن پرورش می یابد. تعادل اعضای خانواده در همراه و همدل بودن اعضاست و نبود هر یك از اعضا باعث به وجود آمدن مشكلاتی برای سایر افراد خانواده می شود، در این میان، طلاق حادثه ای است كه مسائل و مشكلات فراوانی رابرای افراد به وجود می آورد. طلاق برای مرد و زن تجربه ای تكان دهنده و برای كودكان خاطره ای تلخ و ماندگار است.
با توجه به تلخی ها و آشفتگی های یك جدایی ، خانواده باید روشی را در پیش گیرد تا حداقل آسیب را به اعضای خود وارد كند.
طلاق بر روی مرد و زن پیامدهای خاص خود را دارد. روند طلاق در كودكان تأثیرگذارتر است و متأسفانه به گفته برخی از كارشناسان مسائل خانواده، پدر ومادر در روند طلاق به طور كلی كودكان خود را نمی بینند . كودك در جریان طلاق والدین احساس امنیت، اعتماد به نفس و تداوم زندگی خانوادگی را از دست می دهد. تأثیر طلاق در كودكان زیر ۳ سال باعث از بین بردن اعتماد و دلبستگی كودك به محیط اطراف می شود. بهانه جویی، خشم، عصبانیت، اختلالات خواب، افسردگی و انزوا از دیگر پیامدهای طلاق بر روی این كودكان است.
اثر طلاق در كودكان ۳ تا ۶ سال به گونه دیگر خودنمایی می كند، كودكان در این سن به سمت استقلال و خودكفایی گام برمی دارند و این چالش بزرگ آن ها در این سن است. كودكان در این سن برای خود قدرت های خیالی قائلند و از طرفی به والدین هم اعتماد و یا بی اعتمادی پیدا كرده اند. وقتی طلاق برخلاف دعاها و آرزوهای آنان صورت گیرد نوعی احساس گناه و شكست خوردگی در ذهن آنها به وجود می آید. با این همه میزان و اكنش های هیجانی كودكان بستگی به سن، درك و آگاهی آنان از محیط اطراف دارد. بدیهی است یكی از عواملی كه سبب بروز ترس و اضطراب در كودك می شود مشكلات زن و مرد در محیط زندگی است. اغلب كودكان خردسال به دلیل عدم درك صحیح از موضوع مورد بحث والدینشان با بروز رفتارهای پرخاشگرانه و خصمانه درصدد مقابله با شرایط موجود برمی آیند و از طرف دیگر ممكن است تصور كنند كه عامل اصلی اختلاف، آن ها هستند و دچار احساس گناه شوند، آنان فكر می كنند اگر رفتار دیگری در ارتباط با پدر ومادر داشته باشند، می توانند درگیری های موجود پدرومادر را كاهش دهند.
كودكان دبستانی اغلب اضطراب ناشی از مشاجره های والدین شان را با نداشتن تمركز در انجام تكالیف مدرسه و افت تحصیلی نشان می دهند. در سنین نوجوانی فرزندان به طور كامل متوجه طلاق شده و واكنش هایی از جمله خشم زیاد، نگرانی درمورد آینده و احساس مسئولیت نسبت به درست كردن شرایط موجود را دارد و سعی در واسطه قرارگرفتن میان پدر و مادر و ایجاد صلح و آشتی در میان آن را دارند و در شرایطی نیز با خونسردی نظاره گر موضوع طلاق والدین هستند.
دكتر فربد فدایی ـ روان شناس دراین باره می گوید: سن كودك در هنگام طلاق در واكنش های آنان تفاوت ایجاد می كند. اطفالی كه در سن ۳ تا ۶ سالگی هستند واكنش شدیدتری نسبت به طلاق دارند. وی تأكید می كند: «اختلالات رفتاری به صورت از دست دادن مهارت هایی كه تازه كسب كرد ه اند؛ ظهور می كند، برای نمونه حرف زدن آنها كودكانه تر می شود و یا شب ادراری پیدا می كنند، زیرا مسأله طلاق برای آنان غیرقابل درك است و كودك در هنگام طلاق دچار نگرانی می شود كه شاید پدر و مادر نیز او را طلاق دهند.»
به گفته او بسیاری از كودكان طلاق، در یادگیری نیز دچار مشكل می شوند و افت تحصیلی پیدا می كنند.
وی معتقد است: نوجوانان در مرحله بلوغ راحت تر مسأله طلاق را درك می كنند ولی هنوز هم دل آزرده و یاخشمگین به جدایی پدر و مادر نگاه می كنند.
او تأكید می كند: نكته بسیار مهم آن است كه كودك در هرسنی خود را مقصر در طلاق پدر ومادر می داند و این موضوع كودك را آزار می دهد. بنابراین نباید دوران نداشتن تفاهم و مشاجره زن و مرد در خانه را بر روی روحیه كودك فراموش كرد حتی اگر پدر ومادر تصور كنند كه با بهترین شیوه ممكن و باآرامش و متانت كامل از هم جدا شده اند، بازهم تجسم این كه والدین قصد جدایی دارند برای كودك دلهره آور و ترسناك است. برخی روان شناسان معتقدند كه ریشه اضطراب های دوران كودكی و یا نوجوانی در احساس گناه، تنش و نگرانی نهفته است . دراین میان خانواده هایی هستند كه محیطی متشنج برای كودكان خود فراهم می آورند و دنیای سراسر شادی و امنیت كودك خود را تبدیل به استرس و نگرانی می كنند. این موارد برای كودكان مشكلات بسیاری را به وجود می آورد.
به گفته دكتر فربد فدایی، پسری كه مجبور می شود با مادر خود زندگی كند در همانندسازی مثبت مردانه دچار مشكل می شود و برعكس دختری كه به ناچار مجبور است با پدر خود زندگی كند قادر به همانندسازی زنانه نخواهد بود، به طور كلی كودكان در پذیرش نقش مبتنی به خود دچار مشكل می شوند.
وی تأكید می كند: گاهی اوقات یكی از والدین چند فرزند را سرپرستی می كند، این موضوع فشار بسیاری رابه فرزند بزرگتر وارد می كند و او برحسب جنسیت خود مجبور است نقش پدر و یا مادری را كه طلاق گرفته ایفا كند.
فدایی معتقد است كه پدران و مادران تا آن جا كه ممكن است از طلاق خودداری كنند و به دنبال راه حل های سازنده تری برای رفع مشكلات خود باشند، اگر مجبور به طلاق شدند، بهتر است این اقدام به آرامی و با توجه به منافع كودكان انجام بگیرد.
البته مسأله برخورد والدین با موضوع طلاق و نوع طرح آن با فرزندان در میزان واكنش های منفی فرزندان نسبت به این مسأله نقش مؤثری خواهد داشت. به طور كلی برخی والدین قبل از قطعی شدن طلاق، آن را با فرزندان مطرح نمی كنند. برخی دیگر بدون آمادگی فرزندان موضوع طلاق را مطرح كرده و برخی فرزندان نیز به دلیل وجود درگیری های لفظی و یا فیزیكی والدین خود نسبت به ایجاد جدایی و طلاق میان والدینشان آگاهی نسبی دارند، اما در همه این موارد روح و روان فرزندان آسیب جدی خواهد دید.
با این همه ، تحقیقات نشان می دهدكه به طور معمول بعد از طلاق شرایط سختی برای فرزندان خواهد بود و اگر فرزندان نتوانند به درستی با این مسأله كنار آیند، دچار مشكلات روحی روانی بسیار جدی خواهند شد، بنابراین، لازم است نقش والدین در زندگی فرزندان به درستی ایفا شود. فرزندان را وسیله و ابزاری برای ابراز خشم نسبت به طرف مقابل خود قرار ندهیم. با كودكان خود صحبت كنیم و به آنها بگوییم طلاق تقصیر آنها نیست و به دست آنها هم قابل پیشگیری نیست. به خاطر داشته باشید كه كودك هیچ گاه نمی تواند پدر و مادر خود را طلاق دهد.
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید