شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


رونق طلاق در بازار بی مهری


رونق طلاق در بازار بی مهری
بر اساس اعلام سازمان ثبت احوال کشور، در شش ماهه اول سال جاری، در برابر ۴۶۹ هزار و ۹۷۵ ازدواج، ۴۹ هزار و ۵۲۵ مورد طلاق به ثبت رسیده است.
بنابر همین آمار، طلاق در شش ماهه اول سال ۸۶، نسبت به مدت مشابه سال گذشته، ۳/۵ درصد افزایش داشته است. این در حالی است که بر اساس پژوهش رقم مطلق طلاق، طی سالهای ۱۳۶۵ تا ۱۳۸۱ محاسبه شاخصهای آماری نشان از آن دارد که در سال ۱۳۶۵ شاخص طلاق با افزایش رو به رو بوده، اما طی سالهای ۱۳۷۰ تا ۱۳۷۷ بتدریج از این روند کاسته شده است. همچنین از سال ۱۳۷۹ تا ۱۳۸۱ این آمار دوباره رشد داشته و در حال حاضر نیز به معضلی اساسی تبدیل شده است.
● اما علت چیست؟
دکتر مریم رضایی، کارشناس مشاور بهزیستی در این باره می گوید: ازدواج مهمترین روند در تکامل شخصیت افراد است، بنابراین در چارچوب یاد شده نباید یکی سد دیگری شود، بلکه اطرافیان باید با هم در مسیر زندگی به تکامل برسند، اما این مسأله به هنگام وقوع ازدواج نادیده گرفته می شود. از همین رو، در حال حاضر اغلب با دو گونه پیوند همسری روبه رو می شویم. نخست خانواده هایی که با تفکرات سنتی و بدون دقت افراد را برای ازدواج با یکدیگر مناسب می دانند و سپس جوانانی که تحت تأثیر احساسات و بدون طی روند منطقی و مرسوم، ازدواج می کنند.
وی می افزاید: بر اساس دیدگاه صاحبنظران آشنایی تنها ملاک برای ازدواج نیست و شناخت نیز مقدم بر صمیمیت می باشد، اما برخی جوانان در مسیر ازدواج خود، بدون شناخت کافی و مطلوب به مرحله صمیمیت می رسند و ارتباط عاطفی برقرار می کنند که این امر، دقت و توجه به نکات اساسی تر را تحت تأثیر قرار می دهد، بنابراین چنین ازدواجی یعنی پدید آوردن یک زندگی مشترک بدون موفقیت.
● زندگی ساختن به جای زندگی کردن
دکتر مسعود هنربخش، کارشناس مسؤول پیشگیری از آسیبهای اجتماعی خراسان رضوی، مهمترین عامل مؤثر در شکست زندگی مشترک را نبود آموزش مطلوب برای ازدواج دانسته و اظهار می دارد: در جامعه ما متأسفانه والدین به جای زندگی کردن، زندگی ساختن را به فرزندان می آموزند. یعنی خانواده هر دو طرف به محض بزرگ شدن فرزندشان، پیوسته در فکر فراهم کردن امکانات و وسایل زندگی او هستند، اما آن طور که باید به نحوه زندگی کردن او توجهی ندارند. در نتیجه وقتی زوج جوان وارد زندگی مشترک می شوند، از اندوخته فکری و تجربی کافی برای رویارویی با مسایل جدی و واقعی زندگی برخوردار نیستند و به لحاظ امکانات مادی و وسایل زندگی در بسیاری از موارد از پدر و مادرشان نیز در رفاه بیشتری هستند.
به عبارت دیگر، این قبیل زوجهای جوان چگونگی ارتباط و گفتگوی سازنده را نمی دانند و از شیوه غلبه بر تعارضها بی خبرند، در این شرایط ساختار خانواده دچار مشکل شده و آسیب پذیر می گردد.
این مدرس مهارت زندگی همچنین اضافه می کند: نکته دیگر آگاهی نداشتن زوجین نسبت به تکالیف و مسؤولیتهای خویش است. برخی افراد با تفکرهای ایده ای پا به زندگی مشترک می گذارند، در حالی که هیچ گونه آمادگی نسبت به فراز و نشیبهای زندگی و مسؤولیت خانوادگی ندارند.
● زندگی در حباب
▪ اما باید دید که تجربه دردمندان از این فاجعه چیست؟
مژگان- ش، ۳۴ ساله و کارمند که برای مشاوره به یکی از مراکز مراجعه کرده است دلیل مشکلات خانوادگی خود را چنین توضیح می دهد: «حدود یک سال است ازدواج کرده ام. ابتدا وضعیت مناسب بود، چون خانواده همسرم سعی داشتند این وضعیت مطلوب به نظر برسد، اما به مرور زمان مشکلات جدی تر ظاهر شده در واقع تمام آن مزایایی که همسرم در زمان خواستگاری اشاره کرده بود و من با توجه به آنها حاضر به ازدواج شده بودم دروغ از آب درآمده شاید هم خانواده اش با ترفند او را محروم کردند، بنابراین وقتی چشم باز کردم به جای آن همه موقعیت عالی با بیش از ۱۲ میلیون قرض و بدهی همسرم رو به رو شدم.»
● قربانی های بده و بستانها!
بنا بر اعتقاد مصطفی اقلیما، دکترای توسعه اجتماعی بیش از ۷۰ درصد از ازدواجها به طور مستقیم یا غیرمستقیم تحمیلی و اجباری است.
احمد- ز، یکی از این افراد می باشد. وی اظهار می دارد: من و همسرم به دلیل شراکت پدرانمان با یکدیگر ازدواج کردیم. شراکتی که بیش از بیست سال از عمر آن می گذشت، اما متأسفانه بعد از چهار سال از زندگی مشترک ما بنا بر دلایلی به هم خورد و من و همسرم تحت فشار خانواده ناچار به متارکه شدیم. البته بنابر صحبت دوستان مشترک مطلع شدم، همسرم نیز علاقه مند به زندگی با من است، اما در حال حاضر در خارج از کشور سکونت دارد و بنابر همان فشارها ما هر دو ناچاریم به دور از هم و بدون هیچ حق ارتباطی با یکدیگر به زندگی ادامه دهیم.
پروانه - م، ۲۴ ساله و دانشجو نیز قربانی دیگری از این بده و بستانهای خانوادگی است، او می گوید: برادرم به دختر یکی از آشنایان علاقه مند شده، اما آنها شرط ازدواج وی را، ازدواج من با پسر همان خانواده گذاشته اند. در واقع طبق یک سنت قدیمی یک دختر دادند و یک دختر گرفته اند. در حالی که من با آن پسر هیچ نقطه مشترکی نداریم او حتی دیپلم هم ندارد.
جالبترین وضعیت را رؤیا- س، ۳۳ ساله و کارمند دارد. او می گوید: من در نهایت رضایت شخصی زندگی می کردم، اما اطرافیان به هر بهانه ای مسأله عدم ازدواج مرا مطرح می کردند و گاه از سرترحم و گاهی با ملامت بر آن تأکید داشتند. در حالی که من از نظر شغلی و اعتقادی کاملاً مستقل بودم و اصولاً احساس نیاز به ازدواج نمی کردم، اما همین حرفها، رفتارها و نگاهها مرا واداشت که سرانجام تن به ازدواج بدهم، بدون آنکه درباره اش تحقیق و تفکر کنم. در واقع ازدواج کردم چون دیگران به آن اصرار داشتند و سایر مسایل برایم اهمیت نداشت.
جالب اینجاست که تصور می کردم به دنبال این مسأله ضمن رها شدن از حرف و حدیث دیگران می توانم به برخی آزادیهای اجتماعی و خانوادگی بیشتر نیز برسم.
● تحولات آسیب زا
بنابر پژوهشهای گوناگون، دلایل بسیاری برای گسترش طلاق مطرح می شود که فقر، اعتیاد، ناهمگونی شرایط فرهنگی و اجتماعی و... از آن جمله است.
البته مریم برزگر، کارشناس ارشد علوم اجتماعی، نقش تحولات اجتماعی و دو ساختاری شدن جامعه را از دلایل عمده دانسته و می گوید: در گذشته افراد خانواده بر اساس یک باور واحد و یکسان؛ معتقد و پذیرای شرایط اجتماعی خاص نظیر برتری مرد بر زن بودند، اما در حال حاضر به علت تحولات اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی و به دنبال ارتباط بیشتر با جوامع و اندیشه های دیگر ما شاهد حضور دو تفکر متضاد هستیم. از یک سو ساختار سنتی با همان ارزشهای خود و از طرف دیگر ساختار نوین با همان هنجارها و شرایط منحصر به خویش وجود دارد، از همین رو در تقابل این دو با یکدیگر زن و مرد ما دچار سردرگمی و حیرت شده، میان این دو ساختار گرفتار آمده اند.
این پژوهشگر در ادامه یادآور می شود: ما در حالی با شیفتگی تمام به سوی زندگی امروزی و مطابق ساختار مدرن به پیش رفته ایم که هنوز هم بنا بر منافع و زیانهای خود نمی توانیم از ساختار سنتی چشم پوشی کنیم.
برای نمونه، مرد امروزی، به خوبی از آثار ساختار زندگی مدرن و مواهب آن نظیر مشارکت اجتماعی و اقتصادی زن آگاه است، اما از آنجا که در قبال این آگاهی، زن توقعات بیشتری نسبت به زنان پیش از خود دارد؛ مرد سعی می کند با نفی و انکار این نقش مؤثر همچنان بر وی تسلط داشته باشد.
دکتر هنربخش نیز در این زمینه معتقد است: بی شک نمی توان مانع رشد و توسعه شد، اما در این دگرگونیها از ساختار سنتی به ساختار مدرن و به دنبال آن ظهور نقشها و پایگاههای جدید است که اهمیت آموزش خودنمایی می کند، بدین ترتیب که اگر آموزش زوجین با این تحولات همسو باشد. طرفین به راحتی قادر به حل مسایل خواهند بود، اما مشکل اینجاست که همچون مسایل اجتماعی و فرهنگی و... ما در حوزه زندگی خانوادگی نیز دچار رشد کاذب و حباب گونه شده ایم. چه بسا مدیر موفقی که قادر به حل و فصل مشکلات زندگی مشترک و قبول و انجام مسؤولیتهای خانوادگی نیست، در حالی که ازدواج یعنی ضمن حفظ استقلال، با هم بودن. من همیشه در این زمینه برای مثال به تخم مرغ اشاره می کنم و می گویم: یک تخم مرغ از سفیده و زرده تشکیل شده که در عین مستقل بودن با یکدیگر هستند، اگر آنها با هم مخلوط شوند تخم مرغ فاسد می شود.
زن و مرد هم در زندگی مشترک باید همین وضعیت را داشته باشند، یعنی در ضمن پیوستگی و وابستگی به یکدیگر هویت، شخصیت و جایگاه مشخص و مستقلی داشته باشند، پس اگر در یکدیگر حل شوند هویت آنها از بین می رود.
وی ادامه می دهد: البته در عین استقلال باید آموزشهایی را در زمینه فرزندپروری، مدیریت اقتصادی خانواده و... را نیز فرا بگیرند. ناگفته نماند این تعالیم زمانی اثربخش خواهد بود که هر دو طرف یعنی زن و مرد حاضر باشند، در غیر این صورت با افزایش دانش زن، آگاهی و توقعات او هر روز بیشتر شده و بر توقعاتش افزوده می شود که این امر سبب تنش بین همسران می شود.
دکتر رضایی نیز درباره همین مقدمه می گوید: بی تردید جامعه ما اینک در حال گذار است و این امر همچون ساختار سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی بر نهاد دیرین خانواده نیز تأثیرگذار می باشد. از همین رو، برای کاهش پیامدهای این گونه تحولات به شناخت و آگاهی طرفین از یکدیگر نیاز داریم تا توقعات و مسؤولیتهای خود را متناسب با شرایط تصحیح کنند. در زمینه نقشها و جایگاه ویژه زنان نیز آنها ضمن قبول مسؤولیتهای نوین باید فعالیت خانوادگی را حفظ کنند. از طرف دیگر مردان نیز باید بپذیرند که جنبه اجتماعی و مسایل آن از ابعاد تکاملی انسان در روند توسعه است و فعالیت در این گونه عرصه ها در تقویت شخصیت و هویت فردی اثرگذار می باشد.
وی در ادامه می افزاید: قرار نیست توسعه و پیشرفت باعث تخریب مهمترین نهاد جامعه بشری شود. از این رو باید بدانیم در کنار تمام نیازهای هر روزه خود همچنان نیازمند ارتباطات خانوادگی سالم هستیم بنابراین، باید خانواده را از تک محوری و زیستن در زیر یک سقف به عنوان خوابگاه یا مسافرخانه درآوریم.
در اولین قدم برای این هدف باید به فرزندانمان بیاموزیم چگونه با ارتباط کلامی مشکلات خویش را برطرف کرده و از خانواده برای رفع دغدغه های خود یاری بگیرند.
بدین ترتیب که هر روز اعضای خانواده حداقل ۴۵ دقیقه بنشینند و درباره دغدغه ها و نگرانیهایشان در مکانی امن به عنوان خانه صحبت کنند تا با این شیوه ضمن تأیید همدلی، دیگران بدانند که همیشه خانواده حامی آنهاست البته بیان این نگرانیها به معنای آن نیست که افراد کار خود را به خانه بیاورند، بلکه منظور اختصاص وقت خاصی برای زن و فرزند است. در واقع باید فرصتی برای ارتباط کلامی بیشتر با اطرافیان وجود داشته باشد، زیرا در پی بهره مندی خانواده از مزایای زندگی صنعتی گرفتار مسایل آن نیز شده است در نتیجه در بسیاری از موارد مشغله های زندگی خود مانع از ارتباط مطلوب خانواده هاست، چنانکه این عدم ارتباط کلامی باعث فاصله روزافزون بین اعضا می شود تا حدی که به مرور زمان افراد خانواده با یکدیگر بیگانه می شوند و در چنین شرایطی همسران احساس می کنند که به بن بست رسیده اند.
منبع : روزنامه قدس


همچنین مشاهده کنید