جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

دین در آمریکا و اروپا


دین در آمریکا و اروپا
صلابت آمریكا در صحنه جهانی بیش از آنكه بازتاب ظرفیت های فزاینده این كشور در مقوله های سیاسی، اقتصادی، تكنولوژیك و نظامی باشد برآمده از كیفیت متمایز حیات ارزشی در این جامعه است. ماهیت روابط اجتماعی و خصلت های بنیادین ارزش های شكل دهنده نظم حاكم بر جامعه و همچنین ویژگی های هنجاری قوام دهنده تعاملات ساختار قدرت با شهروندان به شدت متاثر از مفاهیم، مقوله ها، ارزیابی ها و تفسیرهای غیرمادی است. در جامعه ای كه مدرنیته در تمامی ابعاد آن یك سمبل اساسی اجتماعی و مظهر برجسته آزادی های فردی به مفهوم اخص و اعم كلمه است چارچوب های مذهبی از یك جایگاه كلیدی برخوردار هستند. برخلاف آمریكا در قاره اروپا و بالاخص در غرب این قاره، قالب های مذهبی دارای پایگاه كلیدی و محوری در شكل دادن به حیات اجتماعی و الزامات آن نیستند. به استثنای چند كشور كه مهمترین آنها لهستان است در قاره اروپا كمترین اعتباری برای نگرش های مذهبی وجود دارد. برای فهم این پدیده و اینكه چگونه می شود در دو سوی آتلانتیك كه یكی خاستگاه مدرنیته و دیگری تجسم غایی آن است به دو نگرش متفاوت درخصوص كیفیت جایگاه ارزش های غیرمادی برخورد كرد، باید توجه را معطوف به عملكردهای تاریخی كرد.
●نگاه اعتباری به دین
از ۱۶۲۰ كه اولین گروه مهاجر مذهبی وارد آمریكا شد همیشه اینان نقش دگراندیش را در شكل دادن به فضاهای اجتماعی، ساختارهای سیاسی و قالب های فرهنگی بازی كرده اند. این بدان دلیل است كه برجسته ترین و متمایزترین افرادی كه به خاطر ویژگی های ارزشی وارد آمریكا شدند و به لحاظ خصلت های دگراندیشانه در موطن مادری خود با مشكل مواجه بودند افراد مذهبی بودند. هدف اكثریت قریب به اتفاق مذهبیون چه آنهایی كه نقش تعیین كننده در تدوین قانون اساسی آمریكا داشتند، چه آنهایی كه در ساختار قدرت سیاسی بازیگر بوده اند و چه آنهایی كه به عنوان شهروند نیازهای روانی خود را در قالب اعتقادات مذهبی برآورده ساخته اند همیشه بر این قرار بوده است كه از ارزش های مذهبی در جهت تعدیل، مهار و كنترل استعداد وسیع حكومت برای سوء استفاده از قدرت متمركز استفاده كنند. به علت گستردگی بنیانی ارزش های لیبرال سنتی در جامعه و بالاخص در بین نخبگان این كشور، حتی رهبران سیاسی نیز ضرورت به حداقل رساندن ظرفیت بالای حكومت برای سوء استفاده از قدرت را بسیار مهم می دانند. ارزش های مذهبی در جهت ایجاد، تقویت و در نهایت فزون تر كردن اعتبار تفسیرها و ترجیحات به كار گرفته شده اند. به همین روی بوده است كه از همان آغاز، مذهب در جهت نقد قدرت متمركز قرار گرفت.
این بدان معنا است كه ارزش های مذهبی، ماهیتی مدنی یافتند و مذهبیون در نقش مصلحین اجتماعی، نقادان سیاسی و نیز در نقش عدالت خواهان اقتصادی ظاهر شدند. برای اینكه چنین فرآیندی شكل بگیرد و گریزی جز این حادث نشود، بنیانگذاران آمریكا كه بدون استثنا باورهای مذهبی در حیات آنها نقش اساسی داشت، اولین متمم قانون اساسی را پی ریختند و دین مدنی حیات و به تبع آن اعتبار مدنی نیز برای قالب های مذهبی فرصت تجلی یافت. دین در آمریكا اعتبار فزاینده ای را تجربه می كند چرا كه وسیله ای شد تا مردم با توسل به آن كاستی های جامعه را به تحلیل بكشند و مجرایی شد تا از طریق آن به بسیج منابع موجود در اجتماع برای مجبور ساختن ساختار قدرت به ارتقای جامعه موفق شوند.
بزرگترین معضل اجتماعی آمریكا را مارتین لوتركینگ با برخورداری از منطقی كه از مذهب اعتبار یافته بود به چالش گرفت. به ضرورت وجود چنین اعتباری است كه رهبران سیاسی آمریكا از جورج واشینگتن تاكنون با توسل به این باور اجتماعی تلاش را بر این قرار داده اند كه برای خود احترام و برای سیستم تداوم كسب كنند. دین در آمریكا شهروندان را در چارچوب ارزش ها، به نقد قدرت توانا و پویا ساخته است، چون خصلت مدنی یافته است و در عین حال دین در آمریكا، صاحبان قدرت سیاسی را ملزم به پذیرش ظرفیت تعدیل كننده و نظم دهنده دین ساخته است. با درك جایگاه اجتماعی دین است كه حتی لیبرال ترین سیاستمداران آمریكایی در جهت رسیدن به مقام ریاست جمهوری به جایگاه كلیدی مذهب در آمریكا به سیاست ها و رفتارهای خود اذعان می كنند. همان طور كه ال گور در شش سال پیش آن را به نمایش گذاشت امروزه هم هیلاری كلینتون آن را بیان می كند.
● نگاه استراتژیك به دین
در اروپا جایگاهی كه برای اندیشه های مذهبی، سیاستمداران متمایل به مذهب و تفسیرهای مذهبی وجود دارد موجب پدید آمدن چنان كسر شأنی می شود كه نتیجه عملی آن وجود برهوت مذهبی در این قاره است. در فعالیت های سیاسی و سیاستگزاری ها هیچ نقشی برای مولفه های مذهبی وجود ندارد و شهروندان در زندگی اجتماعی و حیات سیاسی توجهی معطوف به مذهب ندارند. اینكه چرا چنین نهایتی برای ارزش های مذهبی در اروپا به وجود آمده است توجه را باید معطوف به تاریخ این قاره كرد.
ساختار قدرت سیاسی در جهت رسیدن به قدرت و حفظ آن در طول قرون متمادی به مذهب به عنوان یك مقوله استراتژیك نگاه كرد. برای صاحبان قدرت هدف از توسل به مذهب مقهور ساختن مردم و بهبود موقعیت خود بود. این فرصت، به جهت نیاز قدرتمندان، ایجاد نشد كه مذهب ماهیت اجتماعی بیاید و به یك قالب اصلاح كننده تبدیل شود. خصلت آسمانی مذهب در اروپا حفظ شد تا صاحبان قدرت سیاسی بر بستر آن به توجیه علت حضور خود در راس هرم بپردازند. بر خلاف آمریكا كه مذهب، ابزار نقد شهروند شد در اروپا مذهب اهرم اعمال قدرت حكومت شد. بدین روی مذهب ظرفیت های خود را برای متنی شدن از دست داد و خصلت مدنی نیافت. رهبران اروپایی امروزه از این فرصت برخوردار نیستند كه برای بسیج منابع و اصلاح جامعه به مذهب متوسل شوند چرا كه به بی اعتباری اجتماعی آن آگاه هستند در حالی كه در آمریكا رهبران چاره ای جز توسل به مذهب برای توجیه سیاست های خود ندارند چرا كه به جایگاه معتبر و كلیدی آن آگاه هستند.
دكتر حسین دهشیار
منبع : روزنامه شرق