شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

احزاب ایرانی و پارادایم های سه گانه


احزاب ایرانی و پارادایم های سه گانه
بررسی دوره های پارادایمی در عرصه سیاست و احزاب سیاسی می تواند نکته های بدیع در شناسایی نقاط قوت و ضعف احزاب و سازمان ها در ایران را به ما نشان دهد. فقدان احزاب و سازمان های برنامه گرا یا احزاب حوزه عمومی در جامعه ما قابل تامل است. احزاب سیاسی در جامعه ما در سه پارادایم فکری، سیاسی شکل گرفته اند.
در پارادایم دولت- ملت مدرن که با انقلاب مشروطه آغاز و تا نهضت ملی ادامه می یابد، احزاب با انگیزه ملی یا دینی، قانون گرایی را مطرح می کنند و پارلمان را به عنوان نماینده ملت تبلیغ می کنند. تکیه گاه این احزاب در جامعه انجمن های ایالتی، ولایتی هستند که به سود و زیان انجمن ها به محافل روشنفکری و سیاسی و افراد ذی نفوذ برای تکیه گاه این احزاب تبدیل می شوند. اعتدالیون اجتماعیون، دموکرات عامیون، جبهه ملی و نهضت آزادی از جمله احزاب متعلق به این پارادایم (سرمشق) هستند.
در پارادایم عدالت سوسیالیستی که بحث حاکمیت خلق به جای دولت- ملت مدرن مطرح می شود و به جای انگیزه و قانون در پارادایم اول، ایدئولوژی و توجه به خلق مطرح می شود. احزاب، طرفدار برنامه های توسعه گرا بوده و اتحادیه های صنفی و اصناف مورد توجه قرار می گیرند. حزب توده ایران، مجاهدین خلق، فدائیان خلق محصول این نوع تفکر هستند و همچنین بسیاری از سازمان های کوچک و بزرگ دیگر که بسیار فراوان بوده اند.
در پارادایم سوم توجه به دموکراسی و حوزه عمومی و دیدگاه نظام- حوزه عمومی عمده تر می شود. جنبش های اجتماعی طرفداران آزادی های مدنی و سیاسی و مبارزه با محرومیت های اجتماعی مخاطب این نوع احزاب هستند. مردم در نگاه این احزاب در اصناف و نهادها و NGOها سازمان داده شده یا می شوند و برنامه عملی در این دوره به جای ایدئولوژی دوره دوم می نشیند، اگرچه لزوماً ایدئولوژی را نفی هم نمی کند. جریاناتی مانند جبهه مشارکت، شورای فعالان ملی- مذهبی و برخی از احزاب کوچک تا حدودی محصول این پارادایم هستند.
● احزاب پارادایم دولت - ملت مدرن
۱) ویژگی ساختاری؛ پیدایش احزاب در ایران متکی بر طبقه و صنف و اتحادیه نبوده است. کند و کاو در پیدایش اولین احزاب ایرانی مدرن متعلق به دوره مشروطیت ادعای ما را ثابت می کند. با این وصف احزاب ما سنت مناسبی را به ارث نبرده اند.
احزاب در پارادایم دولت- ملت مدرن، ساختاری پارلمان- محفل داشتند به عنوان مثال دموکرات عامیون مرامنامه ای شبه سوسیالیستی داشت و اعتدالیون اجتماعیون عقایدی محافظه کارانه- سرمایه داری تجاری، اما هر دو حزب ساختاری محفلی داشتند.
ساختار محفلی به معنی تجمع عده ای چهره های شناخته شده که اشتراک عقیده کلی، دوستی و منافع مشترک با یکدیگر داشتند و چهره ها و شخصیت هایی که به جای حزب دارای نفوذ بودند به واسطه امکانات و نفوذ کلام و اعتبار خود برای حزب هوادار جمع می کردند. چنین ساختاری در شعبات حزبی شهرستان ها نیز حاکم می شد. آموزش به مفهوم خاص آن در این احزاب وجود ندارد و آموزش عقاید، برنامه و آموزش تشکیلاتی در عمل چندان مطرح نیست. کادرسازی در این احزاب در عمل مورد توجه قرار نمی گیرد.
در حالی که نهاد، تئوری و کادر، اساس وجودی و پیدایی احزاب است. هواداران این احزاب به مناسبت های انتخاباتی فراخوانده شده و دستورات حزبی را عملی می کنند. سلسله مراتب معقول در این احزاب وجود ندارد و شوراهای رهبری با افراد حزبی رابطه یک طرفه دارند و برای افراد حزبی حقوقی متصور نیستند. در عین حال وظایف مهمی را نیز انجام نمی دهند. گاهی روابط براساس دوستی و فامیلی است.
احزاب پارلمانی- محفلی دارای تشکیلات موسمی هستند که بیشتر در هنگام انتخابات و مناسبات فعال می شوند. در این احزاب مدل ساختاری محفل- تشکیلات، چندان پایدار نیست و با تغییر و یا انشعاب اعضای اصلی حزب، هواداران نیز متفرق می شوند. تشکیل احزاب جدید از درون این احزاب به سادگی صورت می گیرد. علل ماندگاری این احزاب به روابط فامیلی و دوستی اعضای اصلی آن است (نهضت آزادی ایران) یا وجود فرد صاحب نفوذ یا پیوستگی اعضای اصلی با یکدیگر است (حزب پان ایرانیست و حزب ملت ایران و جاما) یا اینکه نام حزب از وجهه مهمی برخوردار است.
که آن را در حد محفل نگه می دارد که جبهه ملی ایران، نمونه بارز احزاب اخیر است. به عبارتی اگر ساختار حزب را بر مبنای تئوری، برنامه و کادر و نهاد توضیح دهیم این نوع احزاب خصلت پویایی و استمرار خلاق خود را از دست می دهند. اما در جامعه ما که احزاب دارای رابطه معقول با اصناف و نهادها نیستند، چنین احزابی کارکرد خاص خود را دارند و به عنوان شبه حزب در شرایط سیاسی ایران فعالیت می کنند.
۲) نگاه به قدرت، دولت و حاکمیت؛ احزاب و سازمان های پارادایم دولت- ملت، دولت محور هستند. دیدگاه هابزی بر لزوم گرفتن قدرت سیاسی و اندیشه معروف جان لاکی بر مدار مداراگری دولت سیاسی اما حفظ آن استوار است. احزاب مثبت و منفی پارادایم دولت- ملت، به نمایندگی از ملت قصد تسخیر دولت را دارند. تسخیر دولت به شیوه مبارزه پارلمانی هدف بارز این احزاب است.
این نوسانات برای احزاب دولت محور، حول محور شرکت در انتخابات پارلمانی برای نقش گرفتن در قدرت معنی یافته و چنین افرادی در این دوره ها فعال می شوند و به شکل فصلی عمل می کنند، چرا که حاکمیت ها در چنین دوره هایی فضای جامعه را برای احزاب باز می کنند. دولت محوری از طریق پارلمان این احزاب را نسبت به نهادها، اتحادیه ها، سندیکاها، شوراهای صنفی چندان فعال نمی سازد، مگر در مواقع انتخابات و فعالیت های سیاسی و هیجانات همراه آن.
البته جبهه ملی در دور اول فعالیت خود به خاطر مبارزات ملی شدن صنعت نفت رابطه ای خلاق با جامعه پیدا کرد و توانست از چارچوب کلاسیک حزب انتخاباتی و دولت محور خارج شود، اما این وضعیت پایدار نماند. دولت محوری از ویژگی این احزاب است. این جریانات ملی در فضای غیرعادی جامعه، حالت صبر و انتظار در پیش می گیرند و در حالت محفلی به فعالیت خود ادامه می دهند، البته فعالیتی که این احزاب را مطرح می سازد، اما دیگر نقش موثر یا تعیین کننده بر سیاست را ندارند.
۳) نگاه به جامعه و حوزه عمومی؛ احزاب دولت محور، حوزه عمومی گرا نیستند، در نگاه این احزاب حوزه عمومی اصل نیست. در حالی که در جوامع اروپایی احزاب تلاش می کنند تا از طریق حضور در حوزه عمومی، حاکمیت و دولت را مهار کنند. این در حالی است که در جامعه ما حوزه عمومی قوی وجود ندارد. احزاب پارادایم دولت - ملت مدرن بدون توجه به تقویت حوزه عمومی قوی، تلاش می کنند، نقش تقلیدی همچون احزاب همانند خود در غرب بازی کنند، یعنی دولت محور عمل کنند.
این نقش تقلیدی و نادرست، نتیجه خوبی در بر ندارد. چراکه این احزاب تکیه گاه سازمان یافته طبقاتی - اجتماعی که همان نهاد مدنی و صنفی در حوزه عمومی است را در اختیار ندارند. احزاب ایرانی توجه ندارند که در زمین سیاست دیگری بازی می کنند. احزاب غربی وارث ویژگی سرزمین خود هستند که در آن حوزه عمومی شکل گرفته است.
در حالی که سرزمین ما چنین وضعیتی را ندارد. در چنین شرایطی حتی احزاب دولت محور را وادار می کند که به دلیل نیاز مبرم و ضرورت، تقویت حوزه عمومی نهادهای مدنی را مورد توجه قرار دهند. چراکه در صورت شکل گیری نهادهای مدنی است که احزاب امکان ارتباط سازمان یافته با مخاطب را پیدا می کنند و در نتیجه به طور منظم تجدید سازمان می کنند و حضور مستمر و خلاق در صحنه قدرت سیاسی خواهند داشت.
چنین رفتاری را از احزاب پارادایم دولت - ملت شاهد نیستیم. بایستی توجه داشت جوامع غربی دارای جامعه مدنی یا حوزه عمومی قدرتمند هستند که احزاب بر بستر این حوزه، کارکرد کلاسیک خود را که همانا دولت محوری است انجام می دهند، اما در جامعه ای که حوزه عمومی قوی نیست، منافع احزاب ایجاب می کند که تقویت حوزه عمومی را سرلوحه فعالیت خود قرار دهند. البته چنین فعالیتی با ساختار احزاب مزبور همخوانی ندارد و ساختار محفلی و شخصیت محور نمی تواند به سمت جامعه مدنی سازمان یافته سمت گیری خلاق و سازنده داشته باشد.
۴) نگاه به تئوری، ایدئولوژی و برنامه؛ اگر تئوری را به روشنفکران نسبت دهیم و ایدئولوژیک بودن را به احزاب عدالت طلب، برنامه محوری باید از ویژگی های احزاب پارادایم دولت - ملت مدرن باشد، اما در جوامع ما در عمل احزاب مزبور به دنبال تئوری، ایدئولوژی و برنامه محوری نیستند. ناسیونالیسم دموکراسی این احزاب فاقد ایدئولوژی شورانگیز است. این احزاب قانون مدارند و تئوری مناسبی برای ناسیونالیسم جدید ایرانی تدارک ندیده اند، از طرفی با برنامه های توسعه و سازندگی خلاق چندان میانه ای ندارند.
نگاه این احزاب نسبت به برنامه توسعه چندان مثبت نیست، ایدئولوژی را جزمیت می دانند و تئوری پردازی را روشنفکری محض می دانند. با توجه به اینکه این احزاب قانون محور هستند، در حالی که بعد از جنگ دوم جهانی کشورهای جهان سوم با اجرای برنامه های توسعه به دموکراسی رسیده اند. آن هم برنامه های توسعه که با عزم ملی همراه بوده است. فقدان برنامه گرایی در تمام امور این احزاب را در حالت مشکل و سهل و ممتنع قانون گرایی قرار می دهد.
۵) نگاه به قانون؛ خصیصه دولت محوری و قانون مداری رسم دیرینه این احزاب است. مشکل جامعه ما فقدان قانون نبود. در جامعه بی ساختار مناسب برای دموکراسی قانون گرایی دستاورد مشروطیت بود. احزاب پارادایم دولت - ملت مدرن، به درستی بر روی رعایت قانون، حتی قانون بد تاکید می کنند. اگرچه در عین حال خواستار تغییر قوانین بد و نامناسب هستند، با این وجود مشکل بزرگ این است، در جامعه ای که قانون رعایت نمی شود، چگونه می توان از اجرای قانون حرف زد. در دوره های مختلف احزاب قانون گرا در رابطه با قوانین حاکم و مدرن شده دو نوع رفتار دارند: یا اینکه قوانین مصوب را باور ندارند.
در نتیجه به قوانین مترقی اتکا کرده و قوانین حقوق بشری را مورد استناد قرار می دهند.این نوع قانون مداری در جامعه ای که قانون به درستی رعایت نمی شود به معنی در انزوا یا انفعال قرار گرفتن احزاب سیاسی و از دست دادن خصلت پیش تازی و جلوافتادگی آنان است. قانون گرایی و قانون مداری موجب دنباله رو شدن این احزاب در تحولات اجتماعی - سیاسی شد.
۶) نگاه به توسعه؛ احزاب پارادایم دولت - ملت مدرن فاقد نگاه اصولی به برنامه های توسعه هستند. چهره های شاخص این احزاب دارای تحصیلات عالی، تخصص و فناوری بوده و به دلیل سلامت مالی معتقدند که با رعایت قوانین و حاکم شدن جریانات سالم مشکلات مملکت حل خواهد شد و قانون مداری به سبک دوره مشروطه می تواند راهگشای مشکل جامعه باشد. این احزاب به دلیل مخالفت با سیاست های برنامه گرا که آن را مخالف اقتصاد بازار آزاد می دانند، تمایلی به برنامه های توسعه ندارند، در حالی که در کشورهای دارای اقتصاد بازار آزاد سیاست های توسعه گرا و برنامه گرا به کار گرفته می شود. جوامع جهان سومی بعد از جنگ دوم جهانی با برنامه های اقتصادی که نقش دولت را در دخالت، هدایت، نظارت و کنترل در سیاست های اقتصادی معین می کرد، به سوی پیشرفت و ترقی رفته اند، فقدان چنین دیدی در این احزاب نشان از فقدان برنامه راهبردی این احزاب دارد.
۷) نگاه به مردم؛ مردم در دیدگاه این احزاب، شریف هستند، توجه این احزاب به اقشار طبقه متوسط است، اما رابطه با این اقشار نیز سازمان یافته نیست که عامل اصلی آن شرایط خاص و عامل فرعی آن ساختار غیر تشکیلاتی این احزاب است. به طوری که مناصب در این احزاب به دلیل کمبود کادر به شکل مادام العمر است. در حالی که اقتضای کار حزبی تغییر متناسب و تناوبی اعضای اصلی حزب است، چنین کاری احتیاج به وجود رابطه مستمر با مخاطبان دارد.
▪ نتیجه:
احزاب پارادایم دولت - ملت مدرن در مجموع کم دستاورد بوده اند، این جریانات بر زمین خالی بذرپاشی کرده و نتیجه دوران ساز نگرفته اند. بنیان کار حزبی در ایران به دلیل فقدان اقشار و اصناف شکل گرفته، از میانه راه صورت گرفته است. این میانه رفتن نتایج مبارکی در بر نداشته، اگرچه بی دستاورد نبوده است. بی گمان این احزاب در مواردی قابل نقد نیستند، چراکه تمرکز قدرت، فعالیت احزاب در ایران را دچار مشکل کرده، اما در مواردی این احزاب قابل نقد هستند.● احزاب پارادایم - عدالت سوسیالیستی
گفتمان «عدالت سوسیالیستی» خلق محور است و سمت گیری به سوی اقشار و طبقات فقیر دارد. این گفتمان به جای پارلمان - دولت، شعار خلق - حاکمیت را مطرح ساخت و به اصناف و اتحادیه ها توجه داشت و ایدئولوژی - مردم را به جای انگیزه - قانون مطرح می ساخت.
۱) ویژگی ساختاری؛ برخلاف احزاب پارادایم دولت - ملت، این جریانات از مجموعه دوستان همفکر و با ایدئولوژی واحد شکل گرفتند. تجمع این افراد که از چهره های صاحب نفوذ تا افراد تحصیلکرده را در بر می گرفت، بر محور ایده، راهبرد و تاکتیک مشترک متمرکز می شد و فرد و افراد در قالب سازمان هویت می گرفتند.
برخی از این احزاب و جریانات به دلایل گوناگون در عرصه پیشبرد شکل دهی ساختار حزبی با سازمانی سازی موقعیت هایی به دست آوردند. سلسله مراتب، رهبری، مسوولیت پذیری، گزارش دهی، آموزش تئوریک و ایجاد سازمان به شکل حزبی یا سازمان مرکزیت گرا از ویژگی این جریانات است. ساختار تشکیلاتی حزب توده ایران به عنوان الگوی حزبی و ساختار تشکیلاتی سازمان فدائیان خلق و سازمان مجاهدین خلق از نمونه های بارز ساختارهای حزبی و سازمانی برای این نوع احزاب است که قابل نقد و بررسی و ارزیابی است.
کار حرفه ای، انضباط پذیری، اولویت منافع حزب و سازمان بر منافع خود، انتقاد از خود، انتقاد از دیگری، طی سلسله مراتب، رابطه تشکیلاتی با مخاطبان در قالب تشکیلات مانند رابطه سازمان با سندیکا و اتحادیه یا نهاد مدنی و برقراری خواسته های متعهد متقابل، از یکدیگر در ازای خدمات متقابل، تشکیل دولت در سایه یا آلترناتیوسازی از جمله ویژگی های این احزاب است.
نگاهی به احزاب سوسیال دموکرات و کمونیست و رادیکال در غرب موید توضیحات مختصر ما درباره ویژگی ساختاری احزاب مزبور است که از فراز و نشیب های فراوانی عبور کرده و تجربه ای بیش از یک قرن دارند، چرا که مقوله حزب و دموکراسی دو امر جداناشدنی با یکدیگر هستند. تجربه احزاب و سازمان های ایرانی به سه دلیل عمده چندان کامیاب نبود و اما دارای دستاوردهای قطعی و همچنین قابل اعتنا است.
آنچه مانع شکل گیری احزاب مطلوب عدالت سوسیالیستی در جامعه ما شده قابل نقد و بررسی است. گاه انضباط تشکیلاتی به استبداد تشکیلاتی و تمرکز قدرت فردی و باندی منتهی شده و شرایط سخت در جامعه تمرکز قدرت را توجیه کرده است. به عنوان مثال تغییر رهبری مجاهدین خلق با بالا آمدن اعضای سازمان تا سطح مرکزیت تقی شهرام به تغییر ایدئولوژی سازمان منجر شد که پس از آن برای ممانعت از چنین عواقبی اصل تمرکز دموکراتیک اجرا شد که این تمرکز منجر به روابط غیردموکراتیک شد.
حزب توده ایران به دلیل خطر گرایشات روشنفکری بعد از انشعاب راه سومی ها، به سوی تمرکز، گرایش پیدا کرد و برخی از مناسبات دموکراتیک حزبی را کنار گذاشت. در حالی که رفتار حزبی این جریانات نسبت به جریانات پارادایم دولت- ملت دارای دستاوردهای آموزشی، کادرسازی تشکیلاتی و نهادسازی موفق تری است. این تقابل به نفع منافع ملی ایران نبود، اما به نفع منافع سازمان حزبی توده و مخاطبان وی بود. ساختار حزبی و سازمانی کارا امتیاز مثبتی است که می تواند به درستی یا به نادرستی به کار گرفته شود. با این وصف ساختار احزاب پارادایم عدالت سوسیالیستی دارای معایبی است.
۲) نگاه به دولت؛ تسخیر دولت و حاکمیت رسم دیرینه احزاب مدرن است منتها در پارادایم عدالت سوسیالیستی دولت مقوله ای مهم است. احزاب عدالت سوسیالیستی نگاه لنینی به دولت داشتند و احزاب عدالت گرا نیز نگاه لنینی- سربدارانی. در نگاه این احزاب با حاکمیت در دولت و اجرای برنامه های عدالت طلبانه و در پیش گرفتن راه رشد غیرسرمایه داری می توان جامعه را به خیر و صلاح رهنمون کرد.
حزب توده مبلغ چنین دیدگاهی شد و در این راه بسیاری از نیروها و احزاب را با خود هموار کرد. الگوی شوروی، چین، آلبانی، کوبا، الجزایر و... احزاب عدالت طلب را از خود متاثر کرده بودند. داشتن برنامه برای دولت و تسخیر دولت برای بهبود همه امور در پارادایم عدالت سوسیالیستی، این جریانات را از احزاب پارادایم اول به روزتر کرد به طوری که تاثیر این دیدگاه بر سایر جریانات بعد از جنگ دوم جهانی در سراسر جهان غیرقابل انکار بود. جریانات عدالت سوسیالیستی با ساده سازی از امکان تسخیر دولت در حقیقت توجیه تئوریک برای نیروهایی فراهم آوردند که بتوانند با ظاهرسازی عدالت طلبانه بر قدرت سوار شوند و کار خود را انجام دهند.
غفلت از تقویت حوزه عمومی به عنوان شعار ترویجی و تبلیغی در جامعه نتیجه بسیار نامیمونی برای جامعه داشت. در پارادایم عدالت سوسیالیستی دیدگاه تسخیر دولت، جریانات را با خصلت توتالیتر وارد دولت می کرد که حاکمیت یافتن چنین نیروهایی محدودیت های بیشتری برای حوزه عمومی ایجاد می کرد و آ زادی های حداقلی را در پارادایم دولت- ملت مدرن حفظ نمی کرد. نگاه به دولت و تسخیر آن در پارادایم عدالت سوسیالیستی در بسیاری از کشورهای جهان سوم برای پیشرفت و توسعه و آزادی های مدنی چندان مبارک نبوده است.
۳) نگاه به حوزه عمومی؛ در پارادایم عدالت سوسیالیستی خلق ها مورد توجه اند، اما خلق ها تعریف مشخص می یابند، چنین تعریفی دوپهلو است. یعنی از یک طرف این تعریف موجب آن می شود که فقط اقشار و طبقات فرودست مورد توجه قرار بگیرند، که البته سوسیالیست با این رویکرد به خلق در اروپا اقدامی بزرگ انجام داد که همانا به حساب آوردن مردم در محاسبات قدرت و دولت بود.
اما همین دیدگاه در جامعه بدون حوزه عمومی قوی می تواند به انحراف رود که در عمل چنین شد. تجربه شوروی آوردگاه این تجربه تلخ بود که عده ای به نام طبقه کارگر بر اقشار فرودست حاکم شدند. اما موضوع مورد توجه ما، رفتار احزاب جهان سوم متاثر از عدالت سوسیالیستی بود. این احزاب به واسطه دید تسخیر دولت برای همیشه یا مدت طولانی در عمل از توجه به حوزه عمومی غفلت می کردند. مساله مهم این است که حوزه عمومی قوی با نهادهای صنفی، مدنی و قومی شکل می گیرد که پایگاه واقعی احزاب قلمداد می شوند.
احزاب سوسیالیست و کمونیست در اروپا نماینده اتحادیه ها و سندیکاهای کارگری هستند و بر دوش آنان بالیده اند، اما در جهان سوم احزاب پارادایم عدالت سوسیالیستی، فاقد پایگاه سازمان یافته، سندیکا یا اتحادیه و شورا بودند. در نتیجه این که افراد این احزاب دارای ایدئولوژی مشترک که عموماً تحصیلکرده و از طبقه متوسط برخاسته بودند در بزنگاه های گشایش و بروز فضا در جامعه اقدام به تقویت و ساختن سندیکا و اتحادیه و شوراهای صنفی، فرهنگی و قومی می کردند که چنین اقدامی شایسته بود اما سیاست این نوع برپایی متکی بر وابسته کردن این احزاب به خود بود که نتیجه آن به تقویت حوزه عمومی منجر نمی شد. چنین غفلتی نتیجه این باور بود که باید با تسخیر دولت با حداکثر توان جامعه را به سوی توسعه و رفاه برد. باوری که در عمل نتیجه مناسب نمی داد.
۴) نگاه به تئوری، ایدئولوژی و برنامه؛ احزاب پارادایم عدالت سوسیالیستی، تئوری و ایدئولوژی داشته و برنامه گرا بودند، منتها این احزاب در جهان سوم ایدئولوژی را به حد آرمان گرایی نزدیک می کردند و از برنامه سازی بومی و تئوری خلاق پرهیز می کردند. چنین نسبتی این احزاب را دارای جذابیت برای جوانان تحصیلکرده می کرد.
اما راه نفوذ در میان مردم و اقشار مختلف را می بست. جذابیت ایدئولوژی حزب توده در دهه ۱۳۳۰ هـ ش و جذابیت ایدئولوژی مجاهدین خلق در دهه ۵۰ قابل تامل بود، اما عدم توجه به برنامه های عملی و اجرایی از نقاط ضعف این جریانات به شمار می آید. از طرفی اتکا به تجربه شوروی و مدل راه رشد سرمایه داری یا الگو ساختن چین و کوبا این امیدواری را در میان جریانات مزبور زنده نگه می داشت که در صورت کسب قدرت سیاسی، مدل و برنامه و تئوری و حتی امکانات لازم خارجی و داخلی را برای ساختن جامعه در اختیار خواهند داشت.
این خوش بینی در میان برخی نیروها وجود داشت. برخی از این جریان ها لیبی، سوریه و الجزایر را در کنار تجربه شوروی یا چین قرار می دادند و به تجربیات آنان تکیه می کردند، در حالی که زمان تصویر ناگواری درباره تجربه این کشورها نشان داد تجربه ای که حاکی از آن بود لیبی، سوریه و الجزایر بعد از استقلال موفقیت و دستاوردی قابل ارائه در زمینه سازندگی و توسعه جامعه خود نداشته و در این مورد از ترکیه، کره جنوبی و هندوستان بسیار عقب مانده تر هستند.
۵) نگاه به توسعه؛ احزاب پارادایم عدالت سوسیالیستی به برنامه باور داشتند و مدل توسعه مطلوب این احزاب بلوک شرق، چین، کوبا، الجزایر و... بود، راه رشد غیرسرمایه داری مدل مطرح در این جوامع بود که دولت مقتدر و حاکمیت آمرانه را طلب می کرد.
راه رشد غیرسرمایه داری در جهان سرمایه داری که جهان را دو بلوکی می دید، دارای نواقص عدیده تحققی بود. یعنی با موانع قدرتمند بیرونی مواجه بود. که همان مخالفت بلوک سرمایه داری یا جهان آزاد بود آن هم بلوکی که به دلایل مختلف بسیار قدرتمندتر از بلوک سوسیالیست بود. مدل راه رشد غیرسرمایه داری از نواقص داخلی رنج برده و عدم توجه به جریان بورژوازی ملی در این مدل، در عمل این مدل را ناکارا می کرد و بر محدودیت های آن می افزود. اما نباید فراموش کرد که اولین احزابی که به توسعه توجه کردند احزاب پارادایم عدالت سوسیالیستی بودند. مشکل بزرگ حزب توده، مجاهدین خلق، چریک های فدایی خلق و جنبش مسلمانان مبارز در این بود که در نگاه توسعه گرای خود، به شدت دولت محور بودند و به نقش طبقات صاحب سرمایه برای توسعه اهمیت کافی نمی دادند.
جریان مغلوب در حزب توده که خواستار تعامل با جبهه ملی و بعد نهضت آزادی بود، مغلوب جریانی شد که این جریانات را عوامل وابسته امپریالیست می دانست. نتیجه کار مشخص بود. این منازعه بینشی به راهبرد غلط کشیده شد که به مخالفت با جریانات ملی- سرمایه دار ختم شد. البته ختمی که خیری در بر نداشت.
۶) نگاه به قانون؛ احزاب پارادایم عدالت سوسیالیستی قانون را اراده خلق می دانند، منتها اراده خلق چگونه و با چه مکانیسمی اعمال می شود؟ ایشان به شکل گرایی قانونی در احزاب پارادایم دولت - ملت، احزاب پارادایم دوم را به شدت منتقد قانون شکل گرا کرده، به نحوی که نزد این جریانات قانون چندان جدی گرفته نمی شود و به شدت دافعه پیدا می کند.
سیر نگاه به قانون نزد این احزاب به ابرازی برای تحقق آرمان ها مبدل می شود که در مواردی به استفاده ابرازی از قانون ختم می شود، که موضوع بحث ما نیست. این احزاب در جهان سوم به خوبی دریافته اند که ساختار اهمیت بیشتری از قانون دارد. چنین درکی گاه این جریانات را از قانونمداری خارج می کند و وسیله آن می شود که قانون را ملعبه کنند. به عبارتی از نردبان قانون به مقصد رسیدن و بعد آن را انداختن یا بلاموضوع کردن قانون است.۷) نگاه به مردم؛ مردم در دید احزاب پارادایم عدالت سوسیالیستی به واژه خلق تقلیل می یابند. عصر جمهوری را عصر انقلاب فرانسه می گفتند که مردم را از اشراف به طبقه بورژوازی بسط داد. با انقلاب اکتبر عصر خلق ها شروع شد که مردم را به اقشار فرودست و به خصوص طبقه کارگر گسترش داد. مفهوم خلق متعلق به چنین گفتمانی است.
احزاب سیاسی در پارادایم عدالت سوسیالیستی در معیارهای آرمانی خود، طرفدار خلق و مردم بودند و در مجموع پارادایم عدالت سوسیالیستی مردم فردوست را وارد مناسبات اجتماعی- سیاسی کرد و آنان را به حساب آورد.
اما در جوامع بدون حوزه عمومی، نهادهای قدرتمند شکل گرفته، این احزاب دچار بحران های عدیده ای می شوند که جای تامل دارد. تجربه شوروی نشان داد که حتی در صورت داشتن دولت در کف با کفایت خود، مجموع موانع داخلی و خارجی و منافع مشروع و نامشروع افراد و اشخاص قدرتمند موجب شد که حزب دولتی خلق نتواند آن سان که باید عصر خلق ها را تحقق دهد. چنین ناکامی در شوروی رخ نمود و به تعبیر عام، کشورهای تشکیل دهنده شوروی به عصر جمهوری تمایل یافتند.
بی گمان احزاب پارادایم عدالت سوسیالیستی در تحقق عصر خلق ها موفق نبودند، اما در نقش دادن به خلق ها به معنی اقشار فرودست موفق بودند اما احزاب مزبور در جهان سوم زمانی می توانند به دستاورد احزاب مشابه اروپایی برسند که بتوانند با تسامح لازم مردم را مستقل از احزاب در نهادهای مدنی و صنفی و قومی در حوزه عمومی متشکل کنند. و با این عمل امکان مشارکت واقعی مردم فرودست را در کنار مردم فرادست در عصر جمهوریت فراهم کنند.
با چنین نگرشی احزاب پارادایم عدالت سوسیالیستی نمره قابل قبولی هم می گیرند، چرا که این احزاب توانستند اقشار فردوست در جامعه را مطرح سازند و نتوانستند آنها را به نیروی موثر مانند اقشار فرودست اروپایی که با اتحادیه و سندیکا و احزاب سوسیالیست به این تاثیرگذاری دست یافتند، تبدیل کنند و به عبارتی از این نیروها جریان های درجه دوم قدرتمند در صحنه قدرت سیاسی بسازند.
در حالی که چنین امری در اروپا اتفاق افتاد و کارگران و اقشار فردوست توانستند با احزاب سیاسی در صحنه قدرت سیاسی دارای نقش و قدرت مناسبی بشوند. در حالی که عصر خلق ها اقشار فردوست را تبدیل به نیروی تعیین کننده می سازد اما تجربه احزاب پارادایم عدالت سوسیالیستی در جامعه ما متفاوت بوده است.
حاکمیت خلق ها ایده آرمانی و غیرقابل تحقق در جامعه ما بود. با چنین نگاهی به مردم که میان ایده و عمل فاصله فراوان ایجاد کرده می توان به نقد احزاب پارادایم عدالت سوسیالیستی پرداخت. ترجمه اندیشی، آرمان گرایی و افراطی گری باعث شد که احزاب پارادایم عدالت سوسیالیستی نتوانند، اقشار و طبقات فرودست را به نقش نیروی موثر برسانند.
مشهورترین افراد گفتمان ساز احزاب عدالت سوسیالیستی در ایران در عرصه مذهبی ها می توان از مرحوم محمد نخشب، جلال الدین آشتیانی، آیت الله طالقانی، دکتر شریعتی و دکتر پیمان، میرزا کوچک خان و شیخ محمد خیابانی نام برد.
و از جریان های سیاسی از خداپرستان سوسیالیست، حزب مردم ایران، سازمان مجاهدین خلق، جنبش مسلمانان مبارز و آرمان مستضعفین، موحدین انقلابی و کانون ابلاغ و دیگر جریان های طرفدار شریعتی نام برد. از چهره های قدرتمند و اندیشه ساز گفتمان عدالت سوسیالیستی با گرایش غیرمذهبی می توان از تقی ارانی، حیدرخان عموغلی، سلیمان میرزا اسکندری، بیژن جزنی و... و از جریان های سیاسی مشهور از حزب توده ایران، سازمان چریک های فدایی خلق با گرایشات انشعابی از آن، سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر، راه کارگر و حزب کمونیست ایران نام برد.
نگاهی به کارنامه این افراد و جریانات نشان می دهد که جریان های چپ غیرمذهبی بیشتر نیروی مطرح و نیروهای چپ مذهبی در برخی موارد موثر بوده اند. در حالی که مخاطبان اجتماعی نیروهای چپ مذهبی متنوع و گسترده بوده اما دارای ثبات و دوام لازم برای پایگاه و تکیه گاه طبقاتی شدن نشده است. از همین منظر می توان وارد نقد احزاب درون پارادایم دموکراسی و حقوق بشر با گرایش مشارکت جویانه چپ و چپ میانه شد.
● پارادایم مشارکت مردم
مقدمه هر پارادایم جدید در غرب حرکت احزاب به سوی اتحاد یا بلوک سیالیت تشکیلاتی، ارتباط بیشتر با نهاد و اصناف در حوزه عمومی و تلاش برای کسب اعتماد این نهاد و اصناف و سیالیت ساختاری تکیه بیشتری به برنامه را موجب شده است.
در این پارادایم مردم در قالب نهادهای مدنی مفهوم می یابند یعنی در تشکلات مستقل خود با احزاب رابطه برقرار می کنند. احزاب سیاسی تلاش می کنند که با نمایندگی کردن دیدگاه های این تشکلات و نهادهای متفاوت یا ارائه برنامه عملی آرای این نهاد را به دست آورند. در حالی که احزاب در پارادایم دولت - ملت مدرن، با مردم از طریق اشخاص و محافل رابطه برقرار می کردند یا احزاب متعلق به پارادایم عدالت سوسیالیستی از طریق عضوگیری گسترده حزبی و اتصال سندیکاها و اتحادیه های کارگری و کارمندی با مردم ارتباط دارند.
فرق مهم و تعیین کننده در تشکل ساختاری احزاب در پارادایم حقوق بشر و دموکراسی خواهی با دوره پارادایم عدالت سوسیالیستی، توجه بیشتر به کادرهای نخبه حزبی و کوچک کردن و کارا کردن حوزه و ارتباط مستقل و مرتبط نهادهای سندیکای صنفی با این احزاب است که بیشتر در سایه اشتراک برنامه - راهبرد با یکدیگر همکاری می کنند، تا در پرتو ایدئولوژی مشترک یا پایگاه طبقاتی یکسان.
همچنین در کشورهای اروپایی احزاب سیاسی تلاش می کنند در سایه برنامه بلوک یا اتحادیه احزاب به وجود آورند، یعنی از طرفی احزاب شکل کوچک تر و متمرکز و مرتبط با نهاد، اصناف، NGOها و اتحادیه های کارگری پیدا می کنند و همچنین تلاش می کنند که بتوانند با احزاب نزدیک خود تشکیل بلوک و اتحادیه بزرگ بدهند تا در انتخابات پارلمانی و ریاست جمهوری با برنامه مشترک وارد میدان شوند.
به طور کلی احزاب در پارادایم حقوق بشر و دموکراسی، به لحاظ ساختاری بیشتر متمرکز در رهبری، کوچک تر در سازمان های مرتبط و ارائه خودمختاری بیشتر به حوزه ها و در عرصه همکاری برنامه گرا و به دنبال وحدت با احزاب و اتحادیه های نزدیک به خود هستند.
اما در این پارادایم دو عامل مهم رسانه های تصویری و پدیده مهاجرین، زنان و محرومان و طرفداران حقوق مدنی به عنوان جریان هایی که احزاب را به سوی خود جلب می کنند اضافه شده اند، به عبارتی در پارادایم اول اگر کلوپ - حزب و پارادایم دوم اتحادیه و حزب مهمترین رابطه حزبی قلمداد می شد در پارادایم سوم رابطه NGOها با حزب مهمترین رابطه قلمداد می شود، البته این اهمیت به معنی نادیده گرفتن رابطه صنفی یا محفلی در این احزاب نیست.
تجربه غربی بدون گسست است، اما در جوامع پیرامونی یا نیمه پیرامونی این گونه نیست و نمی توان به آسانی در این مورد حکم داد و شبیه سازی کرد. در جامعه ایران، هنوز اصناف و کلوپ های واقعی در رابطه با حزب شکل نگرفته، بر آمدن NGOها را می توان به عنوان شمشیر دو دم دانست که می توانند مثبت و منفی باشند.
چرا که اهمیت NGOها انکارناپذیر است. اما اگر پارادایم سه گانه را فرض بگیریم. این نهادهای مدنی بر فراز کلوپ و اتحادیه یک مثلث سه ضلعی مرتب را تشکیل می دهند و هارمونی ساز قدرت مردمی احزاب می شوند به طوری که در انتخابات اخیر ریاست جمهوری فرانسه این سه ضلع کلوپ بورژواها، اتحادیه ها و سندیکاها و NGOها می توانند به کمک احزاب و رسانه ۸۵ درصد واجدین شرایط را در انتخابات وارد کنند. چنین مشارکتی را در انتخابات ریاست جمهوری دور دوم بوش دوم و همچنین به نظر در انتخابات مجلسین سنا و دموکرات در سال ۲۰۰۶ میلادی شاهد بودیم.
از همین روی نگاه به تجربه غرب نباید تقلید تصور شود. اگر متاسفانه بسیاری از جریانات در پی چنین تقلیدی هستند. از همین روست که شاید لازم باشد در نقد بررسی نقش احزاب در گفتمان سوم با عطف و جمع بندی در گفتمان اول وارد عمل شد و باز بر موارد هفت گانه مزبور به شکل تحلیلی تکیه کرد.
● احزاب ایرانی و پارادایم سوم
در آسیب شناسی احزاب ایرانی و برشمردن موارد هفت گانه می باید توجه داشت که شاهد شکل گیری احزاب و جریاناتی از سال ۱۹۹۱ میلادی به این سو بیشتر با ویژگی پارادایم سوم هستیم که از حزب کارگزاران سازندگی که در سال ۱۳۷۵ شکل گرفت تا جبهه مشارکت و شورای فعالان ملی - مذهبی و حزب اعتماد ملی و احزاب کوچک جوانی که خود را به ثبت رسانده اند در ردیف این احزاب قرار می گیرند.
همچنین ایجاد ائتلاف های بزرگ انتخاباتی در میان جریانات نشان از فضای حاکم پارادایم سوم در جامعه ما می دهد. همکاری براساس برنامه، ائتلاف های موقت و رابطه با NGOها از ویژگی های مشترک این احزاب و جریانات است. اما باید توجه داشت که این شباهت ها نباید پنداری غلط برای ما ایجاد کند. شکل گیری کلوپ سرمایه دارها، اتحادیه و سندیکا همچنان نیاز مبرم جامعه ما برای دموکراسی است.
تقی رحمانی
منبع : روزنامه شرق