یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

چگونه کامپیوتر روش تفکر ما را تغییر می‌دهد


چگونه کامپیوتر روش تفکر ما را تغییر می‌دهد
پروفسور سوزان گرینفیلد در کتاب اخیر خود با عنوان "در جست‌و‌جوی هویت در قرن بیست و یکم(The Quest for Identity in the ۲۱ST century) از تمامی یافته‌های خود در علم عصب‌شناسی برای پاسخ به این سوال استفاده کرده که چگونه کامپیوترها طرز تفکر و اندیشه ما را متحول می‌کنند. گرینفیلد استدلال می‌کند که محرک‌های بصری که ذهن بشر از اطلاعات تصویری و سرگرمی‌های کامپیوتری و دیجیتالی دریافت می‌کند از آنچه که به عنوان پیش‌زمینه در قسمت‌هایی از مغز وجود دارندبه ویژه قسمت‌هایی که در تکامل و استفاده از نتایج تجربیات نقش دارند و در تغییر شخصیتی و رفتاری انسان تاثیر گذارند، تفاوت دارد.
یکی از نکات جالب توجه این فرضیه آن است که برخلاف نگره‌های دیگری که بر اثرات زندگی مدرن بر روان انسان می‌پردازند، از راه تجربه قابل آزمایش است.
یکی از مدل‌های دیگر این فرضیه، متعلق به "نیک کار" است.
وی در آخرین مقاله خود آورده است که توانش و استعداد ذهنی ما توسط پدیده اینترنت در حال فرسایش است.
وی معتقد است که نوع جست‌و‌جو و کشف لینک‌های مختلف که توسط موتورهای جست‌و‌جو نظیر گوگل انجام می‌گیرد و کاربران را مشتاق به ادامه کار می‌کند، روش و طرز فکر آنها را تحت تاثیر قرار می‌دهد.
کار می‌گوید: نوع بازخورد من در مواجهه با احساس ناراحتی که در مقابل شخص یا چیزی دارم، نسبت به سال‌های گذشته تغییر کرده، گویی مدارات عصبی‌ام دوباره از نو تشکیل شده و حافظه‌ام دوباره برنامه‌ریزی شده است؛ نمی‌گویم مغزم به کلی تغییر کرده اما تغییراتی در آن به‌وجود آمده و هم‌اکنون با روشی متفاوت از روش قبل فکر می‌کنم.
● جنگ و صلح
نیک کار خود را به HAL، کامپیوتری تشبیه می‌کند که در داستان علمی- تخیلی آرتور سی. کلارک با عنوان "۲۰۰۱: اودیسه فضایی" وجود داشت و زمانی که حافظه آن توسط فضانوردی به نام دیو بومن بیرون آورده می‌شود، به کودکی تبدیل می‌شود که فقط قادر به آواز خواندن است.
وی بیان می‌کند که در خواندن و نوشتن دچار مشکل شده و سپس از خواندن دو یا سه صفحه از یک متن، تمرکز خود را از دست می‌دهد، احساس بی‌قراری می‌کند و رشته افکارش را از دست می‌دهد و به چیزهای دیگری فکر می‌کند.
کار می‌گوید: احساس می‌کنم که دیگر نمی‌توانم به صورت عمیق به خواندن ادامه بدهم و همواره در حال مبارزه با خود هستم تا به مسایل حاشیه‌ای فکر نکنم.
وی با مطرح کردن این سوال که آیا گوگل ما را احمق می‌کند، کل اینترنت یعنی فضایی که هزاران کلمه یا صدها صفحه به صورت خطی جلوی چشمان کاربران ظاهر می‌شوند را زیرسوال می‌برد. وی می‌پرسد: زمانی که می‌توان در محدوده یک پیام کوتاه و تنها با به کار بردن ۱۶۰ کاراکتر با دوستان خود گفت‌وگو کرد، چرا باید مدت‌ها وقت خود را صرف خواندن کتاب قطوری نظیر جنگ و صلح کرد، در صورتی که از طریق همین پیام کوتاه می‌توان به دیگران گفت که چه اتفاقی بر سر «پیر» Pierre آمده است.
اما جان باتل (John Battelle)، دیدگاه متفاوتی در مورد اینترنت دارد. وی معتقد است که از طریق جست‌وجوها و لینک شدن به صفحات متعدد برای گرفتن اطلاعات، بشر هوشمندتر شده است. وی می‌گوید: پس از صرف چندین ساعت در فضای وب، احساس می‌کنم که مغزم روشن شده و باهوش‌تر شده‌ام.
● دانش مدرن
اگر چه باتل احساس هوشمندتر بودن می‌کند، اما وی نیز قبول دارد که کارکردن در فضای آنلاین متفاوت با آن چیزی است که در عصر طلایی چاپ وجود داشت. وی بر این باور است که اینترنت اگر هم عالی‌تر از فرهنگ و دانش چاپی نباشد، حداقل با همان کیفیت است.
مطمئنا دیدگاه‌های متفاوتی در مورد فرهنگ دیجیتالی و چاپی وجود دارد و یکی از دلایل این امر، رئوس مطالبی است که توسط ماریان ولف، یک روانشناس تکوینی ارایه شده است. ولف در کتاب جدید خود Proust and the squid با درونمایه داستان و علوم مربوط به خواندن ذهن، اشاره به این دارد که خواندن، یک توانایی ذاتی و خدادادی نیست بلکه امری است اکتسابی که با تجربه و ممارست به دست می‌آید و دلیلی وجود ندارد که فکر کنیم اشکال مختلف فرهنگی، نباید در قالب فناوری‌های نو و مدرن ظهور پیدا کند.
● داروی فناوری
با همه اینها، توانایی خواندن یک متن، یک رفتار اکتسابی نظیر یادگیری کارکردن با یک ماوس و کنترل نشانگر روی صفحه نمایش است، گفته می‌شود ونرابله بیده (Venerable Bede) کاهنی که در قرن هفدهم در جارو (Jarrow) زندگی می‌کرد، نخستین کسی بود که توانست بدون تکان دادن لب‌هایش صحبت کند و این نشان می‌دهد که روش سخن گفتن کاملا اکتسابی است.
در مورد اینکه آیا سرویس‌ها و محصولات Googleplex، اساس ذهنی ما را دستخوش تغییر کرده یا نه، چیزی که واضح و روشن تلقی می‌شود آن است که به هر حال نسل کنونی ابزارهای جست‌وجو، طریقه جست‌وجوی اطلاعات و روش‌های ناوبری از یک منبع به منبع دیگر را دگرگون کرده‌اند. اینترنت امروزی، اطلاعات را در حجمی از بایت‌ها جلو چشمان ما ظاهر می‌کند، ضمن آنکه محتواهای هم معنی را به همدیگر متصل کرده و ارایه می‌دهد.
حقیقت این است که اکثر پست‌های وبلاگی که توسط وبلاگ‌های برجسته توصیه می‌شود، از این نظر که مجموعه‌ای از منابع کوچک به یک مقاله یا پست وبلاگی است، حیاتی بوده و در یادگیری و شکل دادن به ذهنیت ما موثر است.
این تاثیر، در ساختار عصبی یا اساس ذهنی ما در حین مواجهه با دنیایی از کلمات نقش ندارند، موتورهای جست‌وجو و Tweetها (پیام‌های فوری که حداکثر با ۱۴۰ کاراکتر رد و بدل می‌شوند) در حقیقت داروهای اطلاعاتی فرهنگ غرب هستند که همانند LSD در دهه ۱۹۶۰، کوکایین در دهه ۸۰ و اکستازی در دهه ۹۰ دل‌مشغولی‌های موقتی ایجاد کردند. گوگل و موتورهای جست‌وجو در اکثر اوقات، ما را راضی نگه می‌دارند زیرا خیلی به ندرت ما را وارد حوزه‌هایی می‌کنند که ممکن است پیش پنداشت‌های ما را به چالش بکشانند. ژان پیاژه (Jean Piaget)، روانشناس برجسته سوییسی معتقد بود که دو فرآیند در شکل‌گیری ذهنی کودکان نقش دارند.
یکی همگونی و سازگاری دانش مدرن با چارچوب‌های مفهومی کنونی است و دومین چالش نیز ظرفیت این چارچوب برای اضافه کردن اطلاعات جدید است.
نسل کنونی موتورهای جست‌وجو مدلی را دنبال می‌کنند که در چارچوب‌های موجود منابع و اسناد را به شما ارایه می‌دهند و هیچ گاه محتواهایی که به تامل عمیق‌تری نیاز داشته باشد یا ایده‌ها و نظریه‌های مخالف را بیان کند، به کاربران معرفی نمی‌کنند. در آخر می‌توان گفت که شاید خطر اصلی فناوری‌های دیجیتال در این نباشد که مغز ما را دوباره سیم‌کشی می‌کنند بلکه در این است که ما را تشویق به خواندن و دنبال کردن محتواهایی می‌کنند که خودمان به راحتی می‌توانیم به دست آوریم.
ترجمه: نسترن صائبی
منبع : روزنامه فناوران


همچنین مشاهده کنید