سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

...آنها که جا خوش نکردند


...آنها که جا خوش نکردند
جمعه شب گذشته در حال تماشای یک فیلم سینمایی بودم که در فاصله کوتاهی پشت سر هم، چند نفر از دوستان تماس گرفتند و سوالی را پرسیدند که ظاهراً جهانگیر کوثری در برنامه ورزش از نگاه دو پرسیده بود؛ بعد از انقلاب چند نفر رئیس فدراسیون فوتبال بوده اند،
با انگشتانم تعداد را محاسبه کردم و گفتم، بعد هم شنیدم که کوثری اولین رئیس فدراسیون فوتبال را آقای «رکنی» معرفی کرده است،
بیچاره دکتر علی کنی که بعد از ۲۰ سال یکی خواست از او یادی کند و اسمش را با یک حرف اضافه عنوان کرده است. کنی در سال ۱۳۰۵ عضو اولین تیم منتخب ایران بود که حضور در یک سفر برون مرزی را تجربه کرد. او کسی بود که در ملاقات فوتبالیست ها با رئیس مجلس، آقای تدین فوتبال دوست، از مشکلات فوتبالیست ها و نیاز به داشتن زمین اختصاصی گفت. تدین هم بحث را در مجلس مطرح کرد. لایحه زمین اختصاصی فوتبال در مجلسی تصویب شد که جمعی از بزرگ ترین رجال تاریخ سیاسی معاصر در آن حضور داشته اند. فکرش را بکنید که مثلاً مرحوم مدرس به لایحه بهره مندی فوتبال از زمین اختصاصی رای مثبت داده است یا خیر، در سال ۱۳۵۸ ناصر نوآموز رئیس فدراسیون فوتبال شد. سرهنگ ۴۱ ساله منصوب شاه حسینی رئیس وقت سازمان بود. شاه حسینی یکی از فعالان نهضت آزادی محسوب می شد، بنابراین وقتی دولت موقت در پاییز سال ۵۹ از زمام امور کناره گیری کرد، حتی رئیس فدراسیون فوتبال و سرمربی اش یعنی ژنرال ۴۱ ساله هم باید از کار برکنار می شدند. در سال ۱۳۵۹ هادی طاووسی رئیس فدراسیون شد. بازیکن سابق پرسپولیس و شاهین، مسوولیت مهمی در سازمان امور اداری و استخدامی کشور داشت و به خاطر آشنایی با امور اداری بر مصدر کار نشست، هر چه در سال ۱۳۶۰ شور انقلابی و ارزش های خاص آن در جامعه بسط می یافت آنها که حاضر نبودند نسبت به تغییرات از خود تمکین نشان دهند از دور حذف می شدند. در مرداد سال ۱۳۶۰ طاووسی، کامبیز جمالی و حسین کلانی از مسوولیت کنار رفتند.
حسین آبشناسان در سال ۱۳۶۰ رئیس فدراسیون شد. او از سه جهت گزینه معقولی به نظر می رسید؛ ظاهری مذهبی داشت، قبلاً فوتبالیست بود و برادرش سرلشکر حسن آبشناسان هم در جبهه به شهادت رسیده بود. او نتوانست مدیر چندان خوبی برای فوتبال ما باشد و در اسفند سال ۶۰ جای خودش را به حسین راغفر داد.
حسین راغفر بازیکن سابق تیم ملی بود. راغفر دروازه بان سابق تیم های دارایی و راه آهن ، شش ماه رئیس فدراسیون بود ولی در شهریور سال ۶۱ به سمت معاونت فنی سازمان تربیت بدنی ارتقای مقام یافت و از مسوولیت کنار رفت.
آبشناسان بار دیگر رئیس فدراسیون شد و این بار در بازی های آسیایی ۱۹۸۲ دهلی نو، انگار که در ایران مربی قحط شده باشد خودش را سرمربی تیم ملی هم معرفی کرد.
در تابستان سال ۱۳۶۲ اسماعیل داوودی شمسی به جای حاج مصطفی داوودی، از سوی میرحسین موسوی، رئیس سازمان تربیت بدنی شد. در دوران جوانگرایی رجال سیاسی بهروز صحابه ۳۳ ساله مردی که با پاس دو بار قهرمان لیگ تخت جمشید شده بود به سمت ریاست جدید فدراسیون فوتبال منصوب شد. عمر مدیریت «صحابه» جوان و تحصیلکرده هم بند حضور داوودی شمسی بود چرا که با کنار رفتن او از مسوولیت ریاست سازمان و معاون نخست وزیر و حضور احمد درگاهی به عنوان رئیس جدید، نصرالله سجادی یکسره از آموزش و پرورش به فدراسیون فوتبال رفت. در دوران حضور درگاهی، سه نفر رئیس فدراسیون شدند. سجادی در پاییز سال ۶۵ به خاطر درگیری ایجاد شده بین مربیان و بازیکنان تیم ملی کنار رفت. علیمحمد مرتضوی سرپرست محلی و خاکی عارف و مسوول تیم وحدت که مسوولیت ریاست هیات فوتبال جنوب شرق را هم در خواب نمی دید رئیس فدراسیون فوتبال شد اما انصافاً با لیاقت بیشتری نسبت به خیلی ها کار کرد. وقتی او براساس فشار افکار عمومی در سال ۶۷ قصد استفاده از محمود یاوری را به جای دهداری در رأس هرم فنی تیم ملی داشت از کار برکنار شد و محمد پهلوان به عنوان غریبه ترین رئیس تاریخ فوتبال، بر مسند ریاست فدراسیون نشست. وقتی در تابستان سال ۶۸، براساس نظام جدید قانون اساسی مسوولیت نخست وزیری حذف شد، در ساختار مملکت تغییرات عمده یی رخ داد و دکتر غفوری فرد به جای احمد درگاهی رئیس سازمان شد. موج استفاده از متخصصان در دوره اول سازندگی باعث شد که ناصر نوآموز بعد از ۱۰ سال به ریاست فدراسیون برگردد.
نوآموز اولین رئیسی بود که براساس میل و رغبت در تابستان سال ۷۲ از مسوولیت کنار رفت. بعد از نوآموز، محمد صفی زاده براساس علائق و سلائق شخصی و با توصیه دکتر کلانتری وزیر وقت کشاورزی، رئیس فدراسیون فوتبال شد اما عمر مدیریت او با پایان دوران حضور دکتر غفوری فرد در سازمان ورزش سر آمد. امیر عابدینی همسو و هم جناح با مهندس هاشمی طباء ریاست وقت سازمان و با توصیه مهندس محلوجی وزیر وقت معادن و فلزات، رئیس فدراسیون شد. بعد از شکست تیم ملی در آسیایی ۹۴ هیروشیما، او کنار گذاشته شد و داریوش مصطفوی در راستای شعار فوتبالی ها بر مصدر امور فوتبال، کارش را در فدراسیون شروع کرد و تیم ملی به جام جهانی رفت. بعد از صعود، رئیس جمهور وقت، برایش پیغام برده و از نواقص مدیریتی مصطفوی سخن ها راندند، این گونه شد که برای مصطفوی، شایعه بیماری قلبی را ساخته و او را راهی منزل مسکونی در زعفرانیه کردند.
صفایی فراهانی یکی از نزدیکان خاتمی با تجربه حضور در هیات مدیره باشگاه دارایی، رئیس فدراسیون شد و بارزترین مصداق حضور سیاسیون در امر فوتبال شد. او چند سال در فدراسیون کار کرد. روزی در مراسم ازدواج های دسته جمعی دانشجویی، دادکان به خاتمی گفت؛«ما فوتبالی ها بیرون گود هستیم و صفایی فراهانی غیرفوتبالی در فوتبال مدیریت می کند،» خاتمی، صفایی فراهانی را مامور استفاده از دادکان در تشکیلات فوتبال کرد. او نایب رئیس اول شد و وقتی صفایی فراهانی از مسوولیت کناره گرفت، با حمایت بلاقید و شرط رئیس جدید سازمان- محسن مهرعلیزاده- رئیس فدراسیون فوتبال شد. وقتی مهرعلیزاده رفت و علی آبادی آمد، دادکان ولو اگر موفق ترین هم می بود به خاطر همان تجربه سیاسی شدن فوتبال، باید کنار می رفت که آمد. بعد از رفتن او، فوتبال بیش از ۵۰۰ روز را بدون مسوول سپری کرد. هیچ تضمینی نیست که رئیس آینده و صلاح و مصلحت آینده فوتبال را همین کنش و واکنش های سیاسی انتخاب نکند.
مهدی حدادپور
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید