شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


رستگاری در بوستون


رستگاری در بوستون
فیلم های جنایی بسیاری می توان یافت که داستان شان در شهرهای لس آنجلس، شیکاگو، نیویورک و حومه آنها می گذرد اما با معدود فیلم های جنایی مواجهیم که مانند «عزیزم از دست رفت» برای بیان داستان خود از جاذبه های جنایی شهر بوستون سود برده باشند. فیلم های جنایی بوستونی زخم ها و جراحات روانی عمیق تری را دستمایه خود قرار می دهند و از شخصیت های خشمگین تری برخوردارند، با نفرت و کینه یی که کمتر از بین می رود. شخصیت هایی که همگی شان علاقه مندند از کار همشهریان خود سر در بیاورند. دنیس لهان که داستان فیلم از رمان وی با همین نام اقتباس شده، چه در این اثر و چه در اثر پیشینش «رود میستیک»، فضای افسرده و تلخ مذکور را به خوبی منعکس کرده است. البته دنیس لهان نویسنده یی است که شخصیت های آثارش عموماً شخصیت های مایوس و سرخورده یی هستند که به سختی خوشحال و شاد می شوند،
پاتریک کنزی (کیسی افلک) و انجی (میشل موناگان) در این چهارمین رمان لهان، باز هم نقش دو همکار عاشق پیشه را دارند که به عنوان کارآگاهان خصوصی فعالیت می کنند. اغلب موکلانی که به این دو مراجعه می کنند گرفتار مشکلات دشوار و حل ناشدنی خاص خود هستند که پاتریک و انجی هم بی آنکه اسلحه یی با خود حمل کنند یا ظاهری تنومند داشته باشند، با استفاده از شیوه های اطلاعاتی خویش قاتلان و آدم ربایان ناشناس داستان را به صلیب می کشند.درست است که سازندگان این فیلم در ظاهر آماتور هستند اما پیشنهاد می کنم این بار عجول نباشید و از همان ابتدا با پوزخند به استقبال اثر نروید. بن افلک در اولین اثر خود در مقام کارگردان فرض را بر این گذاشته که مخاطبان فیلم، چهار رمان قبلی لهان را نخوانده اند و به همین خاطر پاتریک و انجی را در میان انبوه شخصیت هایی به تصویر کشیده است که از کتاب های دیگر به داستان فیلم نفوذ کرده اند. با این حال جوانی و تجربه کارگردان و بازیگران به داد فیلم رسیده است و مانع اغتشاش و شلوغی بیش از حد آن شده است. تا جایی که نتیجه نهایی علاوه بر موفقیت در ویژگی های معمول پلیسی و جنایی خود، در به تصویر کشیدن گمراهی و انحراف انسان ها نگاهی کارشناسانه دارد.می دانم که با توجه به عنوان غلط انداز فیلم انتظار داریم ستاره آن کسی نباشد جز بیل هلی (اولین خواننده راک اند رول امریکا) اما شخصیت های اثر افلک غیراز برادرش و موناگان زن و شوهری هستند به نام بئا مک کریدی (امی مدیگن) و لیونل (تیتوس ول لیور). زن و شوهری که دختر چهارساله تحت سرپرستی شان ربوده شده و تلاش پلیس هم برای یافتن وی بی نتیجه مانده است. به همین خاطر آن دو تصمیم گرفته اند این بار سراغ کسانی بروند که مناطق اطراف زندگی شان را به خوبی بشناسند و بدون همراه داشتن نشان پلیس یا هر جای دیگری به جست وجوی دختر گمشده بپردازند. تصمیمی که مطمئناً تصمیم درستی است،
رهبری نیروهای پلیس برعهده جک دویل (مورگان فریمن) به عنوان مسوول پلیس «جرایم علیه کودکان» است که بی شباهت به پلیس های معمول و استاندارد این دست فیلم ها، از نابلدی زیردستانش خشمگین نمی شود و تنها به آنان پیشنهاد می دهد تا با نیروهای کارکشته خودش کار کنند؛ رمی برسنت (اد هریس) و نیک پول (جاش اشتون). از سوی دیگر حضور مادر مجرد دختر گمشده در فیلم نیز تا حدی به قوت داستان کمک کرده است. هلنا (امی رایان) گرچه به شدت به مواد مخدر معتاد است اما با همان هشیاری های موقتی اش این احتمال را در فیلم تقویت می کند که شاید گم شدن دختر خردسال با شخصیت موادفروش و جریان سرقت پول های به دست آمده از فروش مواد مرتبط باشد. البته فارغ از پیرنگ اثر، درک صحیح بن افلک و برادرش از ریتم و ضرباهنگ زندگی اهالی بوستون در این فیلم برایم جذاب است. این دو به عنوان کسانی که خودشان نیز سال ها در بوستون زندگی کرده اند می دانند که اهالی این شهر علاوه بر اینکه دائماً پا در کفش همشهریان خود می کنند، بسیار هم علاقه مندند تا به هر طریقی که شده کار خود را پیش ببرند.حضور کیسی افلک در این فیلم و همین طور فیلم «قتل جسی جیمز به دست رابرت فورد بزدل» نشانگر بلوغ وی در عالم بازیگری است و میشل موناگان می تواند خوشحال باشد که این بار دیگر مانند فیلم برادران فارلی از بازی بد بازیگر نقش مقابلش (بن استیلر) ضربه نمی خورد. در مورد دیگر بازیگران فیلم هم باید گفت زمانی که کسانی همچون مورگان فریمن، اد هریس، امی مدیگن و امی رایان در فیلمی جمع شوند می توان با خیال راحت صحنه فیلمبرداری را برای کشیدن سیگار ترک کرد؛ چراکه در این مواقع همه چیز خود به خود درست از آب درمی آید، اصلاً یکی از جذابیت های ذاتی فیلم های جنایی حضور قدرتمند نقش های مکمل است که این فیلم به خوبی از عهده آن برآمده است. تصور کنید اگر به عنوان مثال مجموعه فیلم های جیسون بورن تنها به حضور همان شخصیت اول متکی بودند میزان اقبال مخاطبان به آن فیلم ها چقدر کاهش پیدا می کرد.«عزیزم از دست رفت» مانند هر فیلم جنایی دیگری با موتیف پنهان نگه داشتن اطلاعات از مخاطب داستان خود را پیش برده و مانند همه آن فیلم ها از وجود شخصیت های مثبت و منفی سود برده است. اما تفاوتی که این فیلم با دیگر فیلم های معمول این ژانر دارد از فیلمنامه بن افلک و آرون استاکرد نشأت گرفته است. فیلمنامه یی که از یک سو اطلاعات داستانی خود را به خوبی مدیریت کرده از دید مخاطب مخفی نگاه داشته است و از سوی دیگر در افشای آن اطلاعات نیز مهارت و دقت قابل توجهی صرف کرده است. شخصاً از چنین فیلم هایی همیشه استقبال می کنم چرا که احساس می کنم برای مخاطب احترام قائلند و وی را فریب نمی دهند.
راجر ایبرت
ترجمه؛ یحیی نطنزی
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید