جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا
«واقعنمایی» افسانه
● یک
سال ۸۸، سال پرباری است برای سینمای ایران؛ نه فقط به این دلیل که فروش نوروزی فیلمها قابل ملاحظه است [و مثلاً شاهد صف کشیدن چند صد متری تماشاگران برای دیدن «اخراجیها ۲» هستیم؛ صحنهای که سالها بود جزو خاطرات خوشمان به حساب میآمد!] یا حتی تخمین زده میشود که سال مالی پرباری برای سینمای ایران است؛ سینمای ایران از لحاظ کیفی هم سال پرباری را در پیش دارد. برای نخستینبار، «سینمای بدنه» ما به عرصههایی پانهاده که حتی در سالهایی خیلی نزدیک هم رؤیا به شمار میآمد. جشنواره فیلم فجر با ارائه آثاری جذاب که همگی متعلق به سینماگران سی سال اخیر بودند و اکثراً متعلق به سینماگران دهه اخیر و بخش مهمی از آن اکثریت، متعلق به سینماگران چهارساله اخیر، برای نخستینبار توانست به منتقدان و مخاطبان خاص بقبولاند که این سینما - سینمای ایران - توانایی رقابت - لااقل - با سینمای بدنه اروپا و هنگکنگ را دارد. باید واقعیت را پذیرفت درخشش چند فیلم محدود [متعلق به حوزه مخاطبان خاص] در چند جشنواره بینالمللی، سینمای یک کشور را مهم جلوه نمیدهد یا حتی بیشتر، به زیست و استحکام زیست آن سینما کمک نمیکند. فروش دو سه میلیون دلاری بعضی از این آثار هم در اکرانهای محدود اروپایی و امریکایی کمکی به اقتصاد بیمار یک سینما نخواهد بود. یک اقتصاد خوب سینمایی، اقتصادی است که سینماداران را به فکر تبدیل سینماهاشان به پاساژ و برجهای تجاری نیندازد و مردم را از خانههاشان بیرون بکشد برای دیدن تازهترین اثر سینمایی کشورشان. این را سینمای چین خیلی زودتر از ما فهمید. برای همین است که بسنده نکرد به چند جایزه کن و برلین و ونیز، و حالا ژانگ ییمو و چن کایگه سینماگرانی هستند که نه تنها آثارشان توسط عموم جمعیت یک میلیارد و خردهای این کشور دیده میشود که میتوانند با اتکا به زیرنویس یا حتی دوبله انگلیسی، فروشی همتراز آثار هالیوودی در امریکا داشته باشند؛ البته ما هنوز تا این فرصت آرمانی فاصله داریم اما به گمانم لااقل چند اثر جشنواره سال قبل، با اتکا به زیرنویس و تنظیم صدای درست [متناسب با استانداردهای اروپایی] قادر به فروش قابل ملاحظه در اروپایند. «سوپراستار» اگرچه متعلق به سینماگری از جمع سینماگران «پیشنهاددهنده» و مبتکر چهار ساله اخیر نیست و مطمئناً ربطی به «جریان نوی اقتصادی - کیفی» این سالها ندارد اما فیلم جمع و جور و تماشاگرپسند و کم غلطی است با پایانی بد در ده دقیقه آخرش، و ریتمی درست و دیالوگهایی زنگدار و مرتبط با فیلمنامه؛ [نه از آن دست دیالوگهایی که در جستوجوی مفاهیم عمیق روشنفکرانه، بیهیچ ارتباطی با بدنه قصه فیلم، همچون خاشاک پس از توفان، تنها فضای دید تماشاگران و حیاط مفاهیم اثر را محتاج جارو کشیدن میکنند!]
تهمینه میلانی طی روند سه دههای فیلمسازیاش ثابت کرده که روند نزولی یا صعودی نبض تماشاگر را هنگام مواجهه با یک اثر درک کرده است. او در ژانرهای مختلف فیلم ساخته و به گمانم موفقتر از همه در «ملودرامهای طنز محور» بوده است.[مطمئناً چنین ترکیبی عجیب است چون ما عادت کردیم به تماشای ملودرامهای اشکانگیز و درک این مطلب که چگونه یک ملودرام میتواند «طنز محور» باشد تقریباً به سختی باور کردن یک «کمدی اشکانگیز» است! نخندید! همه میدانیم که سابقه «کمدی اشکانگیز» به سینمای صامت و آثار چاپلین میرسد اما «ملودرام طنزمحور» گرچه از اوایل دهه نود، به شکل همهگیر در هالیوود کاربرد داشته اما ریشه در آثار سینماگرانی چون «فرانک کاپرا» دارد.] «سوپراستار» چنین اثری است یعنی بهترین اثر میلانی در این زمینه و از لحاظ ضبط و ربط زمانبندی فیلم و البته «تصنعگریزی»؛ که روزگاری «تصنعمحوری»، نه مشخصه آثار او، که مشخصه نسلی سینماگران هم نسل او بوده است.
● دو
«تصنعگریزی» این اثر، البته در «باورپذیری» شخصیتها و موقعیت، در «فرصتگیری» از تماشاگری که به سرعت میخواهد «وضعیت موجود تعریف شده در متن» را مقایسه کند با «وضعیت موجود خارج متن»، نمود مییابد. مشخص است که شهاب حسینی که نقش سوپراستاری ایرانی را بازی میکند نمیتواند با حداکثر درآمد ۲۰ میلیونی برای هر فیلم [که آن هم نصیب همه سوپراستارهای این کشور نمیشود] و فرصت بازی کردن - حداکثر - در سه فیلم در سال، به زندگی افسانهای و پرتفرعن مورد اشاره فیلم دست یابد؛ حتی تمهید تراشیدن یک اسپانسر مولتی میلیاردر برایش، چندان با واقعیتهای بیرونی سینمای این کشور همخوانی ندارد. این زندگی، میتواند متعلق به سوپراستاری هندی یا هنگکنگی باشد یا بازیگری امریکایی؛ با این همه هوشمندی کارگردان [و در عین حال نویسنده] در آن است که میداند عامه تماشاگران، دارای یک افسانه بارها روایت شده - در خودآگاه و ناخودآگاهشان - نسبت به امکانات مالی بازیگران این سینمایند. او با این افسانه بازی میکند و صغرا کبرای فیلمنامه را آنقدر درست میچیند که فیلم در «واقعنمایی» گریزناپذیرش، به راحتی «واقعگریز» باشد. او نه تنها با «یک افسانه» که با «چندین افسانه» وارد بازی میشود؛ زندگی هارون الرشیدی ستاره فیلم - با همه جزئیاتاش - که با بیپروایی در ارائه نشانهها و امساک در نشان دادن محرمات، فیلم را دربر میگیرد، بازتاب همه آن افسانههایی است که عامه تماشاگران، از زندگی ستارگانی این چنینی دارند. درواقع آنها به سینما میروند تا بازتاب تخیلاتشان را ببینند و همچنین در مواجهه با مفاهیم اخلاقی و «جهان گلستانی» فیلم، به پندهای فناناپذیر شیخ اجل، در ذهنشان، جامهای از واقعیت و شوق بپوشند. سوپراستار فیلم میلانی همان جوان مفسد آثار اخلاقی ادبیات هزارساله ماست که سرش به سنگ میخورد تا آدم شود. مشکل من با پایان فیلم، براساس این طراحی سینمایی گلستان سعدی نیست [چرا که از همان نخستین نماها، مقصد فیلم مشخص است و امتیاز اثر هم در آن است که این ویژگی را به «بافت» بدل میکند نه حاشیه یا زائدهای متصل به اثر؛ چنان که در آثاری چنین بارها شاهد بودهایم] «پایان باز» فیلم متعلق به چنین رویکرد «افسانهپروری» نیست؛ گرچه میدانم میلانی برای پرهیز از پایانهای خوش متداول یا پایانهای اشکانگیز ناشی از تصادف رانندگی «سوپراستار» و دخترش [یا ابتلای یکی از این دو به بیماریای مهلک مثلاً سرطان] خواسته به مسیری سوم برسد اما روند فیلمنامه به ما میگوید که او دارای فرصتهای بیشتری برای پرهیز از چنین پایانهایی بوده که از دست رفتهاند. رفتن ناگهانی دختر، آن هم به بهانه یک درگیری لفظی با سوپراستار [که با توجه به انگیزهها و خلقیات و وسعت جهان ذهنی دختر، کاملاً غیرمنطقی است] و بعد افزودن آن ابهام آزارنده [آزارنده در حوزه افسانهسازی] که اصلاً این دختر «که» بوده، دختر «سوپراستار» بوده یا نبوده، ویرانکننده آن شادکامی سیلآسایی است که تماشاگر عام، نصیب چنین فیلمی میتوانست بنماید و... فیلم البته هنوز تماشاگرپسند است و قابل قبول از لحاظ فروش؛ با این همه یادآور آن اشتباه مهلک «بهروز افخمی» در پایانبندی «عروس» هم هست که اثری تأثیرگذار بر روند «جهاننگری اقتصادی» سینمای ایران را، در حد فیلمی پرفروش [و نه لزوماً فروشی آرمانی] فروکاست و البته فیلم را در پیشگاه مخاطب خاص هم از قدر و قیمت انداخت.
به گمان من، تهمینه میلانی با نگاهی - حتی گذرا - به آثار «موج نوی جشنواره ۸۷» میتواند درسهایی قابل ملاحظه در اینباره بیاموزد. او هوشمند است. شاید از همین حالا در تدارک پس دادن آن درسها، در فیلمنامهای تازه است!
یزدان سلحشور
منبع : روزنامه ایران
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران اسرائیل غزه روسیه مجلس شورای اسلامی نیکا شاکرمی روز معلم معلمان رهبر انقلاب مجلس بابک زنجانی دولت
هلال احمر یسنا بارش باران آتش سوزی قوه قضاییه پلیس تهران سیل شهرداری تهران آموزش و پرورش سازمان هواشناسی دستگیری
حقوق بازنشستگان قیمت خودرو بانک مرکزی قیمت طلا قیمت دلار بازار خودرو خودرو دلار سایپا ایران خودرو کارگران تورم
فضای مجازی سریال نمایشگاه کتاب تلویزیون مسعود اسکویی عفاف و حجاب سینما سینمای ایران دفاع مقدس موسیقی
رژیم صهیونیستی آمریکا فلسطین حماس جنگ غزه اوکراین چین نوار غزه ترکیه انگلیس ایالات متحده آمریکا یمن
استقلال فوتبال علی خطیر سپاهان باشگاه استقلال لیگ برتر لیگ برتر ایران تراکتور لیگ قهرمانان اروپا رئال مادرید بایرن مونیخ باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی تلفن همراه گوگل اپل آیفون همراه اول تبلیغات اینستاگرام ناسا
فشار خون کبد چرب بیمه بیماری قلبی دیابت کاهش وزن داروخانه رابطه جنسی