پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


یه معجزه برای صبحانه


یه معجزه برای صبحانه
الیزابت بیشاپ (Elizabeth Bishop) در فوریه ۱۹۱۱ در ایالت ماساچوست به دنیا آمد. پدرش قبل از اولین سال تولد او از دنیا رفت و مادرش از بیماری های روحی فراوانی رنج می برد و اغلب در بیمارستان بستری بود. بنابراین الیزابت بیشتر دوران کودکی اش را با مادربزرگش گذراند. خودش در مورد دوران کودکی اش می گوید: «بستگانم برای آسایش من بسیار تلاش می کردند. شش ساله بودم که به شدت بیمار شدم و برای زندگی نزد خاله پیرم در بوستون رفتم. او که هیچ فرزندی نداشت خود را تماماً وقف من کرد. من همیشه به نوعی یک میهمان بوده ام و هنوز هم چنین احساسی دارم.»
گرچه عمیقاً به آهنگ سازی و نواختن پیانو علاقه داشت، اما خواندن انگلیسی را انتخاب کرد: «ناچار بودم ماهی یک بار در جمع پیانو بنوازم. این کار مرا به وحشت می انداخت و بیمار می کرد. تنها یک بار پیانو اجرا کردم و پس از آن نواختن را ترک کردم. چون نمی توانستم اجرا در جمع را تحمل کنم. سال بعد خواندن انگلیسی را آغاز کردم.»
بیشاپ به شدت تحت تاثیر «مارین مور» بود و هم او بود که الیزابت را از رفتن به مدرسه پزشکی منصرف نمود و با دنیای شعر آشنا کرد.
بیشاپ به شاعر اندیشه های جغرافیایی معروف است. اولین شعر در نخستین کتابش، «نقشه» نام دارد. او بسیار سفر می کرد و در شهرها و کشورهای مختلفی ساکن شد. توصیف بسیاری از این شهرها و کشورها در اشعارش آمده است.
در سال ۱۹۴۶ اولین جایزه شعری خود را دریافت کرد. سپس نخستین کتابش با نام «شمال و جنوب» در هزار نسخه به چاپ رسید.
هنگامی که در برزیل زندگی می کرد توانست به خاطر مجموعه اشعارش (شمال و جنوب، بهار سرد) برنده جایزه ادبی پولیتزر و پس از آن نیز موفق به کسب جوایز دیگری نظیر جایزه کتاب ملی برای مجموعه «سؤالات سفر» و جایزه دوره ای منتقدین کتاب ملی و ... گردد. او نخستین آمریکایی و اولین زنی بود که برنده جایزه کتاب های خارجی برای ادبیات شد. علاوه بر این، او کتاب های بسیاری را از زبان برزیلی ترجمه و چاپ نمود.
الیزابت بیشاپ در ششم اکتبر ۱۹۷۹ درگذشت. مجموعه کامل اشعارش در سال۱۹۸۳ به چاپ رسید. یکی از شاعران معاصرش(رابرت لوول) در مورد او می گوید: «زیبایی به تکامل در تمام اشعار بیشاپ وجود دارد. گمان نمی کنم هیچ کسی چشمانی بهتر از او داشته باشد، چشمانی که چیزها را می بیند و ذهنی در ورای چشم ها که به یاد می آورد.»
توضیح: اصل انگلیسی شعر «معجزه ای برای صبحانه» چنان که می بینید زبان عامیانه ندارد ـ هرچند تفاوت های عامیانه نویسی و زبان رسمی در انگلیسی برخلاف زبان فارسی خیلی برجسته نیست ـ اما به سبب نوع روایت، خصوصیات راوی و نیز حس روایی شعر، بعد از چندبار بازنویسیِ ترجمه، بهتر دیدم که از لحن عامیانه برای بازسرایی استفاده کنم که هرچند چندان وفادار به متن نیست، اما به گمان من حس و حرف شاعر و روح شاعرانه اثر را بهتر منتقل می کند.
▪ یه معجزه برای صبحانه
ساعت شیش بود و ما منتظر صبحانه
منتظر قهوه و یه تیکه نون صدقه ای
که از اون ایوونِ همیشگی می دادن،
مثل پادشاهای قدیمی
یا مثل یه معجزه.
هوا هنوز تاریک بود
خورشید یه پاشو گذاشته بود
رو یه موج بلند از رودخونه
اولین روشنی روز
تازه رسیده بود
لب رود.
اون قدر سرد بود
که خداخدا می کردیم
قهوه حسابی داغ باشه.
انگار خورشید خیال نداشت گرم مون کنه.
آرزو می کردیم
تیکه های نون
هرکدوم یه قرص کامل می شد،
کره مالی شده
با یه معجزه.
ساعت هفت،
یه مَرده،
پا گذاشت تو ایوون.
چند لحظه ای همون جا تنهایی واستاد و
از بالا سر ما رودخونه رو نیگا کرد.
یه خدمتکار هم اومد کمکش
تا برامون معجزه کنه:
یه فنجون قهوه
و یه دونه نون که چندتا تیکه ش کرد.
سرش،
انگاری که بخواد چیزی بگه،
میون ابرا بود،
راسته خورشید.
دیوونه بود مَرده؟
داشت سعی می کرد چی کار کنه،
اون بالا
رو ایوونش؟!
به هرکی یه تیکه نون بیات رسید
که بعضیا با تمسخر
پرتش کردن تو رودخونه،
تو فنجون هم
فقط یه چیکه قهوه بود.
چندتاییمون
واستادیم همونجا،
منتظر یه معجزه.
بگم بعدش چی دیدم؟
معجزه نبود!
یه ویلای قشنگ
درست توی خورشید
یهو سر درآورد!
از لای درهاش
بوی قهوه داغ زد بیرون،
جلوش یه ایوون به سبک باروک
از ساروج سفبد
پر از پرنده هایی
که تو مسیر رود لونه کرده بودن!
- تیکه نون رو گرفته بودم جلو یه چشمم و اینا رو دیدم!-
اتاقای بزرگ،
تالارای مرمری.
تیکه نون من، قصرم!
ساخته شده با یه معجزه،
واسه من،
تو این همه سال
با همت حشره ها،
پرنده ها،
رودخونه،
و سنگ.
هر روز،
زیر آفتاب،
موقع خوردن صبحونه،
می شینم رو ایوون،
پاهامو میندازم رو هم،
گالن گالن قهوه سر می کشم.
ما تیکه نون رو به نیش کشیدیم و
قهوه رو فرو دادیم.
یه روزنه از توی رودخانه،
خورشید رو قاپید،
انگاری معجزه
تو یه ایوونِ اشتباهی
اتفاق افتاده بود!
الیزابت بیشاپ / گلاره جمشیدی
منبع : سورۀ مهر