یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

خیره به انتهای افق


خیره به انتهای افق
احمد متوسلیان در سال ۱۳۳۲ در جنوب تهران چشم به جهان گشود . پدر و مادرش اهل تقوا و دیانت بودند و بر این نسخ ، احمد را تربیت کردند . دورهء ابتدایی را در دبستان اسلامی مصطفوی تمام کرد . ضمن تحصیل در بازار به پدرش کمک می کرد . احمد از همان سالهای نوجوانی ، شوق و رغبت خاصی به شرکت در کلاسهای مذهبی و قرآن از خود نشان می داد . در آن کلاسها با مظالم و جنایتهای رژیم شاه آشنا شد و از همان نوجوانی ، وارد میدان مبارزه با عوامل رژیم ستمشاهی شد . او پس از پایان دورهء ابتدایی ، در هنرستان صنعتی شبانه به تحصیل ادامه داد و در سال ۱۳۵۱ با موفقیت مدرک دیپلم را دریافت کرد . حاج احمد متوسلیان در سال ۱۳۵۴ در رشته مهندسی مکانیک دانشگاه علم و صنعت ایران پذیرفته می شود که به دلیل مبارزات قبل و بعد از انقلاب درسش نیمه تمام می ماند.
● فعالیتهای احمد پیش از پیروزی انقلاب اسلامی
احمد که انسانی وارسته و مؤمن تربیت یافته بود همواره با رژیم شاه در حال مبارزه بود . حتی وقتی به سربازی اعزام می شود در ارتش به روشنگری سربازان و افشاگری مفاسد می پردازد . پس از پایان سربازی از سوی یک شرکت خصوصی برای انجام مأموریتی به خرم آباد می رود . روز به روز در مبارزاتش علیه شاه جدی تر عمل می کند تا اینکه از سوی ساواک تحت تعقیب قرار می گیرد و در سال ۱۳۵۴ ، کمیته مشترک به اصطلاح (( ضد خرابکاری ساواک)) او را دستگیر و مورد شکنجه قرار می دهد . مدت پنج ماه در زندان (( فلک الافلاک)) خرم آباد ، در سلول انفرادی به سر می برد . این زندانها و شکنجه ها ، از احمد فردی مجرب و خود ساخته بار می آورد و او را در راهی که انتخاب کرده بود ، راسختر و پر صلابت تر می کند .
● احمد پس از فلک الافلاک حدود ۹ ماه در بند عمومی زندانی
می گردد . با اوج گرفتن موج انقلاب اسلامی از زندان آزاد می شود ، اما آرام نمی گیرد و نقش رابط و هماهنگ کنندهء تظاهرات و راهپیماییها را در جنوب تهران به عهده می گیرد . بارها در مبارزه با رژیم ستمشاهی ، تا پای شهادت پیش می رود و در روزهای پیروزی انقلاب اسلامی ، بویژه ۲۱ و ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ از خود درخشش و توانمندی خاصی بروز می دهد .
حاج احمد در سال ۱۳۶۰ پس از بازگشت از مراسم حج،ماموریت یافت تا رزم بی امان خود را در جبهه های جنوب ادامه دهد. او از طرف سردار فرماندهی محترم کل سپاه مامور شد با به کارگیری برادران سپاه مریوان و پاوه تیپ محمد رسول الله (ص)-که بعدها به لشکر تبدیل شد- را تشکیل دهد و فرماندهی تیپ مذکور را نیز خود به عهده گیرد. پس از مدتی زمینه اجرای عملیات بیت المقدس در دستور کاریگانهای رزمی قرار گرفت. حاج احمد علاوه بر مسئولیت خطیر فرماندهی تیپ،در تمامی ماموریتهای شناسایی شرکت داشت و با نفوذ به قلب مواضع دشمن از نزدیک راه کارهای مناسب عملیات را شناسایی می کرد. در شب دهم اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۱عملیات بیت المقدس آغاز شد و رزمندگان اسلام به فرماندهی حاج احمد از دو محور به مواضع دشمن یورش بردند. نقطه آغاز عملیات،منطقا دارخوین به سمت جاده اهواز-خرمشهربوده با عبور نیروها از رود متلاطم کارون به سمت دژ«مارد»جهت دهی شده بود و با وجود حجم سنگین آتش کور و بی وقفه یگانهای توپخانه ارتش بعث عراق ،رزمندگان اسلام توانستند نیروهای دشمن را در این محورها زمین گیر کنند و کلیه تانکهای آنها را دفع نمایند. یکی از فرمانده های عملیاتی جنگ در مورد نقش حساس ایشان در عملیات بیت المقدس می گوید:«اگر فرماندهی قاطع و عمل به موقع در بعد از ظهر روز اول عملیات
بیت المقدس روی جاده اهواز-خرمشهر حاج احمد نبود عملیات به مشکلات زیادی برخورد می کرد. او در همان جا اسلحه کلاشینکف خود را به دست گرفت و تا مرز شهادت ایستادگی کرد و رزمندگان نیز با تاسی به او مقاومت بسیاری از خود نشان دادند که در نهایت جاده اهواز-خرمشهر حفظ شد. او به رغم جراحت و زخمی که از ناحیه پا داشت حاضر به ترک میدان نبرد نشد و با صلابت و اقتدار تمام از دژهای مستحکم و میادین متعدد مین،نیروهایش را عبور دادو در نهایت ساعت ۱۱ صبح روز سوم خردادماه سال ۱۳۶۱رزم آوران تیپ ۲۷حضرت رسول(ص)با جلوداری سردار حاج احمد متوسلیان در کنار سایر یگانهای سپاه به خاک مطهر خرمشهر قدم نهادند .ایشان در عصر همان روز طی سخنان کوتاهی خطاب به دریادلان بسیجی در برابر مسجد جامع خرمشهر چنین گفت:
«همه عزیزان ما که تا امروز در خونشان غوطه ور شده و به شهادت رسیده اند برای حفظ اسلام عزیز بوده هرچند داغ فراقشان جگر ما را سوزاند،اما خدا را شکر که بالاخره توانستیم امروز با آزادی خرمشهر قلب اماممان را شاد کنیم. برادران ! ما باید پرچم اسلام را در انتهای افق بر زمین بکوبیم.»
در پی آزادسازی خرمشهر،حاج احمد در معیت سایر سرداران فاتح خرمشهر به محضر فرمانده کل قوا حضرت امام خمینی(قدس سره )این سرداران دلاور به ویژه حاج احمد را به گرمی مورد تفقد خاص خویش قرار دادند.
● حضور در لبنان
حاج احمد پس از فتح خرمشهر و تثبیت مواضع رزمندگان اسلام در آن جا ، اواخر خرداد ۱۳۶۱ ، طی مأموریتی همراه یک هیأت عالی رتبه سیاسی و نظامی جمهوری اسلامی ایران ، به سوریه و لبنان سفر می کند تا راههای کمک به مردم مظلوم و بی دفاع لبنان را از نزدیک بررسی نماید. در چهاردهم تیر سال ۱۳۶۱،اتومبیل هیات نمایندگی دیپلماتیک کشورمان حین ورود به شهر بیروت و در هنگام عبور پست ایست و بازرسی،مزدوران حزب فالانژ اتومبیل رامتوقف و چهار سرنشین خودروی مزبور به رغم مصونیت دیپلماتیک-توسط آدم ربایان دست نشانده رژیم تروریستی تل آویو گروگان گرفته شده و پس ازشکنجه و بازجویی،به نظامیان اسرائیلی تحویل گردیدند،که از سرنوشت آنان تاکنون اطلاعی در دست نیست. در حالی که همرزمان آن مهاجر الی الله ،مشتاقانه چشم به راه هستند تا خبری ازاو و همرزمانش برسد.
● ویژگیهای اخلاقی
آگاهی و شناخت بالا ی ایشان در مسائل سیاسی-اجتماعی از جمله خصوصیات بارز این سردار بزرگوار بود. در تدبیرو تصمیم گیریهایش دقت نظر داشت. ضمن قاطعیت در کار،بر دلها فرماندهی می کرد و همواره در بطن مشکلات حضور داشت. به همین دلیل ،درسخت ترین شرایط،کسی او را تنها نمی گذاشت. امکاناتی را بیشتر از نیروهای تحت امر خود،به رغم برخورد قاطعانه در امر فرماندهی،در کارهای جمعی مانند ساختن سنگر،نظافت محیط،شستن ظروف و...با پرسنل تحت امر همراهی
می کرد. علاقه به مطالعه و بحث پیرامون اخبار و رویدادها،از خصوصیات دیگر او بود. در مواقع مقتضی در جمع صمیمی همرزمانش پیرامون مسائل اعتقادی بحث می نمود. حاج احمد نسبت به شهداوخانواده های محترمشان احترام خاصی قایل بود و در هر فرصتی به مزار شهدا می رفت و برای رسیدگی به معضلات و حوائج خانواده های این عزیزان تلاش
می کرد در غم فراق همرزمانش می سوخت و نقل می کنند:«هنگامی که برمزار شهید جهان آرا حاضر می شد،آن چنان از خود بی خود می شد که تا ساعتها بی وقفه اشک می ریخت و با روح بلند او نجوا می کرد.»
برادر دیگری نقل می کند:«شبی در جوار مرقد مطهر حضرت زینب(س)تا صبح به گریه و نماز مشغول بود. حوالی سحر با سیمایی بشاش و لبی خندان به سوی همسفرانش آمدو در پاسخ به سؤال دوستانش که خوشحالی او را جویا شده بودند،گفته بود:از سر شب داشتم در فراق برادران شهیدم ،مخصوصا شهید محمد توسلی اشک می ریختم به عمه سادات متوسل شدم تا بلکه ایشان در کارم عنایتی فرمایند. چند لحظه پیش ناگهان دیدم یک پیرمرد نورانی بامحاسنی سفید و لباس بسیجی
بر تن،کنارم آمدو ایستاد و گفت پسرم!بی تابی نکن ،لحظه اجابت دعایت نزدیک شده است.»
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید