جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


گفت وگو با پروفسور «فرانسیس ریشار» ایرانشناس برجسته فرانسوی


گفت وگو با پروفسور «فرانسیس ریشار» ایرانشناس برجسته فرانسوی
● شكوه میراث پارسی
فرانسیس ژان اوگوست ریشار، ایران شناس و نسخه پژوه برجسته فرانسوی، از جمله پژوهشگران نام آوری است كه به حكم تأملات ژرفی كه در میراث فرهنگی ایرانیان صورت داده است نامی جاودان در فهرست خادمان فرهنگ ایران خواهد یافت.
ریشار در سوم دسامبر ۱۹۴۸ در پاریس متولد شد.دیپلم خود را در رشته فلسفه گرفت و تحصیلاتش را در دو حوزه ادبیات كهن و زبان فارسی ادامه داد و با رشته كتابداری تكمیل كرد و در سال ۱۹۷۴ كتابدار شعبه نسخه های خطی كتابخانه ملی فرانسه [در بخش شرقی] شد و مسؤولیت اداره مخزن فارسی و تهیه فهرست آن را برعهده گرفت تا اینكه به ریاست كتابخانه شرقی فرانسه برگزیده شد.
وی به سال ۲۰۰۳ پس از بازنشستگی از كتابخانه ملی فرانسه، از سوی ژاك شیراك، رئیس جمهور فرانسه، به سمت مشاور فرهنگی رئیس جمهور و ریاست بخش جدیدالتأسیس هنرهای اسلامی در موزه لوور پاریس منصوب شد و هم اینك به عنوان كارشناس ارشد آثار تاریخی و هنری در این مركز مشغول به كار است. او به زبانهای فارسی، عربی، آلمانی، انگلیسی، لهستانی، تركی، روسی، لاتین و یونانی آشنایی كامل دارد. چندین كتاب و بیش از ۵۰ مقاله علمی - پژوهشی درحوزه های مختلف ایران شناسی و نسخه پژوهی حاصل سی وپنج سال تلاش این پژوهشگر پنجاه و هفت ساله است. از جمله آثار مهم او می توان به «كتاب ایرانی»، «خمسه نظامی»، «شكوه پارسی» و «فهرست نسخه های فارسی» اشاره كرد. كتاب دیگری از او با عنوان «جلوه های هنر پارسی» به ترجمه روحبخشیان به همت مركز پژوهشی میراث مكتوب زیر چاپ است.
دوم آذر، در واپسین روزهای هفته كتاب، «مركز پژوهشی میراث مكتوب»، به پاس ۳۵ سال مطالعات ایران شناسی پروفسور فرانسیس ریشار و ارج نهادن به همت او در جهت نسخه شناسی و فهرست نگاری میراث گرانبهای مكتوب فارسی، مراسم گرامیداشتی برای او برگزار كرد. ریشار كه از رهگذر نسخه پژوهی سعی در زدودن تاریكی های شرق شناسی و همت بر نمایاندن تابناكی های ایران شناسی كرده است در این مراسم در حلقه ای از پیشكسوتان ایران شناسی همچون استاد ایرج افشار و استاد احمد منزوی و بزرگان فرهنگ و اندیشه ایران زمین چون منوچهر ستوده، مصطفی ذاكری، احسان اشراقی، محمد روشن و علی اشرف صادقی نشست كه به پاس قدردانی از او گردآمده بودند. در این مراسم كه مدیریت آن را دكتر محمدحسین ساكت محقق و مترجم فاضل برعهده داشت، علیرضا مختارپور،معاون مطبوعاتی وزارت ارشاد، لوح تقدیری از سوی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی به وی اهدا كرد. اكبر ایرانی مدیرعامل مركز پژوهشی میراث مكتوب نیز به سهم خود و از سوی این مركز لوح سپاس و هدایایی به ریشار تقدیم كرد.
«ایران» با اغتنام فرصت حضور این ایران شناس برجسته، شایسته دید گفت وگویی با وی ترتیب دهد. در لحظه ملاقات اولین چیزی كه توجه را جلب می كرد منش اسلامی - ایرانی این دانشمند فرانسوی بود كه نه تنها در كلام و نگاهش بلكه در نوع پوشش و آراستگی سیمایش هم بارز بود. چنین مشی و مرامی حكایت از این می كرد كه علاقه ریشار تنها به میراث مكتوب ایران نیست و در پس این علاقه كاری و حرفه ای او به فرهنگ و ادب ایرانی - اسلامی ما نیز تعلق خاطری عمیق دارد. او خود در حین مصاحبه بارها به این نكته اشاره كرد. آنچه اسباب شگفتی بود، پاسخ پروفسور ریشار به یكی از پرسش هایم بود: «چرا در كشورهای خاورمیانه كرسی «غرب شناسی» نداریم؟ آیا برای مطالعات غرب شناسی در شرق لزومی می بینید؟»بدون تأمل و خیلی قاطع اینگونه پاسخ داد كه «هیچ لزومی برای مطالعات غرب شناسی نیست چرا كه غرب همچون شرق یگانه نیست.»پاسخی كه بسیار تأمل برانگیز بود و كمی محافظه كارانه به نظر می آید!
▪ اگر موافق باشید با «پیشینه شرق شناسی» آغاز كنیم. با اینكه ریشه های شرق شناسی را در گذشته های دور می توان جست وجو كرد اما به عنوان یك نظام علمی و آكادمیك، این رشته محصول قرن ۱۹ و ۲۰ است. بسط و بلوغ مطالعات شرق شناسی از سویی با دوران غلبه تفكر «پوزیتیویسم» بر علوم انسانی و از سوی دیگر با توسعه سیاست «استعمار اروپایی» همراه و همزمان بود و به این اعتبار، دانش شرق شناسی و به تبع آن پژوهش های ایران شنانسی خواه ناخواه متأثر از این دو جریان شد و رنگ ایدئولوژی زمان تكوین خود را بر چهره گرفت. درخصوص پیشینه شرق شناسی و از آن میان ایران شناسی شما چنین قضاوتی را می پذیرید؟
ـ بله، تا حدی با شما هم عقیده هستم. طی سی سال تحقیقاتی كه در حوزه خاورشناسی داشته ام و ریشه های ایران شناسی را مورد مطالعه قرار داده ام اینگونه می توانم برایتان توضیح بدهم كه درواقع ایران شناسی با پایان اومانیسم رنسانس آغاز شد. در این مقطع زمانی در سراسر دنیا به ویژه در غرب «مطالعات متن شناسی» بسیار گسترش یافت و در خلال این تحقیقات، غربیان از طریق نسخه های خطی سفرنامه های معروف قرن هفدهم میلادی با ایران آشنا شدند و از همین جا مطالعات ایران شناسی شكل می گیرد. به بیان دیگر می توان اینگونه گفت كه در قرن هفدهم با نگارش فرهنگ های زبان و ترجمه كتابهای تاریخ قرون وسطی و كتابهایی در زمینه علم، مطالعات خاورشناسی آغاز می شود و قرن هجدهم كه عصر روشنگری و Civilisation de Lumiere است، دوران سیطره تفكر اگزوتیسم است. در این زمان بیش از آنكه به متون تاریخی علمی و ادبیات دینی توجه شود به اگزوتیسم (Exotisme) تأكید می شد و اروپا به دنبال تفكر و دنیایی صددرصد متفاوت از خود در بیرون از مرزهایش بود. بعد از انقلاب فرانسه و با گسترش تمدن جدید فرانسه در تمام دنیا كه همراه با افزایش ارتباطات تجاری و فرهنگی بود مراكز آموزشی چون َAcademie de lettre تأسیس شد كه چاپخانه ای برای متون فارسی و عربی داشت به علاوه اساتید مجربی كه زبان فارسی و عربی را آموزش می دادند. بعداً كرسی های زبان فارسی در College de france و Ecole de Horizantal و در سوربن برپا شد و این دوران همان برهه زمانی ای است كه شما گفتید یعنی پوزیتیویسم و سیاست استعماری ( Colonialisme) در اروپا قوت می گیرد.
همیشه در مطالعات خاورشناسان، ایران جایگاه ویژه ای داشت چرا كه كشور با تمدنی است كه ادب و فرهنگ عجیب وفوق العاده ای دارد. در قرن ۱۷ و ۱۸ و به ویژه با سفرنامه شاردن Le lettre de persan ایران در ذهن مردم اروپا تصویری بسیار پرشكوه داشت و این مسأله بسیاری را راغب به مطالعات ایران شناسی می كرد. البته بعداً با نفوذ روشهای علمی جدید، آن ایران شناسی قرنهای ۱۷ و ۱۸ تحول پیدا كرد...
▪ پس می توان قائل به ایران شناسی كلاسیك و مدرن شد؟ شاخص هایی كه این دو را مرزبندی می كند چیست؟
ـ بله، یك دانش ایرانشناسی كلاسیك وجود دارد همچون دانش یونان شناسی، لاتین شناسی و ... اما یك دانش ایرانشناسی جدید هم داریم كه با دیگر علوم همچون جامعه شناسی، فلسفه، ادبیات، الهیات و ... مرزهای مشتركی دارد و از منظر آنها بررسی می شود.
درواقع ایرانشناسی مدرن یك دانش بین رشته ای شده است كه از تلفیق چند مبحث همچون زبان و ادبیات فارسی در ایران، تاریخ علم و دانش در ایران، سیاست و تعاملات فرهنگی در ایران، جامعه شناسی در ایران، ادیان و مذاهب ایرانی و ... حاصل می شود.
بله، دقیقاً همینطور است.
▪ منتقدان شرق شناسی اغلب این ایراد را بر كار خاورشناسان غربی می گیرند كه آنان از منظری «غرب بنیاد» به سرزمین ها و فرهنگ مشرق زمین نگریسته اند و این نمی تواند عاری از غرض ورزی و مصون از آفت سیاست زدگی باشد. شما این نقد را بر كار خاورشناسان غربی می پذیرید؟
ـ این طبیعی است كه یك محقق غربی با دیدی غربی با مسائل برخورد كند چرا كه ایده ها، نظرات، تفكرات و ذهنیتش در بستری غربی شكل گرفته است. همان طور كه از یك شرقی هم نمی توان انتظار داشت كه بدون یك دید شرقی به اروپا نگاه كند. اما از طرف دیگر، جهانی بودن علم، محقق را ملزم می كند كه با نگاهی پوزیتیو با مسائل برخورد كند. بنابراین علمی یا غیرعلمی بودن یك پژوهش باید ملاك قرار گیرد نه غربی یا شرقی بودن محقق.
▪ یعنی شما آفت سیاست زدگی در مطالعات برخی از شرق شناسان را منكر هستید؟
ـ خیر. نمی توان نفوذ مسائل سیاسی در مطالعات شرق شناسی را منكر شد. البته این نفوذ سیاست گاهی مثبت بوده و به نفع مطالعات شرق شناسی تمام شده است. مثلاً شخصی با هدف سیاسی خاصی به ایران می آمد و سالها در ایران اقامت می كرد و سفرنامه او یا تحقیقات او دستاورد خوب و مثبتی برای مطالعات و تحقیقات شرق شناسان می شد اما گاهی هم عده ای در خدمت یك سیاست خاص و با نگاشتن مطالب غیرواقع باعث منحرف شدن مطالعات شرق شناسی شده اند.
▪ پروفسور ریشار، به عقیده شما در مطالعات شرق شناسی نگاه از درون می تواند علمی تر و بی طرفانه تر باشد یا نگاه از بیرون؟
ـ برخی معتقدند تحقیقات ایران شناسان ایرانی جانبدارانه و آمیخته با تعصب است اما از سوی دیگر، عده ای هم بر این باور هستند كه مطالعات ایران شناسان غربی غرض ورزانه است و در پس این پژوهش ها هدف و منظور خاصی دنبال می شود.
پیرامون مطالعات شرق شناسی همیشه چنین بحث هایی بوده است ولی هیچگاه جوابی قطعی و پاسخی قاطع نداشته است. مثلاً در مطالعات زبان شناسی عقیده بر این است كه نگاه از بیرون بهتر و علمی تر است چرا كه از بیرون با دقت بیشتری می توان به مسائل درون زبان نگریست اما این ، در مورد همه علوم صادق نیست مانند تاریخ كه اكثراً بر این باور هستند كه نگاهی از درون بهتر و متخصصانه تر خواهد بود. بنابراین نمی توان به طور كلی به این مسأله پاسخ داد چرا كه همیشه استثناهایی هم وجود دارد. به نظر من در مطالعات شرق شناسی هر دو لازم هستند و باید بین ایران شناسان داخلی و خارجی به طور مرتب مباحثه و مذاكره و تبادل اطلاعات وجود داشته باشد تا بتوان به یك دیدگاه واقع بینانه رسید كه فكر می كنم در حوزه مطالعات ایران شناسی به این تعادل و واقع گرایی رسیده ایم و اكثر كارها و تحقیقات كاملاً علمی و بدون جهت گیری و سمت و سوی خاصی است. چرا كه از طریق همایش و مكاتبه و مصاحبه تا حد ممكن این تبادلات فكری بین ایران شناسان ایرانی و خارجی انجام شده است.
▪ فرهنگ و ادب مسیحیان بر سرزمین ایران و مطالعات ایران شناسی چقدر تأثیر داشته است؟
ـ می توانم اینگونه پاسخ شما را بدهم كه آنقدر تأثیر داشته كه قابل چشم پوشی كردن نباشد. بالاخره عده ای از اروپا به ایران می آمدند با فرهنگ مسیحی ای كه داشتند در میان مردم زندگی می كردند، تحقیق می كردند و مطالعات خود را می نوشتند و كتاب چاپ می كردند و عده ای هم در برخی از مراكز تدریس می كردند و یا مبلغانی بودند كه با هدف اشاعه فرهنگ و دین مسیحی به ایران می آمدند و همه اینها خواه ناخواه در دوره ای بر ایران و به تبع آن بر تحقیقات ایران شناسی تأثیر گذاشته اند.
▪ در بررسی پیشینه ایران شناسی، نقش مبلغان مسیحی و میسیونرهای مذهبی را نمی توان نادیده گرفت. مبلغان مسیحی از اولین كسانی بودند كه به كشورهای فارسی زبان اعزام شدند و آثار مكتوب آنها همواره جزیی از متون ایران شناسی محسوب می شود كه گاهی زوایای تاریك این دانش را برای ایران شناسان ایرانی روشن كرده اند. شما نقش مبلغان مسیحی _ فرانسوی را در شكل گیری دانش ایران شناسی چقدر می دانید؟
ـ كار مبلغان بیشتر متمركز بر موضوعات دینی و تدریس انجیل و... به ارامنه و البته غیرارامنه بود و تنها مرز مشتركی كه با مطالعات ایران شناسی كلاسیك داشت دستور زبان و فرهنگ نویسی بود. اما به ندرت برخی از مبلغان مسیحی كه سواد و مطالعات بیشتری داشتند مقالاتی هم در این زمینه می نوشتند. در مجموع در قرن ۱۷ و اوایل قرن ۱۸ میلادی، مبلغان مذهبی نقش برجسته تری داشتندولی به تدریج در قرن ۱۹ و ۲۰ حضور و نقش آنان در مطالعات شرق شناسی و بویژه ایران شناسی كمرنگ تر شد.
● اكنون ذائقه ها عوض شده است
▪ با توجه به اینكه نخستین نگاه سامان یافته غربی ها به شرق با اسلام شناسی شروع شدو پس از رنسانس بود كه شرق شناسی تقریباً جانشین اسلام شناسی شد، تفاوت و تعامل اسلام شناسی ، ایرانشناسی و خاورشناسی چگونه است؟
ـ اسلام شناسی در فرانسه تقریباً با آندره دوریه و ترجمه او از قرآن به زبان فرانسه كه در سال ۱۶۴۷ در پاریس منتشر شد، شكل گرفت. در آن زمان مطالعات اسلام شناسی مدرن آغاز نشده بود و تقریباً بیشتر حجم كارهای اسلام شناسی محدود به مقایسه كتابهای مقدس و بیرون كشیدن محتوا و مضمون های مشترك و پارامترهای غیرمشترك در این متون می شد. اما اسلام شناسی مدرن در قرن نوزدهم شروع شد با هدف اینكه دین اسلام را در تمام كشورهای اسلامی از جمله ایران بررسی كند. بنابراین ایران شناسی می تواند زیرمجموعه اسلام شناسی قرار گیرد. در مطالعات ایران شناسی كلاسیك بیشتر از منظری جامعه شناسانه به عادات و فرهنگ و رسوم مردم توجه می شد و اغلب بر مطالعات ادبی، زبان و جغرافیای ایران زمین متمركز بود. اما مطالعات خاورشناسی ، پژوهش در رشته های علوم انسانی در كشورهای غیراروپایی را شامل می شود. امروزه بسیاری براین عقیده اند كه نباید از لفظ خاورشناسی استفاده كرد و تأكید دارند كه مطالعات شرق شناسی را جایگزین آن كنند.
▪ امروزه فرانسویان همپای انگلیسی ها در مطالعات شرق شناسی و بویژه ایران شناسی پیشتاز هستند. جاذبه های معنوی فرهنگ و تمدن اسلامی - ایرانی برای غربیان و بویژه برای فرانسویان چیست كه به مطالعات ایران شناسی روی می آورند؟
ـ غربیان شیفته حقیقت و معنویت نهفته در فرهنگ و ادب ایران هستند. در فرانسه در قرن هفدهم اولین اشعار ایرانی به فرانسه ترجمه شد و همه مجذوب لطافت و عمق این اشعار فارسی شدند. سپس به تدریج فرانسویان با عرفان اسلامی - ایرانی آشنا شدند كه حقیقت نهفته در آن برای غربیان جالب بود. تا اینكه در قرن نوزدهم و با ظهور جریان رمانتیسم ، ادب و فرهنگ پرمغز و معنوی فارسی بیشتر موردتوجه و تحقیق و مطالعه غربیان و بویژه فرانسویان قرار گرفت.
▪ دلایلی كه امروز شناخت شرق را برای غربیان ضروری می كند آیا همان است كه در گذشته غربیان را راغب به مطالعات شرق شناسی می كرده است؟
ـ خیر، امروزه نیازها و دلایل شناخت تغییر كرده است. اكنون مردم احساس می كنند كه یك شناخت عمومی و كلی در باره هرچیزی باید داشته باشند تا از تمدن و فرهنگ جهانی عقب نمانند. عده ای هم به دلیل شغل خود و فعالیتهای تجاری و سفرهایی كه به مشرق زمین می كنند به شرق شناسی روی می آورند. بنابراین یك شناخت عمومی برای هركس و هرملتی می تواند لازم باشد اما میل به شناخت عمیق تر، قاعدتاً دلایل دیگری دارد. امروز نیازها و علایق مردم تغییر كرده است و متأسفانه مردم اروپا اكنون كمتر علاقه به آشنایی عمیق با تمدنهای غیراروپایی دارند تا برای رسیدن به این معرفت و شناخت بخواهند تمام زندگی خود را وقف آن كنند.
▪ چرا توجه و رویكرد به تمدنهای شرقی امروز كمرنگ تر از گذشته است؟
ـ دلایل آن بسیار است و نیاز به یك تحقیق كارشناسانه دارد. مثلاً به نظر من یكی از دلایل آن می تواند رشد روزافزون جهان رسانه باشد تلویزیون ، اینترنت، ماهواره و ... در باره هرموضوع یك نظر و آگاهی كوتاه و سریع و البته سطحی می دهند كه از یك طرف نیاز مخاطب را برطرف می كنند و از سوی دیگر اجازه عمیق شدن وتفكر را به مخاطبان خود نمی دهند و چون آن علاقه و نیاز خیلی زود و سطحی جواب پیدا می كند و دیگر اجازه عمیق شدن و ساخته شدن فكر و اندیشه را نمی دهد این كمتر شدن علاقه اروپاییان به تمدنهای شرقی دلایل بسیاری داردكه واقعاً نیاز به ریشه یابی دارد. در گذشته اروپاییان درمدرسه و دانشگاه با تاریخ ادبیات ایران آشنا می شدند و به آن علاقه پیدا می كردند و همین كافی بود تا آنها را علاقه مند به مطالعات شرقی و ایرانی كند و یا با دیدن عكس هایی از ایران و معماریهای ایران و یا حتی با خواندن یك سفرنامه شیفته ایران می شدند و سعی می كردند زبان و ادب آن را بیاموزند. اما امروزه بیشتر به دلایل شغلی و تجاری است كه به شرق شناسی روی می آورند.
▪ شناخت استعدادها و قابلیت های یك پهنه جغرافیایی مثل شرق می تواند گامی بلند و البته بنیادی در سیاستگذاری، برنامه ریزی و اجرای اهداف رشد و توسعه اقتصادی _ اجتماعی و حتی سیاسی یك جامعه باشد. غربیان به این مهم پی بردند و سعی كردند شرق را بشناسند و از این معرفت درجهت اهداف وسیاستگذاریهای خود بهره گیرند اما شرق هرگز لزوم شناخت غرب را حس نكرد. به همین دلیل ما در هیچیك از كشورهای خاورمیانه كرسی غرب شناسی نداریم. آیا تدوین دانش غرب شناسی را لازم می دانید؟
ـ جواب این سؤال برای من بسیار مشكل است. اگر به عهد صفویه نگاه كنیم بسیاری كه به خارج سفر می كردند بویژه عده ای ازارامنه وقتی به اروپا رفتند با همكاری اروپاییان و با استفاده از آثار آنها سعی در غرب شناسی كردند و در زمان قاجاریه با تأسیس دارالفنون كار آنها منسجم تر و مدرن تر شد. اما درمجموع، این بازمی گردد به شرایط تاریخی كه در یك زمان اروپا فرهنگ و تمدن قوی تر داشت و در زمانی دیگر تمدن شرقی مركز توجه قرارگرفت.
▪ اكنون كرسی های شرق شناسی و ایرانشناسی در فرانسه در كدام مركز متمركز است؟
ـ كرسی های ایران شناسی بیشتر در شهر پاریس و در سوربن متمركز است و غیر از پاریس در شهر استرازبورگ نیز چند كرسی ایران شناسی وجود دارد ولی كم است. در قدیم مراكز شرق شناسی در فرانسه بیشتر و فعال تر بودند.
▪ آیا می توان گفت كه اكنون ذائقه ایران شناسان تغییركرده است؟ مثلاً در گذشته ایرانشناسان به ادب و عرفان ایران زمین توجه داشتند و اكنون مثلاً بیشتر در زمینه دین و جامعه و سیاست ایران تمركز و تحقیق می كنند. آیا می توان قائل به چنین چرخشی درمطالعات ایرانشناسی بود؟
ـ بله، چنین تغییرذائقه و علاقه ای وجوددارد. مثلاً در دورانی كه هانری كربن بود گروهی گرد او جمع شده بودند و فلسفه اسلامی كارمی كردند و در آن هنگام در مباحث ایرانشناسی، دین و مذهب و فلسفه اسلامی _ ایرانی در مركز توجه بود. یا اینكه گروهی از شاگردان ژان اوبن بر تاریخ ایران تحقیق و مطالعه می كردند و در یك دوره ای هم، زبانشناسی درمركز مطالعات ایرانشناسی فرانسه بود. به هرحال در هر مقطع زمانی گروهی گرد یك استاد برجسته ایرانشناس جمع می شوند و بیشتر تحقیقات خود را متمركز بر تخصص آن استاد می كنند.
▪ از نگاه غربیان حلقه اتصال تمدنهای شرقی چیست؟
ـ درحوزه علوم انسانی، مشرق زمین چند هدف مشترك را دنبال می كند و آن جست وجوی حقیقت و زیبایی در جامعه ای استوار بر مباحث اخلاقی است. اینها اركان مشترك در اكثر تمدنهای شرقی است. علاوه بر تاریخ و ادب و فرهنگ مشتركی كه دارند و این پیوند را عمیق تر و مستحكم تر می كند.
▪ شناختن و شناساندن ایران به «زبان فارسی» چه اهمیتی دارد؟ در واقع نقش زبان و زبانشناسی در مطالعات شرق شناسی چیست؟
ـ اگر نخواهیم بگوییم كه زبان بالاترین نقش را دارد اما قطعاً یكی از اركان محوری مطالعات ایرانشناسی است. در ترجمه احتمال اینكه بخشی از مفهوم و محتوا گم شود یا اینكه درك مطلب نادقیق باشد وجود دارد. اكنون در غرب كمتر برای آموزش ادبیات و زبان فارسی تلاش می شود. باید با ترجمه متون شیرین فارسی و ادبیات و شعر غنی فارسی مردم را راغب به فراگیری زبان و ادب فارسی كرد اگر روی زبان و زبان شناسی سرمایه گذاری كنیم یكی از اركان ایرانشناسی را تقویت كرده ایم. باید چهره زیبا و شیرین زبان و ادبیات فارسی به غربیان نشان داده شود و این كار از طریق ترجمه شیوا و درست متون فارسی میسر خواهد شد. خود من بعد از آشنایی با آثار فارسی بود كه شیفته فرهنگ و ادب ایران شدم و شروع به یاد گرفتن زبان فارسی كردم و در پی آن علاقه مند به كار شرق شناسی و ایرانشناسی شدم.
▪ به عقیده شما برجسته ترین ایرانشناسان معاصر چه كسانی هستند؟
ـ در ایران، استادان ایرانشناسی بسیار بسیار بزرگی را می شناسم. مثلاً در رشته من كه كتابداری و نسخه شناسی است، استاد ایرج افشار و استاد عبدالحسین حائری از بهترین ها هستند و در رشته تاریخ آقای منصور صفت گل كه درباره صفویه كار می كنند ایرانشناسان بسیار برجسته ای هستند. البته از این دست استادان و متخصصان بزرگ ایرانشناسی در ایران كم نیستند.
▪ شاخص ترین ایرانشناسان غربی و به ویژه فرانسوی از نظر شما چه كسانی هستند؟
ـ در اینجا باید از اساتید خود كسانی چون ژیلبر لازار و فوشه گور نام ببرم.
▪ «دین اسلام» و «زبان و ادبیات فارسی» دو ركن اصلی هویت ایرانی هستند نقش این دو در مطالعات ایرانشناسی چگونه است؟
ـ ایران را نمی توان جدا از این دو دید و مطالعه كرد. ایران یك كشور اسلامی است و كسی می تواند در كارش موفق تر باشد كه به زبان فارسی و دین اسلام آشنایی بیشتری داشته باشد. اكثر ایرانشناسان بزرگ غربی همچون كربن به هر دوی این حوزه ها تسلط و احاطه كافی و وافی داشتند و بی شك این آشنایی یكی از دلایل برجسته شدن این ایرانشناسان غربی بود.
▪ تحولات سیاسی، فرهنگی، اجتماعی دهه های اخیر ایران، چقدر باعث توجه شرق شناسان به ایران شده است. آیا امروز «واقعیت سیاسی» ایران بیشتر مورد توجه غربیان و ایرانشناسان است یا «واقعیت تاریخی» ایران؟
ـ هر دو. چرا كه امروزه مسائل سیاسی را نمی توان از موضوعات علمی و مباحث فرهنگی جدا كرد. متأسفانه رد پای سیاست گاه در علمی ترین مباحث دیده می شود. البته سیاست همیشه تخریب كننده علم نیست یا می تواند نباشد. گاهی از پشتوانه های سیاسی می توان در جهت پیشبرد اهداف علمی استفاده كرد و این نفوذ مثبت سیاست است. مثلاً سیاست مثبت فرانسه در رشد دانش ایرانشناسی می تواند این باشد كه چهره ای خوب از ایران نشان دهد تا تصویر زیبا و ذهنیتی مثبت از ایران در ذهن مردم فرانسه شكل گیرد و آنها را علاقه مند به مطالعات ایرانشناسی كند و از سوی دیگر می تواند با تأسیس مراكز و كرسی های زبان و ادب فارسی این علم را تقویت كند. با فراهم كردن امكان سفر دانشجویان و محققان ایرانی به فرانسه و فرانسویان به ایران می توان علاقه مندی و اشتیاق برای مطالعات شرق شناسی و ایرانشناسی را همچون گذشته شدت بخشید. اینها همه از جمله نقش و نفوذ مثبت سیاست است ولی می تواند نفوذ منفی هم داشته باشد.
لیدا فخری
منبع : ساغر سکوت