جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


اسلیمی


در این جستار هنری، موضوع حركت، حركت پویای منحنی یا « مارپیچ» و در شكل تكامل یافته اش، « اسلیمی» با استناد بر منابع تصویری موجود از دوره باستان تاكنون و با توجه به دیدگاههای علمی، حكمی و طبیعت گرا، مورد مطالعه قرار گرفته است. علاوه بر آنها در ضمن بررسی نمونه های مشتركی بر می خوریم كه ریشه در اعتقادات مقدس آنها دارد.به طور كلی، حركت مارپیچ به مرور زمان تكامل یافته ودارای اجزاء بصری مختلفی شده است كه ریتم، توازن تعادل و هماهنگی موجود در اجزاء درونی و تركیب های بیرونی اش، كمك مؤثری به پویایی آن كرده است. به عبارت دیگر؛ مفهوم زیبایی را از نظر مبانی هنرهای تجسمی و كیفیت های معنوی به صورت فردی و جمعی دارا بوده است. این نگاره درگذر تاریخی و جغرافیایی خود از میان اذهان و ادیان گوناگون، ضمن اینكه حامل مفهوم مقدسی بوده، همواره خود را به سوی تكامل و زیبایی سوق داده و زیباترین شكل خود را به عنوان شاخصی از هنر اسلامی مطرح ساخته است.نگاره اسلیمی، با تعاربف شاخصی از زیبایی كه توسط افراد و دانشمندان مطرح به ویژه در هنر اسلامی تعابیر و زیبایی شناسانه متعددی از آن شده كه به تعدادی از آنها اشاره خواهیم داشت. در طول تاریخ ابراز شده؛ تطابق داشته است. حضور وبروز اسلیمی یا اسپیرال بر روی سطوح مختلف؛ صرفاً برای تزئین نبوده، بلكه علاوه بر تامین اهداف زیبایی شناسانه بیانگر مفاهیم والایی بوده است.تكرار نمادین اسلیمی نوعی استذكار به انسان بوده است كه همواره او را برای « رها شدن ازعالم اسفل» و عروج به ملكوت و به سوی حق تعالی یاد آور باشد به سخنی دیگر، منظور از « تكرار» همان «ذكره» است.به طور خلاصه رسیدن به یك صورت و معنای مشترك در بین ادیان و اقوام مختلف؛ به ویژه در اسلام و مسیحیت از نتایج مهم این مطالعات به شمار می رود.توازن، آرامش، لطافت، پویایی و هماهنگی مفهوم باطنی با مفهوم ظاهری؛ ارزش هایی هستند كه برای وحدت بخشیدن به اجزاء مادی و معنوی یك موضوع هنری، حیاتی محسوب می شود. از ویژگیهای بصری خطوط و سطوح منحنی نیزمی توان مفهوم مشابهی دریافت كرد كه توان بالقوه و بالفعل خود را بر روی سطوح مختلف متجلی ساخته اند. از بررسی آثار فراوانی كه از دوران مختلف باقی مانده و ردپای استفاده فراوان از خطوط منحنی را نشان می دهد. این گونه استنباط می شود كه، ابناء بشر نیز پسند مشتركی نسبت به این نوع خطوط منحنی داشته اند و این حس مشترك به نوبه خود، زبان و بیان مشابهی را به وجود آورده، كه درتكامل حركت منحنی مؤثر واقع شده است. به سخنی دیگر حركت منحنی مارپیچ ضمن اینكه توسط اقوام مختلفی در ادوار گوناگون تاریخی مورد استفاده واقع شده، هنگام گذر از هر فرهنگ و تمدنی بنابراعتقادات و احساسات هر قوم با آرایش و پیرایش ویژه ای كه به آن ملحق كرده اند موجب كامل ترو زیباتر شدن آن است.
حركت:شاید بهتر باشد برای بررسی دقیق تر حركت مارپیچ كار را از تعریف واژه حركت آغاز می كنیم:حركت، نماد زمان و جزء ذاتی آن است. در فرهنگ معین جنبش كردن مقابل سكون ـ خروج از حالت موجود به طور تدریجی؛ خروج از قوه فعل، معنا شده است بنابراین مفهوم حركت می تواند امری كاملاً مملوس و عینی و یا محسوس و ذهنی باشد اگر به نگاره های تزئینی در هنر ایران توجه كنیم و یا به روش آرمان گرا و انتزاعی كه هنرمندان نگار ایران در خلق آثارشان به كارگرفته اند دقت كنیم و با روش طبیعت گرای هنرمندان غربی مقایسه ای به عمل آوریم، متوجه بعضی اشتراكات و تمایزات می شویم.هنرمند شرقی و به ویژه ایرانی حركت به سوی مبدأ ازلی را ضرورت تعالی
می داند، او هر آنچه را كه در طبیعت مشاهده می كند، عین به عین و ساكن به تجسم نمی سپارد بلكه آن را از واقعیت عینی متنوع كرده به سوی حقیقت ذهنی، حركت می دهد. این روش تجسم آرمانی از دنیای اطراف را در ادواری از تاریخ هنر نوین و یا مذهبی غرب، هم می توان دریافت كرد. برای مثال: تاكید بر زیبایی شناسی عمودی و ارتفاع بلند كه در معماری و پیكره سازی دوره گوتیك معمول بود با هدف تعالی بخشی به مفاهیم دنیوی و هماهنگ كردن آن با مسائل معنوی دین مسیح انجام می شد. به همین شكل نیز استفاده از نقوش هندسی و گیاهی زینت بخش محل های شده است بنابر اعتقادات دین اسلام از هر گونه شائبه بت پرستی و استفاده ازشمایل انسانی یا حیوانی باید مبرا باشد. مؤمنین آروزهای خود را با وفور گونه های پیچان گیاهی متجلی ساختند كه یاد آور سر سبزی بهشت در قرآن و احادیث اسلامی است. به نظر می رسد كه مفاهیم متناسب با اهداف اسلام را می توان از حركت پویای مارپیچ مزین یا اسلیمی دریافت كرد.
حكمت و حركت؛ پویایی در حركت منحنی
« در حكمت طبیعی ارسطو، طبیعت امری است ساری در وجود و ذاتی او كه باعث حركت یعنی (تغییر) حالت او می شود؛ تغییر احوال چند قسم است، تغییر كمیت، تغییر كیفیت. در هر حال حركت از هر قسم باشد، از جهت نقص است و برای رسیدن به كمال. »
اگر حركت مستقیم الخط را با حركت دورانی حركت مارپیچ می شویم.كه پیچیدگی ماهیت آن نسبت به خط مستقیم باعث مطرح شدن معانی گوناگونی می شود. به نظر می رسد مفهوم كمال گرایی نیز با این تحول و تغییر حالت منظم منطقی و هندسی، بنابر آن چه از حكمت حركت ارسطو گفته شد، هم معنا باشد.
خاصیت پویایی حركت منحنی مارپیچ یا اسلیمی، از نظر معنوی و مادی به یك وحدت صورت و معنای رو به كمال منتج می شود. پس «حركت» از اولین لوازم رسیدن به تعالی به شمار می رود و برای متعالی شدن، باید دنبال حقیقت بود.با توجه به مراحل سیر و سلوك رسیدن به حقیقت، راه حقیقت خود مرحله ای از حقیقت است. از نظر لایپ نیتز، «حقیقت همان نیرو است كه درام و مظهرش حركت است. سكون مطلق هم در كار نیست. ممكن نیست جسم از سكون دقیقاً به حركت درآید. پس (‌سكون) حركتی بی نهایت خرد و نامحسوس است.» پس حركت دورانی دارای نیرو می تواند باشد مفهوم نیرو، كمیت های برداری علم فیزیك را مطرح می سازد. پس لازم است حركت منحنی و پویایی آن را از نظر علمی تحلیل كنیم.
رابطه علم فیزیك و حركت منحنی مارپیچ
« هرگاه حركت دورانی در جهت راست یا خلاف جهت عقربه های ساعت انجام شود، حركتی ثانویه به طرف بالا یا محور Z را ایجاد می كند و بالعكس وقتی سمت حركت دورانی از طرف چپ به راست باشد، حركتی به سمت پایین یا عمق را سبب می شود.»این تعریف در علم فیزیك به قانون دست راست معروف است. حركت مارپیچ نیز با توجه به قانون فوق دارای صعود و نزول، فیزیكی خواهد بود. مناره مسجد بزرگ سامرا را تصور كنیم و كاربری اش در بالا و پائین رفتن مؤذن از آن یا كاركرد یك پیچ خودكار فلزی كه باز و بسته كردن آن به معنای فرو رفتن یا بیرون آمدن آن از یك سطح چوبی یا فلزی است و یا هنگامی كه مارپیچ را به شكل مارپیچ اسلیمی در نظر می گیریم كه در یك سطح دو بعدی كاشی، فرش و سطوح دیگر محصور است. در آن صورت صعود و نزول مجازی اش را احساس خواهیم كرد. به نحوی كه معنا و ماده، فراز و فرود و انكشاف درونی و بسط بیرونی را در آن مشاهده می كنیم. به محض ورود به عالم ذهنی و معنوی، اسلیمی تفاسیر متنوع و فراوانی پیدا می كند كه علاوه بر مفاهیم علمی و حكمی ثابت می شود اسلیمی در حیطه زیبایی شناسی نیز دارای مفاهیم فراوان است.رابطه زیبایی و حركت مارپیچ اسلیمی
مفهوم زیبایی، در قرون و اعصار مختلف تغییركرده و دیدگاه انسان ها تحت تأثیر مسائل اجتماعی حاكم، اسطوره، مذهب و علم و... مرتباً تغییر یافته، اما همواره یك گمشده ازلی و ابدی. یك مفهوم مشترك موضوع جست و جوی فلاسفه و هنرمندان بوده كه همان یافتن حقیقت زیبایی و هنر است . در جدول شماره یك، نظر فلاسفه در دوران مختلف به صورت خیلی مختصر درمورد هنر و زیبای گرد آمده است.لازم به یاد آوری است كه مفهوم حقیقت نیز همانند هنر و زیبایی بسیار پیچیده است. آن چه با دیدگاه علمی لایپ نیتز از حقیقت دریافت می شود و آن را نیروی كه دوام و مظهرش حركت باشد معرفی می كند. از منظر هایدگر مفهوم شهود معناهای ژرف راز هستی استنباط شده است. ولی هر دو این نظریه ها با توجه به تفاسیری كه در پی می آید به ویژه نظریه هایدگر با مفهوم ذهنی اسلیمی شباهت فراوان دارد. در ادامه بررسی. نظرات دیگری كه هریك در زمان و مكان خود شاخص بوده اند نیز مطرح شده است. به نظر می رسد زیبای اسلیمی با استناد بر آرای متفكران شاخص درهر دوره را می توان اثبات كرد و به همین دلیل نیز حركت مارپیچ اسلیمی همواره در اقوام و فرهنگ های مختلف مورد استفاده بوده است. بنابر آن چه در رابطه حركت منحنی با علم فیزیك گفته شد و صعود و نزول ناشی از آن؛ ایجاد فضای مجازی در سطح دو بعدی. ثابت می شود؛ بدیهی است فضای مجازی ذهنی نیز به نوبه خود عوالم روحانی را می تواند پدید آورد. مختصات معنوی و مادی این فضای روحانی با تعاریف زیبایی شناسی گردآوری شده، تطابق دارد. به ویژه با تعاریف عرفانی فلوطین به این معنا كه اسلیمی با حركت مارپیچی اش به درون خود نفوذ می كند، همان تعبیری كه انكشاف درونی را معادل زندگی راستین روح می داند و از سوی دیگر حركت و پویایی اسلیمی را می توان معادل زندگی قلمداد كرد. حكیم و شاعر توانا؛ اقبال لاهوری نیز در بیت زیر زندگی را معادل حركت و عدم را معادل سكون می داند:
ما زنده بر آنیم كه آرام نگیریم
موجیم كه آسودگی ما عدم ماست
دریافتی شبیه به انكشاف درونی و حركت پویا و زندگی روحانی، به نوعی دیگر را ارسطو از زیبایی دارد؛ تزكیه و پالایش روح و جان. بی شك برای صعود به عالم روحی و حركت از ماده به سوی معنا، تزكیه جان لازم است. این حركت دارای مراتب و مراحلی است. پس بعد از انكشاف درونی و پالایش روحی، حركت به سوی تعالی شروع می شود. مارپیچ وقتی كه به گل ها و بندها مزین می شود در اصل مراتب و مراحل را نمایش می دهد و هر لحظه بعد از طی طریق كامل تر می شود و به شكل اسلیمی در می آید و به صورت پلكانی از برای مراتب صعود معنوی آراسته می شود.حال اگر هدف و غایت این حركت را رسیدن به نیكویی بدانیم در آن صورت به تعریف سقراط و افلاطون از زیبایی می رسیم، یعنی مترادف بودن غایت حركت اسلیمی با نیكویی و زیبایی.باز می گردیم به عرفان شرقی كه عارف را سالك راه حق می داند وبه قول فلوطین در این راه به شهود معناهای ژرف نایل می شود. همان معنایی كه هادیگر از زیبایی به دست داد. كشف حقیقت با راز هستی؛ و مرتب درحال حركت بودن بنابر آن چه در قبل بدان اشاره شد، در راه حقیقت بودن نیز مرحله ای از حقیقت است.تا اینجا تطابق معنوی اسلیمی با فضای عرفانی و معناهای ژرف و شهودی را
پی گرفته ایم و در بحث بعدی آن چه با احساس نزدیك تر است را بررسی می كنیم و به عقایدی كه احساس را مقدم بر ادراك شهودی و آرمانی از زیبایی قرار دارند می پردازیم كه مملوس تر از مجموعه آراء قبلی است. عقایدی كه اهمیت بیشتر را به مظاهر طبیعت امری بدیهی بوده و در طول تاریخ توسط افراد زیادی ستایش شده است. غزل ها و اشعار زیادی در مدح طبیعت و پیچش اشجار و چرخش افلاك و موج دریا و خم ابرو و از این قبیل سروده شده. در هنرهای تجسمی هم به ویژه زمانی كه تصویرها و آرایه های گیاهی را بررسی كنیم، الهامات فراوان از طبیعت و اینگونه اشعار گرفته اند در تحلیل این توصیف های بصری می توان به حضور وافر و فعال خطوط منحنی توجه داشت. به سخن دیگر اسلیمی ترجمان لذت بصری از طبیعت را به صورت تجریدی، متجسم ساخته است كه ریتم، تعادل و توازن اجزاء و منحنی های اسلیمی احساس لذت (بنابر تعریف هیوم از زیبایی) را تداعی گر است. اگر تعریف كانت از زیبای را در نظر بگیریم: « لذت كلی و مستقل از مفاهیم، رها از غرض و منفعت طلبی؛ شكل همگانی رضایت». شاید اینگونه لذت را حد فصل بین صورت و معنا و در عالم مجردات یافت. مثلاً لذت مستقل از مفاهیمی كه افراد غیر مسلمان از تماشای اسلیمی های گنبد مسجد جامع اصفهان احساس می كنند. یا لذت عبادت فارغ از فكر دنیا و غرض منفعت طلبی را بر كنار صحن یا رو به روی محراب و یا سجده ای كه از سر اخلاص و بندگی خداوند، برروی فرشی مزین به اسلیمی ها می شود.به سخنی دیگر، اسلیمی می تواند با این گونه تعاریف نه تنها متناقض نباشد بلكه كاملاً متقارن و همسان باشد چرا كه رهایی از غرض و منفعت طلبی و شكل همگانی رضایت را در حرم امن و عبادتگاه همگانی به نام خانه خدا یا مسجد می توان یافت و اسلیمی اجازه حضور در این مكان را با كثرت تمام دارد. اسلیمی می تواند حس رهایی از عالم ماده را تقویت كند همراه معنوی عابدی باشد كه در حال سیر وسلوك و ذكر است. این مفهوم اسلیمی را در بخش مربوط به مفهوم نمادین حركت دورانی مارپیچ مفصلاً بررسی خواهیم كرد. ولی در اینجا عجالتاً اشاره به نتیجه آن بخش می كنیم كه اسلیمی دارای تقدس است و مفهوم رهایی از عالم اسفل را دارد؛ این معنا با تعریف زیبایی شناسانه از اسلیمی نیز بسیار همخوانی دارد.
ژان ماری گویو زیبایی را پرمایه و متمتع سازنده زندگی معنا كرده؛ عابد و ذاكر در هنگام عبادت همواره برای زندگی خود، طلب بركت و رونق می كند.مسلمانان در پنچ وعده نماز روزانه در سوره حمد، ضمن استعانت ازخداوند بخشنده از او می خواهند تا در زمره كسانی قرار بگیرند كه به آنها نعمت داده شده.اسلیمی، در محراب نقش می بندد؛ جایی كه عبادت و تمتع خواهی از خداوند مرتباً پژواك می كند. اسلیمی، در تزئین محراب ها نقش دارد. و هماهنگی خود را با ذكرها، دعاها و عبادات مومنین نمایان می سازد. در بخش های بعدی در مفهوم تزئین و بیان به این مطلب اشاره خواهیم كرد.در آخرین تطابق زیبایی با اسلیمی. دیدگاه تجسمی حاكم است. این گونه زیبایی شناسی عقلانی و حسابگرانه. پایه و اصول مبانی هنرهای تجسمی دو قرن اخیر را تشكیل داده است. تعریف بوم گارتن از زیبایی «علم آگاهی محسوس یا استاتیك» است. ریتم، تناسب درونی و بیرونی اجزاء. تعادل. توازن گل ها و برگ ها، وحدت حركت و نیروهایی كه با تمام كثرتشان جهت و شكل مشخص و همسویی دارند. وحدت درونی هریك از اسلیمی ها به صورت فردی، تركیب محكمی كه تمام اجزاء درونی و حاشیه اش وجود دارد و تركیب آن با نقوش جانبی كه هم از تكرار واحدی مشابه خودش و هم نقوش غیر اسلیمی، به خوبی میزان انطباق و انعطاف پذیری فوق العاده را در كنار قاعده مندی به اعتدال رسانده است.خط. از عناصر مهمی است كه در اسلیمی نقش حیاتی ایفا می كند. مفهوم حركت در هنرهای تجسمی بیش از هر عنصر دیگر در خط تجلی می یابد، چرا كه جوهره وجودی خط همانا حركت است.« خط را چه در علم و چه در هنر، می توان مسیر نقطه ای كه در فضا حركت می كند. یا مسیر یك حركت تلقی كرد. از آنجا كه حركت ها می توانند جهاتی تقریباً بی نهایت متفاوت داشته باشند. كیفی خط نیز
می تواند به طرزی باور نكردنی گوناگون و ظریف باشد.»كیفیت های گوناگون خط. واكنش های روانی متفاوتی را در انسان ها برمی انگیزد خط می تواند كاملاً تجسم یافته باشد همچنین می تواند حالت القایی داشته و به طور مجازی به صورت بصری، نقاط دیدگانی یك تابلو را به یكدیگر اتصال دهد.ویلیام هوگارت. خط مارپیچ یا دو خم دار را « خط زیبایی» می نامند. كاربرد وسیع خط مارپیچ و منحنی در آثار تزئینی و نگارگری و نقاشی به دلیل منحنی را زیبا می كند، وزن یا ریتم آنهاست. « (ریتم) در هنر؛ رابطه كامل و درونی قسمت ها با ارتباط و بازگشت هر یك به دیگری و به سمت یك كل هنری (است).» یكی از ویژگیهای ایجاد و ریتم كثرت در عناصراست كه در صورت رعایت هماهنگی و تناسب های زیبا شناسانه در هریك از اجزاء و در رابطه بین هر دو جزء با دیگری. كیفیت وحدت درتركیب بندی ایجاد می شود و حركتی موزون پدید می آید. بنابراین مفهوم « وحدت و كثرت» یكی از شاخصه های زیبایی شناسی را وقتی با زیبایی حركت منحنی ممزوج می كنیم ؛ زیباترین شكل مرئی آن، مانند اسلیمی های درهم تنیده، در هنر اسلامی ایران به وجود می آید.تفكر یونانیان در مورد هنر و زیبایی تصورات حسی ـ آرمانی بود و طبیعت را با احساس و اسطوره می آمیخت كه تناسب با زمین بود. فضا و مكان آن با انسان زمینی مأنوس بود و همواره مرجعی برای هنر غرب محسوب می شد. در صورتی كه تصورات شرقی. ذهنی ـ شهودی بود. زیبایی و حقیقت را در طبیعت مجردی فراتر از زمین و فضایی لامكان و ذهنی. و فرازمانی مصور می كرد كه طبیعتاً منشأ هنر شرق محسوب می شود. البته هر دوی این تفكر همواره تناسبات زمینی و مجردات آسمانی را با خطوط زیبای منحنی آمیخته اند و در دوره هایمختلف قوس صعودی به مجردات روحانیت را در پی قوس نزولی جسمانیت تجربه كرده اند. مابه الاشتراك این حركت ها همان حركت منحنی یا مارپیچ یا خط سیر زیبایی است كه همواره برای نیل به حقیقت و منشأ زیبایی پیموده شده است.
منشأ حركت دورانی مارپیچ
شكل حركت حلزونی را می توان به وفور در طبیعت جست و جو كرد. از مجرای حلزونی شكل داخل گوش انسان تا مسیر حركت بادها از جماد و نبات تا سیر و سلوك عارفانه و سماع دراویش. اما در این تحقیق آثار تجسمی مورد نظر است.« بنابر گفته های هردوت، ایران باستان شامل قبایل غربی ایران (مادها و پارس ها) و هم ایرانیان شمال یعنی سكاها می شدند.» نمونه های برجسته ای از حركت مارپیچ را می توانیم در هنر قوم سكاها (Scythes) بیابیم.» در آثار ماده ها وهخامنشیان و ساسانیان نیز ردپای آن را می توان پی گرفت. عناصر تزئینی اسلامی از این كهن میراث غنی كه ما به الاشتراك اقوام آسیا و خاور نزدیك و اروپای جنوبی بود، به محض آنكه یونانی مآبی (هلنیسم) با هنر اساساً انسان نمای خود، پس نشست، دوباره پدیدار شده، توشه و مایه می گیرد.هنر مسیحی در قرون وسطی نیز از همین میراث بهره گرفت.
این نقش در هنر ساسانیان در شكل بال متجلی می شود و در دوره عباسی در قرن ۱۱. م بیشترین گسترش را به شكل آرابسك های گیاهی پیدا كرده.هرتسفلد معتقد است كه اینها از آرایش شاخ و برگ كلاسیك مشتق شده اند و ارنست كونل پی برد كه اساس آرابسك ها مربوط به دوران باستان است. تعدادی از گچ كاری ها و سفال ها در نیشابور مربوط به دورة‌ سامانی از موتیوبال ها و در مسجد نائین (۹۶۰) مربوط به سلسله بویه (۱۰۶۲ـ ۹۳۲) موجود است. بیشتر طرح ها با خطوط كوفی تركیب شده اند. محراب مشهدی مصریان ( واقع در جنوب شرقی ساحل دریای خزر) در قرن دهم یكی از مهمترین مثال ها برای اساس و گسترش آرابسك ها بود. در تذهیب قرآن های دوره سلجوقی متعلق به قرن ۱۱و ۱۲ـ م حروف در شكل تزئینی متعالی نوشته شده اند با قلم هایی كه به آرابسك های هندسی ختم گشته اند. همه این مثال ها چگونگی مراحل شكل گیری موتیو بال ها از شكل اولیه متعلق به ساسانی به عنوان زمینه ای برای آرابسك است.فرم شكیلی از موتیو آرابسك كه به طور عادی گسترش پیدا كرد. شاخه مهمی از تزئین در هنر ایران شد. تأثیر هلنیستی بیشتر در غرب ایران و تأثیر هنر ساسانی در مركز وشرق ایران قوی تر بوده است. موتیوهای آرابسك (اسلیمی) در دوره سلجوقی به عنوان پس زمینه ای برای تزئینات دیگر مانند خط كوفی و طراحی های تزئینی با موتیوهای انسان و حیوان پیوند خورده اند. در اواخر قرن ۱۳ـ م و اوایل قرن ۱۴ـ م طرح آرابسك ادامه پیدا كرد. بعد از تأسیس سلسله ایلخانان در سمرقند و هرات گسترش زیادی در نقشی و كنده كاری در چوب و سنگ پیدا كرد. كامل ترین گسترش ارابسك متعلق به قرن ۱۶ـ م است كه در دورة صوفیه به طور وسیعی درصنایع دستی و شیشه كاری های فلزی و تزئین داخلی و در سر لوح همه كتاب ها هنرنمایی كرد.در اصل هنر اسلامی تألیف همراه باپیرایش هنر تمدن های باستانی كهنن همچون ایران و یونان و هند و مصر همراه است. اسلیمی یا آرابسك به حدی پالایش و پیرایش یافت هاست كه به یك ویژگی اصیل هنر اسلامی تبدیل شده است.
مفهوم نمادین حركت دورانی (مارپیچ)
در بررسی نگاره های دوران باستان، به استفاده بی شمار این نقوش درسفالینه های آنان بر می خوریم.در اصل سفال های منقوش. به نوعی تنها كتاب موجود تاریخ هنر باستان هستند كه ما را در پی گیری منشأ نقوش یاری می كنند. الهام از طبیعت در نقوش دوران باستان رایج بوده است. حركت مارپیچ موجود در شاخ قوچ یا بز حركت مارپیچ در گیاهان به ویژه گیاه هیوم و حركت پیچان صلیب به مفاهیم نمادین مقدسی اشاره داشته است.«در دوران پارتی و ساسانی شاخ قوچ ازنمادهای باروری و حاصلخیزی بوده است.»«به سبب شباهت ظاهری با ماد. نماد ماد است.»«شاخ های قوچ به منزله سمبل جهان محسوب شده اند.»«هیوم در دنیای مینویی ایزد است و در دنیای زمینی گیاه.»«مناسك فشردن این گیاه با شماری ازپدیده های آسمانی چون تابش خورشید و بارش باران پیوستگی دارد با این همه، هوم را مویدی ایزدی به شمارمی آورند كه خود قربانی غیر خونین است اما قربانی خونین انجام می دهد.»«سومه. یكی از شخصیت های اصلی در مناسك ودایی است كه در او هم گیاه است و هم خدا. شیره گرفته از این گیاه نوشابه ( ای ست با ) نیروی شفا بخش سومه دارای سیطره جهانی است.»«هوم ایرانی كاملاً شبیه سومه است و آن را اكنون با افدرا ephedra یكی می دانند گمان می شود این گیاه به صورت عادی خود نیرو می بخشد و شفا می دهد. چه رسد به وقتی كه بر آن دعا بخوانند. »خط و خم دار یا مارپیچ S در سواستیكا یا صلیب نیز به كار گرفته شده «خورشید آریایی» یا «گردونه مهر» نام های دیگر نشانه آسیایی معروف به سواستیكاست.« این نقش گاه ۲ بازوی خود را از دست می دهد و شكل (S) می گیرد.» «مركز این نشان نماد مركزیت و وحدت الهی است.» «همچنین این علامت در دین مهر نشانه اتفاق مردم چهار سوی جهان است كه بعدها مسیحیت آن را گرفته. پایه آن را كشیده و به شكل صلیب در آورده است.»اگر به اصول هندسی «رسم منحنی حلزونی» شكل توجه كنیم عنصر پویایی را در بنیادهای آن مشاهده می كنیم به ویژه اگر آن را با رسم دایره مقایسه كنیم همچنان كه می دانیم نقطه كانونی دایره ثابت است و منحنی حاصل از رسم دایره به نقطه اولیه برمی گردد و به یك دوره و تسلسل می انجامد، در حالیكه حركت بر روی منحنی حلزونی از تصاعد برخوردار است. مركز یاكانون منحنی حلزونی خود در حال حركت است.مفاهیم نمادین حركت مارپیچ در اوقوام و ادیان مختلف به نقاط اشتراك معانی می رسد كه اتحاد ریشه ای انسان ها را بیشتر نمایان می سازد. تحول حركت خطی مارپیچ از نماد باستانی به یك نماد مذهبی و ظهور آن در دوران مختلف تاریخ بشر با مفهوم مشترك و غالباً مقدس. یك عنصر وحدت بخش در میان اقوام و مذاهب مختلف است.
مفهوم مشترك حركت منحنی حلزونی در فرهنگ اسلام و مسیحیت
از جمله وجوه اشتراك در هر دو دین مهم جهان. استفاده از یك عنصر تصویری با زیربنای مشترك زیبا شناختی و مفهوم نمادین است. خطوط و شاخه های گیاهی به شكل منحنی مارپیچی شكل، وجه مشترك و هندسه مشترك آثار هنری را تشكیل می دهند، نوع گیاه و اینكه چه ثمره ای از این شاخه ها روییده باشد مفاهیم گوناگونی را متبادر می كند. كه البته مفهوم محوری و اصلی «رهایی از عالم اسفل» همواره جایگاه ویژه خود را حفظ كرده است. در هنر مسیحیت اشكال مارپیچ با برگ ها و میوه «تاك های پربار. معرف سرچشه خون رهایی بخش مسیح هستند.»تینوس بورگهات، اسلیمی را فقط امكان آفرینش هنری بدون پرداختن به تصاویر نمی داند بلكه آن را وسیله ای برای انحلال آن چه در نظام ذهنیات با تصویر مطابقت دارد می داند. وزن و ریتم اسلیمی به اضمحلال هواهای نفسانی می پردازد. تداوم آن مانع از استذكار فردی است. پوشانندگی آن « یاد آوری رمزگری حجاب است.»
تفاسیر بسیار زیادی از حركت اسلیمی در اسلام شده است. همانند: سیر و حركت معنوی سیر الی ا...، از خود به خدا رسیدن و مفاهیم بسیار مجردی كه از این حركت ناشی می شود. آن چه فرض تحقیق را قوت می بخشد دقیقاً مجموعه نتایج منطقی و روحانی و حسی از شواهدی است كه حركت ثانویه صعودی یا نزولی ناشی از حركت دورانی درزیر ساخت تركیب بندی های تابلوها برای ایجاد عمق یا برجسته نمایی نیز مربوط می شود.
تزئین یا ذكر (بیان)
حركت حلزونی یا اسلیمی صرفاً برای. تزئین انواع مختلف سطوح از بنا و كتاب و صنایع دستی و اشیاء نبوده بلكه نشانه های مقدسی را به همراه داشته است.در اصل ویژگی ریتم و تكثیر عناصر؛ «ذكر و حركت و سلوك عارفانه». مفهوم دینی و مقدس نقوش تزئینی است. تزئین می تواند بیان نمادهای مقدس باشد به گفته هانری ماتیس: « بیان EXPRESSION و تزئین DECORATION یك چیزاند. یك چیز واحد و این سخنی است كه وی از شرق و به طور اخص از اسلام الهام گرفته. چه، در آنجا جاذبیت اصلی (آثار هنری و ) بناهای اسلامی در تزئیناتشان نهفته است. هنر تزئینی نه بخشی كه تمام هنر اسلامی را جلوه گر می سازد... و فضای آن را ادراكی، نه جزئی، كه كلی، می طلبد. بر خلاف دلالت ظاهری اثر، این باطن و راز ناپیدای آن است كه بدان معنا می بخشد.»« اسلیمی نوعی دیالیتیك در مقوله تزئین است كه در آن منطق یا پیوستگی زنده و جاندار و وزن، همدست می شود، و دارای عناصر اساسی است: به هم پیچیدگی و درهم تابیدگی نقوش و نقش مایه های گیاهی. نخستین عنصر اساساً به نظر بازی ها یا تأملات نظری هندسی باز می گردد، و عنصر دوم، نمایشگر نوعی ترسیم وزن است: یعنی تركیبی است از اشكال حلزونی. وشاید بیشتراز رمز پردازی منحصراً خطی نشأت گرفته باشد تا از الگوهای نباتی.»بین فرهنگ مذهبی ایران و ایتالیا و یا به عبارت بهتر، بین اسلام و مسیحیت. مفهوم كهن و مشترك و مقدسی از تزئینات با حركت مارپیچ وجود دارد كه همان « ذكر و حركت به سوی اولوهیت و رهایی و تجرد از عالم اسفل» است.
بعد سوم حركت مارپیچ
پدیده اسلیمی گویای حركتی موزون و عقلانی است كه دور باطل یا بازگشت به نقطه اول را، همچون دایره تكرار نمی كند. در ضمن دوران. حركتی موزون و ریتم دار می باید و دراصل محل شكن ها و گره های اسلیمی. ایستگاه های تفكر و مكث و استراحتی برای حركت بعدی است. موضوع مهم حركت صعودی نهفته در این نقش است، حركتی كه صعود و نزول در جهت یا بعد جدید را میسر می سازد. مناره یا مسجد سامرا در عراق با بهره گیری از مارپیچ. صعود فیزیكی مؤذن به سوی آسمان را عملی می سازد. این مناره از گونه ای برج حلزونی در ایران ساسانی كه هدف از آن تاكنون بر كسی روشن نشده. الهام گرفته شده است.اسلیمی هنری است كه در آن با قدرت، حركت (movement) مداوم و بی پایان ثبت می شود. به خلاف هنر تصویری كه در آن خط، محیط استای یك تصویر را ترسیم می كند؛ خط در هنر اسلامی، شیار یك حركت است و این حركت گرچه بی نهایت است مع ذالك به حد ( تعاریف) (Definition) های ریاضی پاسخ می گوید. این همان است كه من اسم آن را بی نهایت معقول، و شفاف برای عقل، می گذارم.
نتیجه:
از مفهوم فیزیكی قانون دست راست كه قبلاً توضیح داده شده. شكل حقیقی مناره حلزونی و گفته های روژه گارودی می توان چنین نتیجه گرفت كه عملاُ حركت صعودی ثانویه حقیقی یا مجاری در بعد سوم را می توان به كلیه آثار هنری بهره مند از حركت مارپیچ تعمیم داد.اساس تطابق تعاریف زیباشناسی از نظرفلسفی و نیز استاتیك به این نتیجه می رسیم كه حركت مارپیچ یا اسلیمی یك نماد زیباست.علاوه بر آن، صعود معنوی از عالم ماده بر اساس تقدسی كه این نماد در اذهان مختلف دارد احساس و زبان مشتركی را پدید می آورد.حركت عینی و نمادین مارپیچ «حركت صعودی و رهایی بخش از عالم اسفل» را در روح انسان ایجاد می كند. و این گونه حركت های نمادین در اصل زبان مشترك هنرهای اسلامی و مسیحی است كه نهایتاًً به وحدت معنا و صورت می رسد و یك شكل مقدس را برای ذكر مفهومی متعالی و زیبا نمودار می سازد.از مجموعه نتایج یعنی اثبات زیبایی و حركت مجازی به بعد سوم و تقدسی كه از دوره باستان تا كنون همراه حركت مارپیچ بوده، به یك نتیجه نهایی می رسیم كه وحدت و تقدس و زیبایی همواره و مجموعه تعاریف مذكوره. در مارپیچ و اسلیمی وجود داشته است.پی نوشت ها:
۱ـ فروغی، محمد علی ـ سیر و حكمت در اروپا ـ ‌ص۴۰
۲- همان، ص ۲۲۹.
۳ـ هالیدی. دیوید، فیزیك ص ۲۲.
۴ ـ برداشت از كتاب حقیقت و زیبایی ـ بابك احمدی ـ درس سوم ـ ص ۵۳
۵ ـ گاردنر، هلن ـ هنر در گذر زمان ـ ص ۱۶.
۶ ـ همان ص ۱۷.
۷ـ منصور بیگی، نازیلا ـ فصلنامه هنرـ شماره ۴۱ ص ۱۳۶.
به نقل از The American College Dictionary
۸- تاریخ هنر ایران (۳) ـ هنرمانوی و زردشتی ـ لوئی هامبی. ترجمه یعقوب آژند ص۵۲.
۹ـ هنر مقدس ـ تیتوس بوركهارت، ص ۱۵۱.
۱۰ـ همان.
۱۱ـ خزایی، محمد ـ ص۲۸۲ـ ۲۷۴ THE ARABESQUE MOTIF(ISLIMI) INEARLY ISLAMIC PERSIAN ART
۱۲ـ گیر شمن رمان ـ هنر ایران در دوره پارتی و ساسانی ـ ص ۲۱۹.
۱۳ـ صمدی، مهرانگیز ـ مادر ایران ـ ص ۲۱.
۱۴ـ همایون، غلامعلی ـ كوروش كبیر در آثار هنری اروپائیان ص ۴۷.
۱۵ـ آموزگار، ژاله ـ شناخت اساطیر ایران ص ۳۰.
۱۶ـ همان ـ ص ۵۲.
۱۷ـ پیشین ـ ص ۵۰.
۱۸ـ صمدی ، مهرانگیزـ مادر ایران ـ ص ۱۹.
۱۹ـ گیر شمن رمان ـ هنر ایران در دوران ماد و هخامنشی ـ ص ۲۵۸.
۲۰ـ گنون، رنه ـ معنای رمز صلیب ـ مترجم بابك علیخانی ـ ص ۱۰.
۲۱ـ یكتایی، مجید ـ میتراسم و سوشیاس مهرـ مجله بررسی های تاریخی ـ شماره ۴ سال ۱۱ـ ص ۴.
۲۲ـ اصول رسم منحنی حلزونی را كه بر اساس شعاع رادیكال ۲ است:
یك واحد انتخاب می كنیم و مربعی را رسم می كنیم به شعاع یك واحد ضلع مربع اولین منحنی را به اندازه د دایره رسم می كنیم به اندازه وتر مربع ( یعنی رادیكال ۲) مربع دیگری را رسم می كنیم كه یك ضلع مربعی قبلی باشد. منحنی را با شعاع رادیكال ۲ ادامه می دهیم و به همین منوال یك اسپیرال با منحنی حلزونی شكل رسم می شود.
۲۳ ـ گاردنر هلن ـ هنر در گذر زمان ـ ص ۲۳۴.
۲۴ـ بوركهارت، تیتوس ـ هنر مقدس ـ‌ ص ۱۴۶.
۲۵ـ هنر اسلامی، پیام آسمان به زبان زمین ـ‌ مجله EL- Badil ترجمه سعید شهرتاش، كیهان فرهنگی ـ ص۲۸.
۲۶ـ بوركهارت، تیتوس ـ هنرمقدس ـ ص ۱۵۱.
۲۷ـ گاردنر، هلن ـ هنر در گذر زمان ـ ص ۲۵۹.
۲۸ـ گارودی روژه ـ‌ مسجد آینه اسلام به نقل از هفته نامه ژوز آفریك مترجم سعید شهرتاش ـ حدیث دیگران در قلمرو، فرهنگ و ادب ـ ص ۴۲۷.
منابع:
۱ـ احمدی، بابك ـ‌ حقیقت و زیبایی ـ‌ تهران: نشرمركز ـ ۱۳۷۵.

۲ـ بوركهارت، تیتوس ـ هنر مقدس ـ ترجمه جلال ستاری ـ‌ تهران: سروش ـ‌ ۱۳۶۹.
۳ـ خزائی، محمد ـ‌ THE ARAESQUE MOTHIF (ISLIM) IN EARLY ISLAMIC PERSLAN ART
۴ ـ صمدی، مهر انگیز ـ مادر ایران ـ تهران: انتشارات علمی و فرهنگی ـ ۱۳۷۶.
۵ ـ فروغی، محمد علی ـ سیر حكمت و در اروپا ـ تهران: نشر البرز ـ چاپ دوم ـ ۱۳۷۷.
۶ ـ فصلنامه هنر ـ شماره ۴۱: پایز ۱۳۷۸.
۷ـ كیهان فرهنگی ـ مجله EL- Badil ـ ترجمه سعید شهرتاش.
۸ـ گارودی، روژه ـ مسجد آئینه اسلام ـ هفته نامه ژون آفریك ـ ترجمه سعید شهرتاش ـ حدیث دیگران در قلمرو فرهنگ و ادب ـ تهران: انتشارات كویر چاپ اول ـ ۱۳۷۷.
۹ـ گاردنر،‌ هلن ـ هنر در گذر زمان ـ ترجمه محمد تقی فرامرزی ـ تهران: انتشارات نگاه و آگاه ـ چاپ دوم ۱۳۷۰.
۱۰ـ گنون، رنه ـ معانی رمز صلیب ـ ترجمه بابك علیخانی.
۱۱ـ گیر شمن، رمان ـ هنر ایران ـ در دوران پارتی و ساسانی تهران ۱۳۵۰.
۱۲ـ‌ معین، محمد ـ‌ فرهنگ فارسی ـ تهران، امیركبیر ـ چاپ هشتم دوره ۶ جلدی ۱۳۷۱.
۱۳ـ منصور بیگی، نازیلا ـ ریتم در هنرهای تجسمی ـ فصلنامه هنر ـ دوره جدید ـ شماره ۴۱ ـ پائیز ۱۳۷۸.
۱۴ـ موناری، برنو ـ هنر با مثابه پیشه.
۱۵ـ هامبی، لوئی ـ تاریخ هنر ایران (۳) هنر مانوی و زردشت ترجمه یعقوب آژند ـ تهران: انتشارات مولی ـ ۱۳۷۶.
۱۶ـ هالیدی، دیوید ـ فیزیك ـ‌ ترجمه نعمت گلستانیان، محمد بهار ـ تهران مركز نشر دانشگاه ۱۳۶۶.
۱۷ـ همایون، غلامعلی ـ كوروش كبیر در آثار هنری اروپا انتشارات دانشگاه ملی ایران ـ ۱۳۵۵.
۱۸ـ هینلز. جان ـ شناخت اساطیر ایران ـ ترجمه ژاله آمو، احمد تفضلی ـ تهران: نشر چشمه ـ ۱۳۷۷.
این مطلب برای اولین بار در فصلنامه هنر تابستان ۱۳۸۰ سال نوزدهم (شماره ۴۸) منتشر شده است.
اشرف موسوی لر _ دكتر محمد رضا پور جعفر
فروغ اسماعیلی
منبع : مرکز علمی و پژوهشی فرش ایران