شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

نگاهی به زیست شناسی اجتماعی


زیست شناسی اجتماعی با انتشار كتاب بحث انگیز «ادوارد ویلسون» (زیست شناسی اجتماعی: تلفیق جدید) آغاز شد. این رشته مرحله جدیدی از تلاش های طولانی مدت زیست شناسان است تا تكامل رفتار را تئوریزه كنند.آنچه زیست شناسی اجتماعی را از پیشینیان خود (اقدامات دیگر در این عرصه) مجزا می كند، استفاده این رشته از واژگان امروزی تكامل است. «ویلسون» اعلام كرده مسئله عمده در زیست شناسی اجتماعی تكامل «فداكاری» (altruism) است. این تاكید بر «فداكاری» همراه با بی میلی بسیاری از زیست شناسان اجتماعی برای پرداختن به فرضیه های «انتخاب گروهی» مشخصه این رشته است. البته زیست شناسی اجتماعی تنها یك برنامه تحقیقی علاقه مند به تكامل رفتار نیست بلكه دیدگاه مشخصه آن «سازگارگرایی» با تاكید شدید بر فرضیه های «سازگاری فردی» است. جنجال اولیه پیرامون كتاب «ویلسون» عمدتاً در رابطه با فصل آخر آن بود كه در آن او ایده های زیست شناسی اجتماعی را برای فرهنگ و ذهن انسان به كار برد. «ویلسون» به دلیل ایجاد دستاویزی ایدئولوژیكی مورد انتقاد قرار گرفت و به كار برد نابجای عقاید علمی برای توجیه اقدامات سیاسی حكومت ها متهم شد. زیست شناسی اجتماعی همچنین به دلیل اینكه «ابطال ناپذیر» است مورد نقد قرار گرفته است. زیست شناسان اجتماعی به ابداع داستان هایی متهم شده بودند كه به طور دقیق آزمون پذیر نبودند و شاید نمی توانستند باشند. برخی از این انتقادها چندان ارزش پرداختن ندارند. چون این مقاله درصدد تبیین فلسفی این رشته است. نكته مهم این است كه زیست شناسی اجتماعی همانند: «سازگارگرایی» (Adaptationism) یك برنامه تحقیقی است و برنامه های تحقیقی با توفیق هر كدام از مدل های مشخص (یعنی ابطال گرایی، تائید پذیری و...) نه تثبیت می شوند و نه رد می شوند. (در شماره های بعدی به این مسئله پرداخته خواهد شد). كاملاً صحیح است كه برخی صورتبندی های عمومی آرای زیست شناسی اجتماعی از شواهد بسیار سستی نتایج بزرگی را گرفته است. در نتیجه مشخص كردن دقیق «گزاره ای» كه یك «ساز گارگرا» قصد تبیین آن را دارد مهم است. هنگامی كه زیست شناسان اجتماعی درصدد این هستند تا تبیین كنند چرا انسان ها «بیگانه هراس» (Xenophobic) یا «تهاجمی» هستند، اولین سئوال باید این باشد كه كدام واقعیت (Fact) را درباره رفتار مورد بحث قرار می دهیم؟
آیا این واقعیت را كه انسان ها برخی اوقات «بیگانه هراس» هستند یا اینكه همیشه اینگونه اند و یا آن كه در برخی شرایط این صفت را بروز می دهند و در برخی شرایط دیگر نه؟ مسئله اول نسبتاً كم اهمیت است در حالی كه مسئله دوم غیر واقعی است. چون چنین موردی برای تبیین های سازگارگرا كلی است بنابراین مسائلی كه به خوبی طرح شود كار آسانی نخواهد بود.همانگونه كه زیست شناسی اجتماعی به این علت كه برخی تبیین های آن ضعیف است، نمی تواند كنار گذاشته شود، همچنین این برنامه نمی تواند با توسل به این واقعیت ساده كه ذهن و مغز انسان محصول تكامل است از خود رفع اتهام كند. آنچه غیر قابل انكار است این است كه نظریه های رفتار انسان باید با واقعیات تكامل یابد و این واقعیت كه بدن انسان از ماده ساخته شده است، سازگار باشد. اما در پی این مسئله این نتیجه حاصل نمی شود كه زیست شناسی تكاملی و یا فیزیك می توانند هرچیز جالبی را درباره رفتار انسان به ما بگویند.
تكامل از طریق انتخاب طبیعی، نیازمند این است كه تغییرات فنوتیپی قابل توارث باشد.مثلاً «انتخاب» (Selection) برای دویدن سریع در اجتماعی از گورخرها موجب می شود متوسط «سریع دویدن» افزایش یابد. اگر والدینی كه سریع می دوند استعداد داشتن فرزندانی را داشته باشند كه سریع بدوند چه چیزی می تواند این همبستگی را میان فنوتیپ های والدین و فرزندان به وجود آورد؟ فرض تكاملی استاندارد این است كه تفاوت هایی ژنتیكی میان والدین وجود دارد كه تفاوت ها در دویدن سریع را می تواند توضیح دهد و چون فرزندان ژن های خودشان را از والدینشان به ارث می برند والدین سریع تر از معمول استعداد داشتن فرزندان سریع تر از معمول را دارند.این سناریوی پایه بدون تغییر باقی می ماند وقتی كه یك زیست شناس اجتماعی درصدد بر می آید برخی از خصوصیات رفتاری پیچیده را تبیین كند با این فرض كه این خصوصیات نتیجه ای از تكامل به وسیله انتخاب طبیعی هستند.همان گونه كه قبلاً ذكر شد «ویلسون» معتقد است انسان ها «بیگانه هراس» و «تهاجمی» هستند و این صفات رفتاری به علت این كه «انتخاب» برای آنها صورت گرفته تكامل یافته است.برای این كه چنین نظری صادق باشد باید اجتماعی از پیشینیان مفروض شود كه در آنها تغییری برای فنوتیپ مورد نظر صورت گرفته باشد. افراد بایستی در بیگانه هراسی درجات متفاوتی داشته باشند و آنهایی كه بیگانه هراس ترند باید شایسته تر از آنهایی باشند كه كمتر بیگانه هراسند. به علاوه این صفت باید قابل توارث باشد و یك ژن یا مجموعه ژن برای بیگانه هراسی فرض شود. البته چنین تبیین هایی غالباً مورد انتقاد واقع می شوند بر این مبنا كه شاهدی برای وجود ژن هایی «برای» رفتار مورد نظر وجود ندارد.
منبع : باشگاه اندیشه