یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

شیخ اکبر محیی الدین ابن عربی


شیخ اکبر محیی الدین ابن عربی
ابن عربی فیلسوف متصوف اندلسی دمشقی, از بزرگان و بلکه بزرگترین وجوه فلسفی صوفیه در اسلام است. او درجودت عقل و ذکاوت فهم و ابداع خیال و وسعت علم و کثرت و ربط و قدرت بر استنباط و مقایسه و استشهاد و تعدد آفاق علوم, یگانه بود.
این ویژگیها او را یاری کرد تا ز را فلسفی سازد و مشرب خاصی را تأسیس کند که تأثیر فراوانی بخشیده و حوزه آموزشی بنیان سازد و پیروان بسیاری داشته باشد و چندین صد تألیف از وی صادر گردد که بسیاری از صوفیانی که فلسفی مشرب بودند, پیش از او و کسانی که پس از او آمدند از آوردن آنها ناتوان بودند.
او سال پانصد و شصت هجری به دنیا آمد و در آنجا رشد و نمّو یافت و سپس به شهر اشبیلیه که پایتخت کشور اندلس بود در هیجده سالگی انتقال یافت و تا سی و هشت سالگی در آنجا ماند و پس از آن به کشورهای مشرق زمین مهاجرت کرد و سفر حج به جا آورد. و سالهای درازی در آنجا که حدود سی و پنج سال بود گذرانید و مجاورت خانه خدا را برگزید. پس از مجاورت سی و پنج ساله در مکه به قونیه آمده سپس به دمشق مهاجرت کرد و تا هنگام رحلتش در آنجا اقامت داشت و در شب جمعه بیست و دوم ماه ربیع‎الآخر سال ششصد و سی و هشت هجری قمری در سن ۷۸ سالگی رحلت کرد.
«ترجمان الاشواق» را به خاطر دیدار دختر شیخ مکین الدین نوشت. این دختر یگانه عصر «نظام» نام داشت و ملقب به «عین الشمس و البهاء» بود.
ابن عربی در توصیف این دختر گفته است: «استاد مکین الدین را دختری بود باریک اندام که نگاه را اسیر می‎کردو اهل محفل را زینت می‎بخشید و بیننده را به حیرت می‎انداخت. او از زنان عابد, عالم, زاهد, معتکف و به راستی امام الحرمین و پرورش یافته بلد امین بود. و اگر نفوس ضعیف و بیمار و بد اندیش نبود هر آینه در شرح خلق و خوی او که خداوند در او به ودیعت نهاده و چون باغ شاداب می‎نماید داد سخن می‎دادم.»
با این همه, دیدار این دختر در ابن عربی اثری فوق‎العاده بخشیده و او را مجذوب و شیفته خود گردانیده و الهام بخش اشعار عاشقانه و تغزلات عارفانه و بالاخره موجب به وجود آمدن کتاب «ترجمان الاشواق» گردید.
او در کتاب منظوم (ترجمان الاشواق) با زبانی مناسب و دلپذیر و عباراتی دلنشین, وی را به نیکوترین زینتها آرایش داده و جزئی از خاطر اشتیاق را از آن ذخایر به نظم آورده و از آرزومندی نفس آرزومند پرده برداشته و در این بخش هر نامی که ذکر می‎‌کند از وی کنایه می‎آورد و به هر خانه‎ای که نُدبه می‎‌کند خانه او را قصد می‎نماید. در این کتاب دو بار نام این دختر را صراحتاً و یکبار کنایتاً به زبان می‎آورد.[۱]
بیماری من از عشق آن زیبای خمار چشم است مرا با یاد وی دلداری دهید.
عشق من به آن زیبای ناز پرورده که دارای نظم و نثر و بیان فصیح بود به طول انجامید.
او یکی از پارسا زادگان سرزمین فارس است و از با شکوه ترین شهرها یعنی اصفهان.
و عشق بی زبان سخن شیرین و لذت بخش را در میان ما بازگو می‎کرد.
عارف ربانی عبدالوهاب شعرانی گوید: شیخ رضی الله عنه مقید به کتاب و سنت بود.
بنابر بر آنچه گفته شد او نه شیعه به معنای متداول است و نه سنّی به معنی متعارف. گاهی به صحّت خلافت ابوبکر و استحقاقش به امامت و برتریش بر جماعت اشاره کرده وگاهی روافض را به صورت خنزیر مشاهده نموده و زمانی در باب ۳۶۶ کتاب فتوحاتش گفته است:
«خدای را خلیفه‎ای است از عترت رسول (ص) و فاطمه (س) نامش نام او و جدّش, حسین‎ بن علی بن ابی طالب (ع) است. قیام می‎‌کند و بین رکن و مقام بیعت می‎‌کند. در خَلق شباهت به رسول خدا (ص) دارد و در خُلق به وی همانند است. نیکبخت‎ترین مردم به او اهل کوفه‎اند. مردمان را با شمشیر به سوی خدا می‎خواند و مذاهب را از روی زمین برمی‎اندازد و جز دین خالص بر آن نمی‎ماند.»
یکی از آراء مهم ابن عربی مسأله وحدت وجود است که گوید: «وجود حقیقی خاص حق متعال است و دیگر وجودات است امکانی, سایه و عکس آن وجود حق ازلی یگانه‎اند.
اساس نظریه او در کتاب فصوص الحکم آن است که دیدگاه وحدت وجود را در شکل نهائی‎اش به تقریر کشید و برایش اصطلاحات صوفیانه کاملی وضع کرد که چندین قرن دست مایهٔ صوفیان در جهان اسلام شد و محور تمام مباحثی بود که نویسندگان صوفی مسلک طرح می‎کردند. پس از ابن عربی هیچ صوفی مسلمانی نبود که متأثر از فرهنگ اصطلاحات او نباشد.
در دنیای اسلام قبل از ابن عربی, اندیشه وحدت وجود به شکل کامل خود وجود ندارد. پس باید گفت: که او واضع حقیقی ارکان این اندیشه است و مؤسس این مکتب است. معانی و مقاصد آن را بسط داده و آن را به این صورت نهائی تصویر کرده و پس از او در جهان اسلام هر که سخن از وحدت وجود گفته از او اخذ کرده است.
بنابراین, ابن عربی صریحاً به وجود خدا اعتراف می‎کند اما این خدا, خدایی است که فی نفسه جامع همه چیز است. هر وجودی را در بردارد و به صورت هر موجودی ظاهر می‎شود در نظر ابن عربی تنها صفتی که اختصاص به خدا دارد, صفت وجوب ذاتی است که هیچ مخلوقی از آن بهره‎مند نیست.
ابن عربی درباره نسوان از آن جهت که آینه جمال و بهای حق‎اند نظری خاص دارد و پس از بیان حدیثی از رسول خدا (ص) که حبّب الّی من دنیا کم ثلاث:
النساء و الطیب و جعلت قُرّهٔ عینی فی الصلاهٔ, استدلال می‎‌کند که صحبت بانوان و یاد آنان, انسان را به خداوند نزدیک می‎سازد, از آنجا که حضرت موسی (ع) قدر این معرفت را دریافت و در برابر مهریه زنی خود را ده سال اجیر گردانید.
ابن عربی, اشتیاق عارفان را به زنان, اشتیاق کل به جزء خود قلمداد می‎‌کند و حُبّ آنان را کمال عارفان, میراث نبوی و حُبّ الهی می‎شناسد و می‎گوید:
«فمن عرف قدر النساء و سرّ هنَّ لم یزهد فی حُبهّنَ, بل من کمال العارف حبهنَّ فانّه میراث نبوی و حبّ الهی.»
▪ ابن عربی, جبر گراست
او در فصل دوم کتاب فصوص الحکم که فصّ شیثی (شیث نام فرزند حضرت آدم (ع) است) می‎‏فرماید:
«تفاوت ندارد که عبد از خدایش بخواهد و درخواست کند که از صفات وجود به او چنین و چنان دهد یعنی در آن صفات برایش تجلّی کند یا درخواست نکند چرا که حق در هر موجودی بر حسب استعداد ازلی آن موجود تجلّی می‎‌کند و درخواست و دعا آن را تغییر نمی‎دهد. هر موجودی عین ثابت خود را در ازل دارد و وجود خارجی او مطابق اقتضای آن عین ثابت است. بنابراین درخواست و دعا مولود نادانی است زیرا تقدیر هر چیز, در ازل رقم خورده و تحققّش مطابق تقدیر است.
صوفی کامل درخواست هیچ چیز نمی‎کند. اما برخی از صوفیان که در مرتبه پایین‎تر قرار دارند دست به دعا بر می‎دارند و این نظر ابن عربی خلاف نص صریح قرآن است که فرمود: اُدعونی استجب لکم. (سوره غافر آیه ۶۰) صاحب دعائی چون مرا بخواند دعای او را اجابت می‎‌کنم.)
یا فرمود: اُجیب دعوهٔ الداع اذا دعان فلیستجیبوا لی (سوره بقره آیه ۱۸۶).
او که با دعا مخالف است با زبان عرشی چنین می‎گوید:
«به عزت بلند و قدرت نیرومند او سوگند که مرا آفرید. غریق دریای احدیتش کرد و سرگردان صحرای ابدیت گاه از مطلع ابدیتش سر می‎زند و مرا به وجد می‎آورد و گاه به شیوهٔ خود به من نزدیک می‎شود و دل خوشم می‎‌کند. گاه درحجاب عزت خود پنهان می‎گردد و به وحشتم گرفتار می‎سازد. گاه به آوای لطف خود در گوشم نجوا سر می‎دهد و مرا به رقص می‎آورد و گاه با جام محبتش به سراغم می‎آید و مستم می‎‌کند و چون از سر خوشی, مستانه عربده می‎کشم, زبان احدیتّش می‎گوید: هرگز مرا نخواهی دید آنک از شدت هیبت او ذوب می‎‎شوم و بر اثر پریشانی عشقش از هم می‎پاشم و با تجلّی عظمتش همانند موسی (ع) مدهوش می‎گردم و چون از مستی این وجد به هوش آیم مرا گوید: ای دلباخته, این جمالی است که به هر کس نشانش نمی‎دهیم و حُسنی است که در حجابش افکنده‎ایم و جز دوستی که خود انتخابش کرده‎ایم, نمی‎تواند آن را ببیند![۲]
گوید: سوگند به خدا از آن حرفی ننوشتم مگر این که از املای الهی و القای ربانی یا الهام روحانی در قلب کیانی بوده است. با اینکه نه رُسل متشرعیم و نه ابنیای مکلف زیرا رسالت تشریع و نبوت تکلیف با رسول خدا محمد (ص) پایان پذیرفت و انقطاع یافت و بعد از وی نه رسولی باشد و نه نبی که تشریع کند و تکلیف فرماید. ما این را از آن جهت خاطر نشان ساختیم تا کسی توهّم نکند که من و امثال من مدّعی نبوّتیم, هرگز!
و استاد بزرگوار سید جلال الدین آشتیانی مثل خود صاحب فصوص معتقد است که مطالب این کتاب نازل از مقام غیب است و نقد بر آن روا نیست!
کتاب فصوص الحکم دارای بیست و هفت باب است و هر باب به یکی از پیامبران اختصاص یافته و استناد هر یک از فصوص به دسته‎ای از آیات قرآن و احادیث نبوی است. اما هر داستان پیامبر را به یک صحنه تبدیل می‎‌کند که قهرمان قصه, نقش خاصی را که اجرای آن بر عهده اوست ایفا می‎‌کند. مثلاً ایوب (ع) نقش انسانی را ایفا می‎‌کند که خدا او را به عذاب حجاب و نه عذاب تن, مبتلا ساخته و او در تلاش است برای یافتن راهی که درد حجاب از خویش بزداید تا به زلال بادهٔ معرفت راستین, دست یابد.
ادامه می‎دهد: الحمدلله مُنزّل الحکم علی قلوب الکلم.
مراد از (کلم) در این جا و در دیگر فصول کتاب, حقایق انبیاء و اولیا است و از ویژگیهای حکمت آن است که بر قلوب فرود می‎آید نه بر عقول.
دکتر ابراهیم حیدری کارشناس رسمی دادگستری رشته شعر و سرود
منابع و مآخذ:
۱- مُمِد اَلهِمَم در شرح فصوص الحکم، حسن حسن‎زاده آملی، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد
۲- ترجمه فتوحات مکیه ۳ مجلّد، محمد خواجوی، انتشارات مولی
۳- شرحی بر فصوص الحکم، دکتر نصرالله حکمت، انتشارات الهام
۴- ترجمان الاشواق صفحات ۸۳ و ۱۲۷ و ۱۶۰
۵- شجرهٔ الکون ابن عربی- ترجمه دکتر گل بابا سعیدی, انتشارات طریق کمال تهران ۱۳۷۶ صفحه ۷۸
منبع : ماهنامه کارشناس