شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


ترانه های سیاه


ترانه های سیاه
چه بگویم که دل‌افسردگی‌ات
از میان برخیزد؟
نفس گرم گوزن کوهی،
چه تواند کرد؟
سردی برف شبانگاهان را،
که پرافشانده به دشت و دامن؟
(محمدرضا شفیعی کدکنی/از زبان برگ)
برای این‌که بفهمی بیشتر ترانه‌هایی که در سال‌های اخیر سروده، خوانده و ضبط می‌شوند به سمت سیاه بودن و «ضد عشق» بودن می‌روند، نیازی به بررسی همه‌جانبه و آمارگیری نیست. به خصوص در این سال اخیر و ماه‌های اخیر هجوم همه‌جانبه‌ی خواننده‌هایی که دو سه سالی است بر سر زبان‌ها افتاده‌اند به سمت این ترانه‌ها باورنکردنی و عجیب و غریب است.
در شهر یک تاکسی یا ماشین شخصی پیدا نمی‌کنی که ضبط آن روشن نباشد و چیزی از ناسزا و فحش و لعنت نثار معشوق نکند. دعوت به اتمام رابطه، لعن و نفرین معشوق، تهدید به انتقام‌گیری، تشویق و تهییج عاشق برای انتقام از معشوق، انواع و اقسام فحش‌ها و کلمات ناپسند به معشوق و ... از جمله مفاهیم همیشگی و اصلی این ترانه‌های سیاه هستند.
اکثر جوانان نیز به سمت این ترانه‌ها متمایل شده‌اند و تا حدی که من دیده‌ام معمولاً بهترین ترانه‌ای که دوست دارند و مدام گوش می‌کنند یکی از همین نوع ترانه‌هاست.
لعن و نفرین به عشق و توهین و ناسزاگویی به معشوق با آموزه‌های اصلی ادبیات (فارسی، جهانی) و معیارهای روان سالم انسانی هماهنگ نیست.
خاصه ادبیات فارسی که گنجینه‌هایش پر از ابیاتی این چنینی است: (از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر / یادگاری که در این گنبد دوار بماند) . (عاشق و رند و نظربازم و می‌گویم فاش / تا بدانی که به چندین هنر آراسته‌ام) . (عشق دردانه و من غواص و دریا میکده ... ) . (عشق است که در جانت هر کیفیت انگیزد / از تاب و تب رومی تا حیرت فارابی ) . ‌( عاشق شو ار نه روزی، کار جهان سرآید / ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی) .
(سعدیا نامتناسب حیوانی باشد / هر که گوید که دلم هست و دلارامم نیست ) . (ای عشق همه بهانه از توست / من خامشم این ترانه از توست / این بانگ بلند صبحگاهی / وان زمزمه‌ی شبانه از توست ) . ( از در درآمدی و من از خود به در شدم ...) و ...
از دیدگاه روان‌شناسی انسان هرگز به طور پیش‌ فرض و بدون هیچ تجربه‌ی تلخی، شروع به لعن و نفرین معشوق نمی‌کند.
(مگر این‌که تجربه‌ای تلخ و یا دیدگاهی غیرمتناسب و افراطی/تفریطی وجود داشته باشد) در ضمن در هیچ‌کدام از داستان‌های ادبی و روایت‌های ماندگار، عاشق به یک کرشمه‌ی معشوق شروع به فحش و ناسزا نکرده است. سعدی می‌گوید: (به جفایی و قفایی نرود عاشق صادق ...) . در جای دیگر: (وانکه در عشق ملامت نکشد مرد مخوانش ... ) . (جفای یار پری‌چهره عاشقانه بکش / که یک کرشمه تلافی صد جفا بکند.).
پس این همه هیاهو و شهرت و رواج و هوادار چیست که این ترانه‌ها دارند؟
فیلسوف نامدار تحلیل زبانی، لودویگ ویتگنشتاین، در یکی از معروف‌ترین جملات خود می‌گوید: "اکثر نزاع‌ها به خاطر عدم تعریف دقیق معنای واژگان برپا می‌شود.
اگر آدمی واژه‌ها را دقیق و شفاف تعریف می‌کرد، از بسیاری از این نزاع‌ها به دو بود." (نقل به مضمون، نقل از حافظه، امکان تفاوت با اصل جمله وجود دارد.) به نظرم این مورد خاص یکی از مواردی است که این جمله به شدت توضیح دهنده‌ی وضع موجود است.
آیا تمام این هیاهوها به این خاطر به پا نشده است که واژه‌ی «عشق» را بد و اشتباه معنی کرده‌اند؟ بله من هم قبول دارم که اگر لبخندی که دختری در یکی از راهروهای یک پاساژ به پسری می‌زند و نگاه تند پسر که از فرق سر تا نوک پای دختر را برانداز می‌کند و جنبش سریع و ظریفی که دختر به اندامش می‌دهد «عشق» است، آن‌گاه وقتی این دختر شماره‌ی موبایل پسر دیگری را در پارک می‌گیرد و به او زنگ می‌ِزند و پسر اولی متوجه می‌شود، می‌تواند بگوید: «برو بمیر که بی تو دنیا بهتره!!!»
نظر شما چیست؟
در مورد هر کدام از بند‌های ۱ تا ۴ چند دقیقه فکر کنید و نظر مثبت، منفی و یا متفاوت خود را با همه‌ی دوستان خود در میان بگذارید. منتظریم ...
امیر
http://delawaz.blogfa.com


همچنین مشاهده کنید