جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

حیات پرفروق حضرت امام زین العابدین(علیه السلام)


حیات پرفروق حضرت امام زین العابدین(علیه السلام)
● ولادت زین العابدین(ع)
وجود مقدس حضرت سجّاد علیه السلام بنا بر أشهر روایات در روز پنجشنبه برابر با پنجم ماه با عظمت شعبان، در سال سی و هشتم هجری به دو سال قبل از شهادت حضرت مولی الموالی امیرالمؤمنان علیه السلام در شهر مدینه، از پدری با كرامت چون حضرت ابوعبدالله الحسین، سیّد الشهداء علیه السّلام، و مادری با عظمت به نام سُلافهٔ از خاندانی اصیل و ریشه دار كه امیرالمؤمنین وی را مریم نامید متولّد شد.
به خاطر چنین پدر و مادری و اینگونه اصل و ریشه ای آن حضرت را ابن الخیرتین می گفتند.
پیشوای مؤمنان، امام عارفان، قطب اهل تقوا، علی علیه السلام به فرزند بزرگوارش در تعریف و تمجید از همسرش فرمود:
وَهِیَ اُمُّ اْلأوْصِیاءِ الذُّرِّیَّهِٔ الطَّیِّبَهِٔ:
فرزندم! همسرت سلافه، مادر امامان معصوم بعد از تو، و ریشه ذریّیّه پاك و پاكیزه اوست.
● نام و لقب و كنیه زین العابدین(ع)
نام نامی و اسم گرامی آن حضرت علی است، كه از بعضی از روایات استفاده می شود، در اولاد پسر، بزرگ ترین فرزند حضرت حسین علیه السّلام است، و دو فرزند پسر دیگر آن حضرت نیز علی نام داشتند كه به ترتیب معروف به علی اكبر و علی اوسط و علی اصغرند.
سبب اینكه حضرت حسین علیه السّلام نام هر سه فرزند پسر خود را علی انتخاب كرد، عشق عجیبی بود كه به پدربزرگوارش امیرالمؤمنین داشت و هم درسی بود كه به امّت اسلام داد كه در انتخاب نام فرزندان، بهترین نام و با معناترین اسم را برگزینند، تا به هنگام صدا كردن فرزندان، چهره های پاك الهی در ذهن آنان و شنوندگان دیگر تداعی شود، باشد كه از این رهگذر جرقّههٔ ای به قلوب بزند، و از شعله آن روح و جان به اوصاف اولیاء الهی متّصف شود.
آن حضرت به خاطر حالات و روحیّات و كمالات و اعمال و اخلاق و اوصاف و واقعیّاتی كه داشتند ملقّب به القاب زیر شدند، القابی كه معنای آن در تمام شئون هستی آن حضرت تجلّی داش
سیّد العابدین، زین الصالحین، وارث علم النّبیّین، وصیّ الوصیّین، خازن وصایا المرسلین، امام المؤمنین، منارالقانتین و الخاشیعن، متهجّد، زاهد، عابد، عدل، سجّاد، بَكّاء، ذوالثَّفِنات(۱)، امام الاُمّهٔ، أبوالأئمّهٔ، حبیب، زكیّ امین، زین العابدین.
در اینكه آنحضرت را زین العابدین می گویند دو روایت جالب در بهترین كتب حدیث آمده:
۱) عمران بن سلیم می گوید: هر گاه زُهری از علّی بن الحسین مطلبی نقل می كرد، می گفت: مرا زین العابدین روایت كرد. یكبار سفیان بن عُیَیْنه به او گفت: از چه جهت او را زین العابدین می گوئی؟
پاسخ داد از سعید بن مسیّب شنیدم كه رسول خدا فرمود:
به روز قیامت، فریاد كننده ای آواز برآرد: زینت عبادت كنندگان، كجاست؟ (یُناد مُنادٍ: أیْنَ زَیْنُ الْعابِدینَ؟)
چنان می بینم كه فرزندم علیّ بن الحسین با تمام وقار و سكون در میان مردم محشر براری رسیدن به جایگاهش قدم بر می دارد.
همین روایت را كتاب پرقیمت «علل الشرایع» صدوق از طریق علی بن ابراهیم قمّی، از ابن عبّاس، از رسول الهی حكایت می كند.(۲)
۲) سحرگاهی در حالت عبادت و مناجات بود، مناجاتب عاشقنه، و عبادتی خالصانه، ابلیسی به صورتی وحشتناك در برابرش مجسّم شد تا روی را از حال خوشی كه با محبوبش داشت باز دارد، آن حضرت كمترین توجّهی به آن شبح هولناك و چهره ترس آور نكرد، به قیام و قعود و به ذكر و مناجاتش ادامه داد، كه ناگهان شنید گوینده ای از طرف غیب، سه مرتبه فریاد زد: أنْتَ زَیْنُ الْعابِدینَ حَقّا!!(۳)
● عبادت زین العابدین(ع)
به هنگامی كه وضو می گرفت، رنگ مباركش به زردی می گرائید. زمانی اهل بیت بزرگوارش از او پرسیدند: چرا به وقت وضو اینچنین می شوی؟ پاسخ داد: می دانید آماده ایستادن در برابر چه مولایی هستم؟!
چون به نماز می ایستاد لرزه بر اندامش می افتاد!! در جواب كسی كه از حضرت پرسید این چه حال است؟ فرمود: به وقت مناجات و عبادت در پیشگاه محبوبم این حالت به من دست می دهد.
روزی در اطاقی كه در حال سجده بود آتش افتاد، بیم آن می رفت كه شعله آتش تمام اطاق را بگیرد، ناگهان فریاد زدند: پسر پیامبر! آتش آتش!!
اهل خانه آتش را خاموش كردند و آن عاشق پاكباخته هنوز در سجود بود، چون از عبادت فارغ شد، عرضه داشتند: چه علّتی شما را از توچّه به حریقی كه به اطاق افتاد بازداشت؟ فرمود: آتش آخرت!!
روایتی بس مهم در باب كیفیّت عبادت عابدان بن مضمون زیر از آنحضرت نقل شده:
إنَّ قَوْماً عَبَدُواللّهَ رَهْبَهًٔ، فَتِلْكَ عِبادَهُٔ الْعَبیدِ; وَ آخَرینَ عَبَدُوهُ رَغْبَهًٔ، فَتِلْكَ عِبادَهُٔ التُّجّارِ; وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوااللّهَ شُكْراً، فَتِلْكَ عِبادَهُٔ الاْحْرارِ(۴)
گروهی خداوند را از ترس عذاب بندگی می كنند، این عبادت غلامان و بردگان بزدل است. جمعی حضرت دوست را از شوق رسیدن به بهشت عبادت می كنند، این كار تاجران است. و عدّه ای وجود مقدّس او را محض شكر و اینكه آنجناب لایق عبادت است، پرستش می نمایند و این عبادت آزدگان است.
عبادت آنجناب عبادت آزاد از ترس و شوق بود، او با تمام هستی و وجودش خداوند را محض خداوندیش می خواست، در هیچ عبادتی از حضرت معبود توقّع اجر و مزد نداشت، و به خاطر ترس از عذاب به هیچ عبادتی قیام نكرد!!
اگر نافله روز به خاطر كار زیاد از دستش می رفت، به وقت شب به قضای آن برمی خواست، و به فرزندانش می فرمود: این برنامه بر شما واجب نیست، ولی من دوست دارم هر یك از شما به برنامه شایسته ای عادت كرد آن را از دست ندهد، اگر در زمان معیّنش نتوانست بجای آورد، به وقت دیگر آن را قضا كند!
«كشف الغمّه» می گوید: در هر بیست و چهار ساعت هزار ركعت نماز به جای می آورد، و چون صبح می شد از هیبت حق غش می كرد، و آنچنان از خود بیخود می شد كه وقتی باد می وزید او را همچون خوشه گندم به راست و چپ حركت می داد!!
امام باقر علیه السّلام می فرماید: پدرم حضرت سجّاد، نعمتی از نعم الهی را یاد نكرد مگر اینكه سجده آورد. آیه ای از قرآن كه در آن مسئله سجده بود قرائت نكرد مگر همراهش به سجده آمد. رنجی از او برطرف نگشت مگر اینكه به خاطر آن سجده كرد، از نماز واجبی فارغ نشد جز اینكه آن را به سجده پیوند داد، و موفّق به اصلاح اختلاف بین دو نفر گشت مگر اینكه به خاطر توفیقش به آن كار بر خدا سجده كرد. در جمیع مواضع سجودش اثر سجود آشكار بود، به همین خاطر پدرم را سجّاد نامیدند!(۵)
در حالات الهی آن حضرت آمده: بسترش خوشحالیش از برنامه های حق بود، و فرشش نشاطش در عبادت، دوستش تصدیق نسبت به حقایق، و خلوصش خودداری اش از غیر رضای ربّ، تكیه گاهش سجّاده، و پوشش قبرش بود!
لحافش اصرارش در بندگی و مناجات، و خواب و چرتش قیام و خضوع و خشوع نسبت به پروردگار، و حرفه اش سوخت در عشق ربّ!
تجارتش زیارتِ خانه حقّ و حرم پیامبر، و بازارش شوق به خدمت، و بوی خوشش مهر و محبّت، و حرفه اش طاعت، و لباسش عزّت، و سلاحش صلاح، و مركبش زمین، و عادتش ظهور نیروهای ملكوتی درونی، و سرمایه اش گرسنگی، و آرزویش سفر به آخرت، و خوشنودیش در لقاء و وصال حضرت محبوب بود.(۶)
● شخصیّت زین العابدین(ع)
وجود مقدّس او از جانب حضرت ربّ العزّه به عنوان چهارمین اختر تابناك امامت، برای اینكه تمام عالمیان در همهّ شئون جنابش را برای یافتن سعادت دنیا و آخرت اُسوه و سرمشق قرار دهند، انتخاب شد، و همین مسئله در باز شناساندن شخصیت و عظمت حضرت در تمام جهات حیات كافی است.
خواهر زاده اش می گوید: به تشویق فاطمه دختر حضرت سیّد الشهداء در مدار خدمت آن جناب برآمدم، هرگز در كنارش ننشستم مگر اینكه باب خیری به رویم باز شد، یا از خشیت آنجناب از حضرت حقّ دلم غرق خشیت شد، یا دانشی پاك و علمی با منفعت از آن منبع فیض و كرامت آموختم.(۷)
ابن شهاب زُهری می گوید: بهترین فردی كه از بنی هاشم یافتیم، حضرت زین العابدین علیه السّلام بود.
سعید بن كلثوم می گوید: خدمت حضرت صادق علیه السّلام بودم، سخن از وجود مقدّس امیرالمؤمنین به میان آمد، امام ششم آنچنان كه حقّ علی علیه السّلام بود از آنجناب تمجید كرد، و حضرتش را به بهترین صورتی كه لیاقت داشت ستود، سپس فرمود:
به خدا قسم هرگز حرامی نخورد تا عمرش پایان گرفت، و از دو برنامه ای كه رضای حقّ در آن بود سخت ترینش را برای عمل انتخاب كرد. حادثه ای برای رسول خدا پیش نیامد، منگر اینكه آنحضرت را به عنوان تكیه گاه برای رفع حادثه خواست. جز او كسی همانند رسول خدا طاقت عبادت نداشت. به وقت عمل بمانند كسی بود كه بین بهشت و جهنّم است، ثواب حق را امید داشت، و از عذابش خائف بود. در راه رضای حق و دوری از عذاب فردا از كاركرد روزانه اش و عرق پیشانی مباركش هزار بنده در راه خدا آزاد كرد. غذای اهلش روغن و سركه و خرمای بهم انباشه بود. لباسی جز لباس كرباس نداشت، اگر آستینش اضافه می آمد، قیچی می خواست و آن را می برید. در میان فرزندان و اهل بیتش در لباس و فقه زندگی نظیر علیّ بن الحسین علیه السّلام نبود.(۸
دقّت د راحادیث و روایات نقل شده از آن حضرت، و توجّه به عمق دعاهائی كه از آنجناب رسیده، و نظر به اعمال و اخلاق آن چشمه فیض الهیّه و دریای كرامت ربّانیّه، نشان دهنده شخصیّت الهی و چهره ملكوتی آن اُسوه فضیلت و الگوی حقیقت و سعادت است.
زُهْری می گوید: همراه با حضرت سجّاد علیه السّلام برخوردی با عبدالملك بن مروان داشتیم، آثار عبادت در چهره امام چهارم عبدالملك را به تعجّب انداخت، و برنامه حضرت با پروردگار برای او بسیار بزرگ جلوه كرد.
به حضرت عرضه داشت: از چهره ات آثار زحمت و كوشش و عبادت و بندگی سنگین آشكار است، در صورتی كه عاقبت به خیری در پرونده شما ثبت است، و تو پاره تن رسول خدائی، برای تو نسبت به اهل بیت و مردم زمانه فضل عظیم است، آنچه از علل برتری و دانش و بینش و ورع و دین به شما عنایت شده به اخدی جز رسول خدا و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السّلام داده نشده!
عبدالملك مدح و ثنا و تعریف و تجیدش را از حضرت قطع نكرد، تا امام چهارم به او فرمود: «آنچه را گفتی از من نیست، بلكه عنایت و الطاف الهی به این بنده درگاه حقّ است، جلوه ای است از تأیید و توفیق حضرت دوست; به من بگو با كدام قدرت و با چه قوّت به ادای شكر این همه نعمت برخیزم؟ رسول خدا آنقدر به عبادت و نماز ایستاد تا قدمهایش ورم كرد. چنان در مدار روزه قرار گرفت كه آب دهانش خشك شد. به حضرت عرضه داشتند: یا رسول اللّه مگر نه این است كه گذشته و آینده ات بر اساس خبر حضرت حق در قرآن غرق در مغفرت است، پس این همه زحمت در عرصه عبادت چیست؟
پاسخ داد: نمی خواهید بنده شاكری باشم؟ خدا را شكر و سپاس كه مرا به عبادت و اطاعت برگزیرده، و در دایره امتحان توفیقم داد، در دنیا و آخرت سپاس را مختصّ او می دان. به خدا قسم اگر اعضایم قطعه قطعه شود، و پیه چشمم به سینه ام بریزد، قدرت اِقدام به عُشری را اعشار از یك نعمت از تمام نعمت های عنایت شده او را، كه شماره كنندگان از شمارشش عاجزند، و حمد حامدان به آن نمی رسد، ندارم. نه بخدا قسم كه ترك شكرش نكنم، به اندازه ای كه روز و شب، و در خلوت و آشكار مرا در این حال ببیند.
اگر حقوق واجبه اهل بیتم و خاصّ و عام مردم نبود، و من ور به ادایش نبودم، هر آینه به چشم به آفرینش می نگریستم و به قلب به حضرت اللّه، تا وجود مقدّس او بر من قضاوت كند كه او بهترین حاكم است أ» آنگاه حضرت سجاد گریه كرد و عبدالملك هم به گریه حضرت گریست، سپس فرمود: «چقدر فاصله است بین كسیكه در طلب آخرت است و برای به دست آوردن آن می كوشد، و كسیكه متوجّه دنیاست و برایش مهم نیست مال و مقام از كجا می آید، و در آخرت هیچ نصیبی ندرد»!!(۹)عبداللّه مبارك می گوید: به مكّه می رفتم، كودکی را بین هفت تا هشت سال دیدم كه سبكبال و سبكبار، به سوی حرم روان است. پیش خود گفتم: طفلی خردسال این بیابانها را تا مكّه چگونه سپری می كند. به نزدش شتافتم و بدو گفتم: از كجا می آئی جواب داد: از نزد خدا. گفتم: كجا می روی؟ گفت: به سوی خدا. گفتم: این بیابان مخوف را با چه كسی طی كردی؟ گفت: با خدای نیكوكار. گفتم: راحله ات كو؟ گفت: زادم تقوی، راحله ام قدم، و قصدم حضرت مولاست. گفتم: از چه طایفه ای؟ گفت: مطلّبی. گفتم: فرزند كه هستی؟ گفت: هاشمی ام. گفتم: واضحتر بگو. گفت: علوی فاطمی ام. گفتم: شعر سروده ای؟ گفت: آری. گفتم: بخوان. اشعاری به مضمون زیر خواند:
«مائیم كه واردین بر چشمه كوثریم; تشنگان لایق را از آن آب سیراب كرده و درصحرای محشر از آنان حمایت می كنیم; هیچ كس جز از طریق ما به رستگاری نرسیده; و آنكس كه زادش رابطه با ماست بیچاره و بدبخت نشد; آن كه با ایمان و عملش ما را خوشحال كرد، از جانب ما مسرور می شود، و هر كس با ما به دشمنی و مخالفت برخاست، در اصل و ریشه اش خلل است، و آنكس كه حقّ مسلّم ما را غصب كرد، در قیامت سروكارش با حضرت ربّ العزّه است»!!
او پس از خواندن آن اشعار از نظرم ناپدید شد. به مكّه رفتم، حجّم را بجا آوردم. در بازگشت، جمعی را در بیابان دیدم دایره وار نشته اند. سركشیدم ناگهان آن چهره پاك و با عظمت را دیدم. پرسیدم: این موجود والا كیست؟ گفتند: علیّ بن الحسین.
● اخلاق و رفار و صفات زین العابدین(ع)
امام علیه السّلام همچون سلف صالح و خلفت پاكش از تمام محاسن و محامد اخلاقی بهره جامع داشت، و ازهرگونه عیب و نقصی در زیمنه اخلاقو سائر شئون حیات پاك بود.
هیچ برخورد و حادثه و مصیبتی آن حضرت را از تجلّی دادن حسنات الهی بازنداشت، و وی را به سیّئات اخلاقی آلوده نكرد.
۱) برخورد آن مایه الهی با مردی تندخو
مردی از نزدیكانش به آن حضرت دشنام داد و ناسزا گفت، حضرت جواب وی را نداد تا به بدگوئیش پایان داد و رفت. آنگاه آن منبع فیض به دوستانش رو كرد و فرمود: شنیدید به من چه گفت؟ من دوست دارم مرا همرهی كنید تا پاسخ مرا به وی بشنوید.
عرضه داشتند: با تو می آئیم. حضرت حركت كرد و در حالی كه قدم بر می داشت این آیه را قرائت می كرد:
وَالْكَاظِمِینَ الْغَیْظَ وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ وَاللّهُ یُحِبُّ الْمُـحْسِنِینَ.(۱۰)
... و آنانكه خشم را فرو می خورند، و از مردم گذشت كننده اند; و خداوند نیكوكاران را دوست می دارد.
برای ما معلوم شد كه حضرت كاری به دشنام دهنده ندارد. چون به در خانه آن مرد رسیدیم، حضرت فرمودند: به صاحب خانه بگوئید علی بن الحسین است. صاحب منزل در حالیكه نگران تلافی بود و در این داستان شكّی نداشت، به در خانه آمد. حضرت به او فرمودند: لحظاتی قبل مطالبی را درباره من گفتی، اگر در من وجود دارد، به خاطر آن از حضرت حق طلب مغفرت می كنم، اگر در من نیست و تو اشتباه كردی، برای تو عفو و بخشش می خواهم!!
صاحب خانه پیشانی حضرت سجّاد را بوسید، و عرضه داشت: یابن رسول اللّه آنچه گفتم در تو نبود، این منم كه باید مورد عفو حقّ قرار بگیرم.
۲) رفتار با آسیب دیدگان از جذام
در حال سواره بر جمعی گذشت كه گرفتار بیماری خطرناك و مهلك جذام بودند و كسی حاضر نبود با آنان نشست و برخاست كند!!
آنان سفره غذا انداخته و می خواستند مشغول خودرن شوند، تا حضرت را دیدند وی را با غذا خوردن با خود دعوت كردند.
فرمود: اگر روزه نبودم پیاده می شدم و كنار سفره شما می نشستم. چون به منزل رسید دستور داد غذائی مخصوص آماده كنند، سپس همه جذامیان را به خانه خواست و همراه آنان سر یك سفره نشست، و از آنان بدینگونه دلجوئی فرمود.
۳) گذشت عجیب امام از استاندار معزول
هشام بن اسماعیل از طرف عبدالملك مروان به استانداری مدینه منصوب شد.
مقام ریاست او را به دایره غرور و كبر و ستم و ظلم كشید، حقّ را ناحقّ كرد، و هر چه در توان داشت به میدان آورد. از افرادی كه ازاو رنج بسیار و آزار فراوان دیدند حضرت زین الابدین علیه السّلام بود.
پس از مدّتی از مقامش عزل شد. استاندار جدید مدینه به نام وَلید، ماموریّت یافت استاندار قدیم را در برابر مردم به ستونی ببندد، تا هر كس بخواهد آزارهای او را تلافی كند بتواند!
در چنان حالی می گفت تمام وحشت من از برخورد با زین العابدین است، زیرا وی را زیاد آزار داده ام.
امام در آن هنگام به یاران و دوستانش فرمود، به هیچ صورت متعرّض وی نشوید، آنگاه به دیدن هشام بن اسماعیل رفت و فرمود: پسر عمو از آنچه برایت پیش آمده ناراحتم، آنچه دوست داری از من بخواه كه من در اجابت درخواست تو مضایقه ندارم. هشام بن اسماعیل فریاد زد: اَللّهُ أعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ(۱۱)
۴) از تو درامانم
وجود مقدّسش، روزی یكی از خدمتكارانش را دوبار صدا زد، از پاسخ دادن خودداری كرد. چون بار سوّم جواب داد، حضرت فرمود: صدای مرا در دوبار گذشته نشدنیدی؟ عرضه داشت: چرا، فرمود: چرا جوابم را نمی دادی؟ گفت: یابن رسول اللّه از سیاستت در امان بودم. امام چهارم زبان به شكر گشود و به پیشگاه حقّ عرضه داشت: خدا را سپاس كه مملوكان من خودشان را از این بنده ربّ در امان می بینند.
۵) اینهمه عنایت از كجاست
خانواده های فقیری در مدینه بودند كه از وسائل زندگی و خورد و خوراك آنچه كم داشتند تأمین می شد، ولی نمی دانستند اینهمه لطف و مرحمت و اینگونه مهر و عنایت از كجاست. چون زین العابدین علیه السّلام شهید شد و تمام آن برنامه ها به تعطیلی رسید، دانستند كه منبع آنهمه فیض و فضیلت حضرت سجّاد علیه السّلام بود!
۶) دیونت بر عهده من است
زید بن اُسامهٔ بن زید به وقت مشاهده آثار مرگ به سختی گریست. حضرت سجّاد در حالی كه ناظر وضع او بود، سبب گریه و ناله او را پرسید. عرضه داشت: پانزده هزار درهم بدهكارم، آنچه از من می ماند خلإ قرضم را پُر نمی كند. حضرت فرمود: تمام دیونت بر عهده من است، از گریه خودداری كن كه هم اكنون به هیچ كس بدهكار نیستی. آنگاه به ادای دَین زید اقدام كرد و او را از سختی حقّ النّاس نجات داد.
۷) در مسیر مسجد
در شبی سرد غلامی از غلامانش آن حضرت را در مسیر مسجد دید در حالیكه جبّه و لباس و عمامه ای از خز بر سر داشت و با خوشبوترین عطرخود را زینت داده بود. عرضه داشت: مولای من در این ساعت با این وضع و شكل كجا می روی؟ فرمود: مسافر مسجد جدّم رسول خدایم، تا برنامه ازدواج با حورالعین را برای خود فراهم آورم...
چه نیكوست كه تمام مسلمانان برای رفتن به مسجد جهت انجام نماز جماعت علاوه بر نیّت خالص، از بهترین لبس و خوشبوتریت عطر استفاده كنند، تا در برخورد با یكدیگر غرق در نشاط و انبساط گشته، و محلّ عبادت هم بطور دائم از بهداشت و طهارت برخوردار باشد.
۸) روزی حلال صدقه خدا بر بندگان است
برای كسب معاش اوّل صبح از خانه بیرون می رفت. چون به آن حضرت می گفتند: این وقت روز كجا می روی؟ می فرمود: جهت صدقه دادن به عیالاتم می روم. با تعجّب عرضه می داشتند؟ صدقه پاسخ می داد: آری آنچه از حلال به دست می آید، صدقه حقّ بر بندگان است.
۹) دوست دارم تسلیم محض باشم
امام چهارم علیه السّلام می فرماید: به بیماری سختی دچار شدم. پدرم حضرت حسین علیه السّلام به من فرمود: چه میل داری؟ عرضه داشتم: میل دارم نسبت به خود برای حضرت حقّ تعیین تكلیف نكنم; او آنچه به نفع من است از باب لطف و مهرش تدبیر می كند، من علاقه دارم در پیشگاه حضرتش تسلیم محض باشم. پدرم فرمود: آفرین، با ابراهیم خلیل هماهنگ شدی، به هنگامی كه می خواستند او را در آتش بیندازند، جبرئیل به او گفت: چه حاجتی داری؟ پاسخ داد برای حقّ تعیین تكلیف نمی كنم; او مرا كفایت می فرماید كه بهترین وكیل من در تمام شئون حسات است.
۱۰) سرگذشتی عاشقانه
روزی از روزها كنیزش از ابریقی گلین به روی دستش جهت وضو آب می ریخت، از بی توجّهی كنیز آفتابه رها شد و پیشانی حضرت را مجروح كرد!
حضرت سربلند كرد; كنیز عرضه داشت: خداوند عزّوجلّ می فرماید: وَ الْكاظِمینَ الْغَیظَ
حضرت فرمود: خشمم را فرو خوردم.
عرضه داشت: وَ الْعافینَ عَنِ النّاسِ
فرمود: از تو گذشت نمودم.
گفت: وَ اللّه یُحِبُّ الْمُحْسرنینَ
فرمود: برو در راه خدا آزادی!
۱۱) داستانی بسیار عجیب
امام صادق علیه السّلام می فرماید: مرد هرزه ای در مدینه بود كه مردم از اطوار و افعال و حركات و اداهای او می خندیدند
روزی در حالی كه حضرت علیّ بن الحسین با دو نفر از خادمانش در حركت بود، به دنبال آن جناب آمد و قصد كرد كاری خنده دار انجام دهد; در برابر دیدگان مردم عبای حضرت را از گردن آن جناب كشید، سپس دور شد; دوباره آمد عبا را برداشت و فرار كرد; آنگاه بازگشت و عبا را به طرف آنجناب انداخت. حضرت بدون آنكه به وی التفات كند، فرمودند: این شخص كیست؟ عرضه داشتند: دلقكی است كه مردم مدینه را می خنداند، حضرت فرمودند: به او بگوئید: برای خداوند روزی است كه در آن روز اهل باطل غرق در خسارتند
۱۲) واقعه ای حیرت آور
امام صاق علیه السّلام می فرمایند: حضرت سجّاد در سفرهای خود با كسانی همراه می شدند كه آن حضرت را نشناسند، و با آنان شرط می كرد در تمام امور قافله را خدمت كند!
همراه با قافله به سفر رفت; از هیچ خدمتی نسبت به آنان مضایقه نفرمود. شخصی در برخورد به كاروان حضرت را شناخت. از اهل قافله پرسید، این انسان والا را می شناسید؟ گفتند: نه!
گفت: او حضرت علیّ بن الحسین علیه السّلام است. به جناب حضرت هجوم بردند و دست و پایش را غرق بوسه كردند و آن مقام بزرگ عرضه داشتند: می خواستی دچار عذاب حقّ شویم! اگر ترا نمی شناختم و خدای ناخواسته با دست و زبان به آزارت بر می آمدیم چه می كردیم! بی شك به هلاكت ابدی دچار می شدیم.
حضرت سجّاد فرمودند: من یك بار با قافله ای همفسر شدم; آنان مرا می شناختند; محض رسول خدا به آنچه شایسته آن نبودم از من پذیرائی و احترام كردند; من به آن خاطر از كار خیر باز ماندم; اینبار با شما آمدم كه مانند گذشته گرفار نشوم، كه اینگونه سفر برای من محبوب تر است!!
۱۳) این است محبّت و عدالت
حضرت زین العابدین به وقت وفات، به فرزندش حضرت باقر علیه السّلام فرمود: با شتری كه دارم بیست مرتبه به حجّ خانه حقّ رفتم، و برای یك باراین حیوان را تازیانه نزدم.چون شتر بمیرد، او را در زمینی دفن كن تا پیكرش نصیب درندگان نشود، كه رسول الهی صلّی اللّه علیه و آله فرمود: شتری كه هفت بار در سفر حج
پایگاه استاد حسین انصاریان
منبع : عرفان