جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

قایق سواری در امواج بی تلاطم


قایق سواری در امواج بی تلاطم
نگاهی به مجموعه شعر «از آن تپیدن پنهان» سیدمحمدرضا روحانی
● یک
«در آن فرصتم
که یاد تو رویانده است:
زاویه ای سبز
و شاخه ها و علف های مهربان
نه آتشی که درگیرد
رؤیای لحظه های نسیم را
نه یادی.‎/‎/ نه از خاکستر
خاک است که آرام می نوشد
شبنم چشم های باران را
نه یادی.‎/‎/ نه از چشم های بارانی
نشسته، در سایه ساری قدیمی
لبخند می زنی
به ازدور سال های سفر کرده در آتش
تا زاویه سبز امروز و هر روز من
به «که دست در کارم و دل با یار»
و می نویسم:
در آن فرصتم
که.‎/‎/
لبخندت بر لبان من است
تو را و این فرصت را
چه آوازی می خواند »
«از آن تپیدن پنهان» دومین مجموعه شعر سید محمدرضا روحانی است که از «شریعت محوری پدر» تا «طریقت محوری خود» بیش از سه دهه راه پیمود و پس از گذر از هنر مدرن، به راز و رمز بخشی از آن گروید و از ادبیات غرب به ادبیات شرق بازگشت. مجتهدزادگان بسیاری این راه را نپیمودند؛ لااقل در مسیر شعر چنین نکردند.
سید محمدرضا روحانی در خانواده ای به بالندگی رسید که اکثر و اغلب شاعر بودند و هستند. «کلاسیک گو»یند و اغلب و اکثر و «سبک هندی گو» یند اکثر و اغلب. او از دانش روز بهره مند است یا بهتر بگویم از دانش دیروز بهره مند است و از «یه روز»های دهه های پیشین.
اکنون که ساعاتی محدود را برای تدریس به دانشگاه می رود، نوعی حفظ ارتباط است با تدریس و دانشگاه، آن هم پس از بازنشستگی و نه بیشتر [و نه کمتر!] به یاد دارم که نخستین شعرهایش را در اوایل دهه شصت، هنگامی که مدیر کتابخانه مرکزی دانشگاه گیلان بودم شنیدم هنگامی که عجیب در جست و جوی زبانی تازه و شعری تازه و راهی تازه بودم که زبان روزگار خودم باشد نه زبان روزگار دهه پنجاه یا چهل و شعر او چنین بود. آن روزها، تقریباً همه را خوانده بودم از احمدرضا احمدی گرفته تا بیژن الهی را. بامداد و رؤیا و امید را. ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد را. طنین در دلتا را. شعر انگور و میعاد در لجن را. شعرهای سیاوش مطهری را. سپهری و م.آزاد را. اسب سفید وحشی را. پیاده روها را. دشت ارژن را. هیچ کدام، بازتاب دهه شصت و تحولات آن نبودند یعنی زبانشان این گونه نبود؛ بودند شاعرانی که محتوای شعرشان متوجه این تحولات بود اما آثارشان هنوز آنقدر قدرت و استحکام نداشت که توان برابری یا حتی تلاش برای رقابت با آثار دهه های گذشته را داشته باشد اما شعر روحانی، شگفت بود و تأثیرگذار و البته غرق در «ذهنیت» که برگرفته از ادبیات کهن عرفانی ما بود با این همه «زبان»، نو بود و «رنگ» داشت و حس داشت و گرما و قابلیت انطباق با شرایط جنگی آن روزگار [گرچه هرگز به صراحت از تیر و تفنگ و خون و.‎/‎/ سخن نگفت]‎/ آن موقع، عده ای استاد ادبیات محافظه کار دور و برش را گرفته بودند که او را به عنوان «شاعری مستعد» تشویق می کردند و البته قدرت درک «کشف بزرگ» او را نداشتند. او هم آن قدر درنگ کرد تا کشف اش در ازدحام شعر هفتاد، تقریباً گم شد.
● دو
«آن را که دوست می دارم
از «دوست داشتن» است
از برگ برگ گل
از آب آب آب
از روشن تر از خیالم
آن را که چشم می مانم
از چشمه چشمه چشم
از سرچشمه های خیرگی
از نور ناشناخته ای است
آن را که شوق می نوشم
در نشئه ای نهان
ناگاه در خون من روییده است
از جذبه ای عطرآگین
در خیرگی، در شوق
خورشید و ماه می گردند
و انگورها می رسند
سرمست «دوست داشتن»ام
از خوشه خوشه خیالش
آن را که وامی نهم
از «وانهادن» است
از تاریک تر از غم
که انگورها را می پوساند.‎/.»
روحانی در دومین کتاب خود، هنوز درگیر «ذهنیات» است. بگذارید یک پیش بینی عالمانه کنم و بگویم که در کتاب سومش، ذهنیات و عینیات به تعاملی سخت گیرانه اما مشهود می رسند. [این مطلب را از من نشنیده بگیرید چرا که کتاب بعدی را، پیش از حروفچینی خوانده ام!] من بالشخصه با «ذهنی گرایی مفرط» روحانی دچار مشکلم. او متعلق به بخشی ازتاریخ ادبی ماست که خوانندگان عام را در حوزه «درک» می رماند اما در حوزه «رنگ» و «موسیقی» جذب می کند [مخصوصاً که خوانش شاعر با شعر همراه باشد که کاش به توصیه ها گوش دهد و شعرها را با صدای خود منتشر کند] با این همه، خواننده عام، واقعاً محتاج عینیات و درک آنی است؛ گیرم در لایه رویی اثر! روحانی، این لایه رویی را که باید صرف قانع کردن خواننده عام شود از شعر خود بیرون کشیده است. چرا شاید به این دلیل که تأثیر سینماگران ایتالیایی دهه های شصت و هفتاد میلادی و مدرن های همان دهه ها در حوزه ادبیات، بر شعر او بیشتر است تا فرضاً رویکردهای سبک عراقی و اگر به سبک هندی هم، تمایلی دارد در لایه های پنهانی [و گاه آشکار] شعرش، به دلیل انطباق این گونه شعری با آن رویکردهاست و لاغیر! به هرحال، او شاعری نخبه گراست متأسفانه! [به زعم من، متأسفانه(!)]
به نظر من مجموعه شعر حاضر، دارای یک حالت برزخی است. یعنی در حالی که «ذهنیت»، کل شعرها را به اشغال خود درآورده از آن پرش های ناگهانی ذهن که در کتاب نخست شاهد آن بودیم، دیگر خبری نیست و ذهن، از تلاطم به موج هایی منظم رسیده که خود نخستین نشانه های ظهور «عین» در متن است.
«ذهن بی تلاطم» البته «شگفتی» را از کف می دهد اما «تأمل» را می جوید و از این جهت، «از آن تپیدن پنهان» بیشتر سفره ای است پر از «تألمات»، خیلی ها را ممکن است خوش نیاید با این همه، من بالشخصه، در میانه سالی، قایق سواری در میان امواج بی تلاطم را بیشتر دوست دارم و از آن بیشتر، تصویر مشخص و مشهود دریا را که قاب را و مرا بپوشاند. آن تصویر مشهود، در این کتاب غایب است اما در کتاب سوم.‎/‎/ منتظر بمانید! همین جا منتظر بمانید!

[یزدان مهر]
منبع : روزنامه ایران