جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

بهار


بهار
او دارد می آید، بهار را می گویم. بهار در فراسوی زمان به دنیا می پیوندد، کم کم جوانه ها از کنار شاخه های جوان به بیرون سرک می کشند، شکوفه های سفید و صورتی تمامی درختان را می پوشانند، سبزه ها و گلهای صحرایی از دل خاک سر برافراشته به دشت زیبایی می بخشند. طبیعت جوان می شود، عالم، تولد دنیای پیر را جشن می گیرد، پرندگان نغمه شادی سر می دهند، بلبلان در وصف گلهای زیبا نغمه دل انگیز می خوانند، شاپرکان رنگارنگ از این گل به گلی دیگر رقص کنان به پرواز درمی آیند، آب از کوههای سر به فلک کشیده به پایین می ریزد و قطره های ریز و درشت آب آبشار در تلالوی نور خورشید رنگین کمان زیبایی به وجود می آورد. جویبار شیاری به سوی دشت می یابد و برطراوت طبیعت می افزاید، همه چیز زیباست .
طبیعت جان تازه ای می گیرد، دلها جوان می شود، همه در انتظار، همه دلشادند، شوق و شادی در چشمان آنها پیداست و شور عشق در دلشان موج می زند.
از پس ابرهای پراکنده زلالی پاک آسمان پیداست، آبی آسمان رنگ آبی دارد. در قله کوه برفی سفید به زیبایی آن می افزاید، آفتاب گاهی از پس ابر سرک می کشد و زمین را گرم می کند. آفتاب پرتو پر مهر خویش را بر سرم می تاباند و من گرم می شوم، و چه سخاوتمندانه این گرما را بر موجودات عالم هدیه می دهد. این اوست که با تابشش به زمینیان می گوید: بهار آمد! کوهها با صلابت بر این زیبایی می افزایند. راستی که انسان باید از طبیعت بیاموزد، سخاوت را از خورشید و آفتاب، صلابت و ایستادگی را از کوه، امید را از رویش دوباره درخت. گو اینکه هنوز بهار در راه است ولی زیبایی زمان بین زمستان و بهار مشهود است.
و من غرق سرور و تمنا بر این طبیعت می نگرم.
در طبیعت خویش را به خدا نزدیک تر می بینیم گویی از زمین جدا گشته و به آسمان در پروازیم طبیعت جای پای خداست، نقاشی خدا از فصلی دیگر و من با چشمانی بازتر به نقاشی خدا می نگرم تا شاید راهی کوتاه تا او بجویم.

شمسی - علی عسکری
منبع : روزنامه کیهان