یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


من همین جا هستم


من همین جا هستم
۱) به همین سادگی تجربه چهارم فیلمسازی رضا میرکریمی برخلاف اسم و ظاهرش به مراتب آزمایش سخت تری در مسیر فیلم سازی کارگردان خوب سینمای ایران است. دلیل این دشواری را گذشته از نبودن قصه و روایت مرسوم کلاسیک در فیلم می توان در دو چیز دانست که هر دو در ارتباط با همین مساله است. نخستین دشواری میرکریمی در فیلم جدیدش که نتیجه همان نبودن روایت( به معنای کلاسیکش والا هر فیلمی ناگزیر از انتخاب فرضی روایتی است). است لزوم حفظ ریتم درونی اثر به منظور نیفتادن فیلم به ورطه ملال از سویی و لزوم تعهد و توجه فیلم به جنس رئالیستی ناب و خالص به منظور رسیدن به نتیجه مورد نظر فیلمساز است.
فیلمساز اصرار بر این دارد تا تماشاگرش را در بافت دراماتیک اثر شریک کند و اصلا می توان گفت او را به جزیی از قصه فیلم خود تبدیل کند. در این صورت این تماشاگر فیلم است که پازل فیلم را کامل می کند. با سهیم شدن در احساسات و عواطف جاری در صحنه های فیلم که شخصیت اصلی فیلم را دچار تلاطم های درونی مکرر می کند. اینجا تماشاگران فیلم هم به بازیگرهای آن تبدیل می شوند یعنی فیلم با دادن دعوتنامه به آنها از آنها برای شرکت در تجربه این فیلم دعوت می کند و اینجا فیلم میرکریمی نزدیک می شود به جوهر یک اثر تجربی خالص و البته سخاوتمندانه امتیاز دیگری که از این رهگذر عاید تماشاچی فیلم می شود(در ماهیت امتیاز بودنش البته چون و چرا هست) فضاهای خالی است که نتیجه موجزگویی ها و در جاهایی اصرار بر ابها م گویی و بعضا ایهام گویی های فیلمساز است که به تماشاگر امکان قرائت کردن فیلم بر اساس درک و استعداد و البته سلیقه خود را می دهد و یا شاید بهتر است بگوییم به فیلم قابلیت تبدیل شدن به یک متن تفسیر پذیر بخشیده. این دشواری اول فیلم ویژگی ها و قابلیت هایی که از قبل آن نصیب فیلم شده است
( وقتی می گوییم قابلیت لزوما بار مثبتی از این واژه به ذهن تبادر می کند در حالی که مقصود من بیان ویژگی های فیلم فارغ از ارزش گذاری روی آنهاست) از سویی دیگر میرکریمی باید به سبب فقدان روایت به معنای کلاسیکش و واقع نمایی عریان و حداکثری که بر فیلمش نشانده بخش عمده انرژی خودش را جزییاتی خرج کند که تک تک آنها بخشی از قصه اند. در واقع قصه فیلم همین جزییات هستند به صورت مستقل از هم و نه به صورت جزیی از یک کل. این جور فیلم ساختن ناگزیر است از همراهی نشانه های فراوان در فیلم که هر کدام از آنها در مواجهه مستقیم با تماشاگر قرار می گیرند و دیگر بافت داستانی هم در کار نیست تا بتوان لابه لای آن ازشان هزینه کرد تا احیانا اگر در پرداختنشان اهمالی هم صورت گرفته بود پشت بافت داستانی اثر پنهان شوند و یا دست کم دیرتر و سخت تر کشف شوند. اینجا جزییات فیلم مستقیما مورد قضاوت تماشاچی فیلم قرار می گیرد چون توسط فیلمساز در ویترین فیلم قرار گرفته اند و اصلا همه دارایی فیلم را همین جزییات تشکیل می دهند و فیلم چیزی جز آنها به صورت مستقل از هم نیست و خب طبعا تماشاچی که موقع تماشای فیلم ناگزیر در جای قاضی می نشیند ( این نسبت ناگزیر است) سریع تر در مورد این جزییات قضاوت می کند.
۲) برخلاف تصور عموم به همین سادگی نه تنها بی ارتباط باتجربه های پیشین فیلمساز نیست بلکه دقیقا در مسیر همان تجربه ها قرار دارد ( این امر به هیچ وجه منافی با تجربی بودن فیلم و تجربه گرا بودن خود میرکریمی و تجربه گری او در این اثر نیست، بلکه مقصود دغدغه های مضمونی و محتوایی اثر است که در اینجا سعی شده اند با فرمی بدیع تر و جسورانه تر بیان شوند . قهرمان آثار میرکریمی که همگی شان از آدم های عادی و معمولی جامعه هستند که این عادی بودن سبب دیده شدن آنها شده چون هیچ ویژگی ممتاز و متمایز کننده و خاصی نسبت به دیگران ندارند و در عین حال هر کدام قهرمان دنیای خودشانند همگی دچار عمیق ترین چالش درونی این روزگارند. انسان هایی تنها که مهم ترین رسالتشان مبارزه با تنهایی برخاسته از چالش درونی ناشی از ناسازگاری شان با روزگاری که در آن به سر می برند است. قهرمانانی که برخلاف دیگر قهرمانان این چالش را داد نمی زنند بلکه از درون می سوزند و سعی می کنند بسازند با تنهایی شان بعد از این که شناختند و فهمیدند که در چه زمانه ای به سر می برند. طاهره «به همین سادگی» نگران است، نگران گسست از همسرش، فرزندانش و حتی خودش. او می خواهد دنیای ذهنی اش، دنیایی که در آن پودر لباسشویی برای او یادآور برف اولین روز دلدادگی اش است، دنیایی که بخشی از آن را در دفتر آبی رنگش تبدیل می کند به واژه، این دنیا، این ذهنیت را در هجوم دنیای عین، اطرافش، دنیایی که دیگران، فرزندانش و شوهرش سازندگان و تشکیل دهندگان آن هستند از دست ندهد. نتیجه این زندگی دوگانه می شود تنهایی و انزوای غیرارادی او، فیلم میرکریمی در صدد نمایش این درونیات است، درونیاتی که هیچ گاه به تصویر در نمی آیند. طاهره به فریاد نمی رسند. درست شبیه آن طلبه جوان فیلم زیر نور ماه که ظرف محدود محیط ( زمان و مکان) برای روح سرشار او خیلی بی قواره است و یا جوان به ظاهر دیوانه« اینجا چراغی روشن است» که سخاوتمندانه امامزاده ای را که در حصار تنگ، تنگ نظران محصور است به انسان ها می بخشد و پسر آسمانی دکتر عالم خیلی دور، خیلی نزدیک که تنها چیزی که از او نشانمان می دهند وسعت نجاتگری و مسیحایی اش است که به داد پدر خود که نمی داند قوی ترین تلسکوپ های جهان تنها ۴ درصد از آسمان را می توانند نشان دهند می رسد طاهره «به همین سادگی» از همه قهرمانان پیشین میرکریمی هم دیده شده تر است، هم تنهاتر تا آخر هم تنها می ماند. اگر در آثار پیشین در نهایت قهرمان برای خود مامن و ماوایی برای فهمیده شدن می یافت که منجی او می شد در اینجا طاهره که مرهم زخم تنهایی خیلی هاست در پایان با گذشتن از خود هزینه سنگین تنهایی را می دهد. فیلم های میرکریمی فیلم های حسرت است. حسرت از گذشتن روزهای دوست داشتنی که فیلمساز با تنهایی قهرمانانش بر آنها مرثیه می سراید.
۳) بازی خانم هنگامه قاضیانی آن قدر خوب است که خود او را برای تماشاگر احترام برانگیز می کند. بازی به شدت سینمایی از این بازیگر آمده از تئاتر
( منظور از بازی سینمایی، شناخت یک بازیگر از دوربین و لنز و نحوه قرار گرفتن با میزانسن صحیح جلوی دوربین که افزون بر سرعت انتقال بالایی که لازم دارد بر اثر تجربه به دست می آید) در کنار فیلمبرداری درخشان محمد آلادپوش که حس حاکم بر صحنه را به درستی به بیننده منتقل می کند بی شک از امتیازات فیلم محسوب می شود.
۴) رضا میرکریمی این بار هم علاوه بر دقت و هوشمندی بسیار خاصی که برای ساختن فیلمش به کار برده و شان و احترام فیلمش و هنر سینما را ارتقا داده، فیلمی ساخته که خیلی دوست داشتنی است. درست مثل خیلی دور، خیلی نزدیک اش هم خیلی دور است و ارجمند و بزرگ و هم خیلی نزدیک و صمیمی. و تو به عنوان تماشاگر فیلم او به راستی می توانی با فیلمش رفیق شوی و وقار و متانت و بلند طبعی شخصیت های فیلم را که جلوه ای از همین خصوصیات خالقشان است دوست داشته باشی. میرکریمی انسانی مومن است، ایمانی که به تماشاگرش اجازه می دهد تا هر بار با دیدن فیلمی از او سرشار از حس رحمت و آرامش جاری در پوست فیلمش شود. پایان بندی به همین سادگی را به خاطر بیاورید. پس از یک روز تردید و حیرت و استخاره از کلام خدا طاهره می تواند با اطمینان و آرامش قلب به همسرش بگوید: جانم، همینجا هستم.
علیرضا نداف
منبع : روزنامه جوان


همچنین مشاهده کنید