جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

تجربیات ۵ ساله ما از عراق


تجربیات ۵ ساله ما از عراق
متن زیر ترجمه‌ یادداشت فرانسیس فوكویاما تئوریسین مطرح علوم سیاسی است درباره آنچه كه دولت آمریكا در آینده باید بدان عمل كند. این یادداشت از آن رو مهم است كه فوكویاما از حامیان نومحافظه‌كاران در عراق بود و حالا او این چنین از تغییر تاكتیك و بی‌اثر شدن جنگ پیشگیرانه صحبت می‌كند. دستورالعمل او برای دولتمردان امریكا در قبال ایران كه در انتهای متن آمده نیز خواندنی است .
حمایت قوی از تهاجم به عراق به فاجعه تبدیل شده است اما اكنون آن‌ها می‌خواهند همه این كارها را دوباره در مورد ایران تكرار كنند. امروزه آمریكا هزینه تقریبا زیادی را در مقایسه با سایر كشورهای جهان برای تشكیلات نظام خود صرف می‌كند. بنابراین تامل و تعمق در این خصوص ارزش آن را دارد كه دریابیم چرا بعد از تقریبا چهارسال تلاش و از دست دادن زندگی هزاران آمریكایی و هزینه‌ای معادل تقریبا نیم تریلیون دلار، آمریكا در آرام كردن یك كشور كوچك با جمعیتی معادل ۲۴ میلیون نفر و كمتر از آن و هدایت آن به چیزی كه تقریبا شبیه یك دموكراسی موفق باشد، ناكام مانده است.
یك پاسخ آن است كه ماهیت سیاست بین الملل در آغاز دهه نخست قرن بیستم به شیوه‌های گوناگونی تغییر كرده است. جهان امروز، دست كم در متوقف كردن بی ثباتی كه از شمال آفریقا جریان یافته و به سراسر خاورمیانه، صحرای آفریقا و آسیای مركزی كشیده شده است ناكام مانده و بوسیله شماری از دولت‌های ضعیف و بعضا شكست خورده و بوسیله بازیگران فراملی كه قادر به تردد آسان و روان از مرزهای بین المللی هستند، شناخته می‌شود.
كشورهایی مانند افغانستان، پاكستان، عراق، لبنان، سومالی، فلسطین و تعداد زیاد دیگری از كشورها قادر به اعمال كنترل حاكمیت بر تمام سرزمین‌های خود نیستند و قدرت و نفوذ را به احزاب سیاسی مانند حزب الله در لبنان، گروه‌های تروریستی مانند القاعده یا سایر جناح‌های فرقه گرا و قومی در نقاط دیگر واگذار كرده‌اند.‌
دكترین نظامی آمریكا بر استفاده از نیروی فوق‌العاده و قاطع، استفاده و كاربرد ناگهانی و كوبنده برای سركوب دشمنان استوار است. اما در جهانی كه شورشیان و شبه نظامیان به طور غیرقابل رویت در میان جمعیت غیرنظامی مستقر شده‌اند، استفاده از نیروی سركوبگر تقریبا دارای نتیجه معكوس است. این امر دقیقا مردمی را گریزان می‌كند كه باید شكافی را با هسته اصلی مبارزان ایجاد كنند و باعث می‌شود كه توانایی نیروهای سركوبگر برای عملیات آزادنه نادیده گرفته شود. این نوع از عملیات ضد شورش نیاز به سركوب شبه نظامیان و تروریست‌های فراملی دارد كه اهداف سیاسی خود را مقدم بر اقدام نظامی می‌دانند.
درس دیگری كه باید از پنج سال گذشته آموخت این است كه جلوگیری از جنگ، نمی‌تواند پایه‌ای برای استراتژی طولانی مدت عدم اشاعه سلاح‌های هسته‌ای باشد.
دكترین بوش در استفاده از جنگ پیشگیرانه علیه عراق قرار بود به عنوان وسیله‌ای جهت بیان هزینه‌های ملموس برای كشورهای در آستانه هسته‌ای شدن باشد.
متاسفانه این هزینه‌ها برای خود آمریكا بسیار بالاست كه در واقع درس عبرت دیگری را آموخته است: به این معنی كه، اثرات قدرت بازدارندگی متعارف آمریكا برای كشوری كه در آستانه هسته‌ای شدن است كم شده است.
درس آخری كه باید از جنگ عراق گرفت این است كه دولت كنونی آمریكا در اداره سیاست روزانه خود بسیار بی كفایت و نالایق ظاهر شده است. یكی از چیزهایی كه در رابطه با اقدامات دولت بوش می‌باشد این است كه چقدر بد و نامناسب اهداف بلندپروازانه و جاه طلبانه‌ای كه در عراق برای خود تدارك دیده بود را اجرا كرده است.
در عراق، دولت بوش با توجه به بی‌نظمی موجود با پشتكار و استقامت عمل كرده است. آمریكا در سازماندهی موثر به حوادث كلیدی عراق مانند انتقال حاكمیت به عراقی‌ها در ۳۰ ژوئن ۲۰۰۴ یا انتخابات ۳۰ ژانویه ۲۰۰۵ موفق عمل كرده است. اما در آموزش نیروهای عراقِی، در انتصاب سفیر، در اقدام شایسته برای پیمانكاران ناكام مانده است. افزون بر همه این‌ها، برای مسئول نگه‌داشتن مقاماتی كه بیشتر در برابر آن‌ها پاسخگو باشند، شكست خورده است.
این نوع از فقدان كارآیی و سیاست عملیاتی؛ هر زمانی می‌تواند در تئوری پیدا شود اما پیامدهای كوتاه مدت مهمی برای استراتژی بزرگ آمریكا دارد.
نظریه پردازان نومحافظه كار اعمال قدرت آمریكا را یك هژمونی خیرخواهانه در جهان می‌دانند كه از قدرت خود خردمندانه استفاده می‌كند و به طور قطعی بامشكلاتی مانند تروریسم، اشاعه سلاح‌های هسته‌ای، كشورهای شرور و سوء استفاده از حقوق بشر برخورد خواهد كرد.
این ناكامی و شكست برای عبرت گرفتن از عراق در مباحثات نومحافظه كاران برای چگونگی برخورد با رشد قدرت منطقه‌ای ایران و برنامه هسته‌ای آن آشكار شده است. ایران امروز، چالش‌های عظیمی برای آمریكا و به همان نسبت برای دوستان آمریكا در خاورمیانه ایجاد كرده است. برخلاف القاعده؛ ایران یك كشور است كه ریشه‌های تاریخی عمیقی دارد(برخلاف عراق) و در نتیجه‌ی افزایش قیمت انرژی از وضع مالی خوبی برخوردار شده است.
این كشور تحت حاكمیت یك رژیم اسلامی تندرو قرار دارد(!) كه بویژه از زمان انتخاب محمود احمدی نژاد در ژوئن ۲۰۰۵ به یك سمت‌گیری تهاجمی و عدم تساهل نگران كننده تغییر جهت داده است. آمریكا به طور ناخواسته با حمله به صدام و نابود كردن رژیم بعثی به عنوان یك وزنه تعادل و به قدرت رساندن احزاب شیعی طرفدار ایران به خیزش منطقه‌ای ایران كمك كرده است.
به طور منطقی روشن است كه علیرغم تاكید بر اینكه برنامه هسته‌ای ایران تنها برای مقاصد صلح آمیز می‌باشد ایران خواستار سلاح‌های هسته‌ای است. انرژی هسته‌ای برای كشوری كه اكنون بخشی از ذخایر بزرگ نفت جهان را در اختیار دارد از منطق كمی برخوردار است در مقابل این حس را ایجاد می‌كند كه این امر مبتنی بر برنامه سلاح‌های هسته‌ای است. این امر برای ایرانیان كاملا عقلانی است كه نتیجه‌گیری كنند آن‌ها با بمب هسته‌ای در امان خواهند بود تا بدون آن.
طرح نقشه‌ای، جهت مذاكره به منظور پایان دادن به برنامه ایران آسان است اما دشوارتر از آن اتخاذ یك استراتژی جایگزین است. استفاده از قوه قهریه به نظر خیلی‌ها نامطبوع و ناپسند است. آمریكا به طور جدی بر موضع خود جهت حمله و اشغال كشور دیگری بویژه كشوری كه سه برابر عراق می‌باشد ایستاده است. این حمله ممكن است كه هوایی باشد اما نتیجه آن تغییر رژیم نخواهد بود بلكه صرفا یك راه طولانی مدت جهت توقف برنامه سلاح‌های كشتار جمعی است.
اعتماد به این مسئله دشوار است كه اطلاعات آمریكا درباره تاسیسات هسته‌ای ایران بهتر از مورد عراق باشد. یك حمله هوایی احتمالا سبب حمایت از رژیم ایران خواهد شد تا سرنگونی آن و منجر به تحریك تروریست‌ها و حمله به تاسیسات آمریكا و دوستانش در سراسر جهان می گردد. در نتیجه امریكا به همراه تنها متحد خود یعنی اسرائیل حتی بیش از جنگ عراق منزوی خواهد شد.
نه این ملاحظات و نه شكست كامل در عراق، مانع نومحافظه كاران برای عدم حمایت از اقدام نظامی علیه ایران نخواهد شد.
برخی تاكید می‌كنند كه ایران تهدید بزرگتری از عراق را تحمیل می‌كند، غافل از این حقیقت كه حمایت پرشور آن‌ها از تهاجم به عراق منجر به تخریب اعتبار آمریكا و تضعیف توانایی آن برای انجام اقدامات قوی‌تری علیه ایران شده است.
من معتقدم كه دلایلی برای اینكه كمتر رعب آور و ترس آفرین باشیم وجود دارد. ایران یك كشور با حق دفاع از خود است. لذا ایران باید به وسیله سایر كشورهایی كه دارای سلاح‌های هسته‌ای هستند بازداشته شود.
ایران یك قدرت منطقه‌ای است نه جهانی. ایران همان‌گونه در گذشته اعلام كرده بود اهداف ایدئولوژیكی تندروانه‌ای دارد، اما هرگاه منافع ملی آن محصور شد كمتر بر اساس آن عمل كرده است.
روند تصمیم گیری آن نشان می‌دهد كه نه تنها یكسان و یكنواخت نیست بلكه تحت كنترل نیروهای افراطی نمی‌باشد.
به نظر من چیزی كه سند قابل توجه در بحث نومحافظه كاران در قبال ایران می‌باشد این است كه فرضیات و لحن كلی بحث آن‌ها در مقایسه با بحث‌هایشان در خصوص عراق در سال ۲۰۰۳ تغییری نكرده است و این امر با توجه به تحولات لحظه به لحظه در پنج سال گذشته ناشی از ناكامی سیاست‌های مورد حمایت خود نومحافظه كاران است . آنچه ممكن است تغییر كند تمایل مردم به گوش دادن به سخنان آنان است.
نویسنده: فرانسیس فوكویاما
منبع:سایت ایران ۱۴۰۴
منبع : خبرگزاری فارس