پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

جنگ و صلح و ما ایرانیان


جنگ و صلح و ما ایرانیان
سعید حجاریان چندی پیش درخواست كرد مراسمی را كه به مناسبت سالروز ترور و سوءقصد به جان او برگزار می شود، نه در پیوند با نام او، بلكه «روز مبارزه با خشونت» بنامند. «خشونت» اسم تمام اعمال و رفتار و راه و روش هایی است كه با توسل به زور و قهر و تخریب، قصد رسیدن به هدفی را دارد. یكی از این راه و روش ها «انقلاب» است و دیگری «جنگ». حال یكی از طرق «مبارزه با خشونت»، اگر به روز و زمانی محدود نشود، تلاش مدام جهت پیشگیری از وقوع انقلاب و بروز جنگ است. بگذارید این گزاره را ایجابی طرح كنیم، نه سلبی. در این صورت، تنها راهكاری كه برای پیشگیری از وقوع انقلاب می شناسیم، اصلاحات است و مهندسی اجتماعی گام به گام. بروز جنگ را هم تنها با تلاش برای برقراری صلح پایدار می توان پیشگیری كرد. به عبارتی دیگر، پادزهر انقلاب، اصلاح اموری است كه كژ و منحرف شده اند و رو به تباهی دارند و بیم آن می رود كه این كژی و انحراف در جامعه به حدی رسد كه برای جلوگیری از آن چاره ای نباشد جز به كارگیری زور و قهر و خشونت؛ یعنی وقوع انقلاب.البته اصلاحات و دگرگونی های اجتماعی در هر كشور و در هر جامعه ای، اگر قرار است بدون قهر و خشونت و خونریزی به پیش رود، به زمان نیاز دارد و به قول معروف خمره رنگرزی نیست كه زود و بعد از دوره ای كوتاه نتیجه دهد. آنچه همه جا زود نتیجه می دهد و به همان سرعت هم ویرانی و آوارگی به بار می آورد، انقلاب است كه ما بارها در اینجا و آنجا شاهد تبعات آن بوده ایم. بنابراین نمی توان خواهان اصلاحات بود، ولی شعارهای انقلابی داد. بارها شنیده ایم كه طرفداران اصلاحات- و گاه هم صدا با آنان، مخالفان اصلاحات- تناقض گویی را به حد اعلا رسانده اند و خواستار «اصلاحات انقلابی» شده اند. در حالی كه آغاز اصلاحات واقعی زمانی است كه ما به نقطه پایان تفكر انقلابی رسیده باشیم و ذهنیت عدم به كارگیری خشونت بر ما غالب شده باشد. مادامی كه برای توصیف هر پدیده ای از صفت «انقلابی» استفاده می كنیم، خواسته یا ناخواسته، آگاهانه یا ناآگاهانه، به اصلاحات و راهكارهای اصلاحی اعتقادی نداریم. نقطه پایان انقلاب و ذهنیت انقلابی، سرآغاز شروع اصلاحات به مفهوم واقعی آن است. شاید یكی از علل ناكامی تلاش های اصلاح طلبان در دوره اخیر را نیز در همین امر باید جست وجو كرد: جامه اصلاحات بر تن و تفكر انقلابی در سر. بگذریم كه بعد از این ناكامی، بسیاری به غلط و گاه آگاهانه، حركت اصلاح طلبانه یك دهه اخیر را با تمام نقاط ضعف و قوت آن كه بی شك نخستین تجربه و كوشش با ابعادی چنین گسترده در تاریخ معاصر كشورمان بود، كلاً به زیر سئوال می كشند تا ناكامی آن را «شكست ایده اصلاحات» در كلیت خود بخوانند و از این طریق بار دیگر پای رقیب و دشمن اصلاحات را كه همانا به كارگیری خشونت و زور و سرانجام بروز انقلاب است، به میان كشند.
اصلاحات زمان می خواهد و مراقبت هوشیارانه. اصلاحات نیز مانند هر پدیده بهنجار دیگر باید رشد طبیعی كند تا ثمر دهد. نمی توان با تزریق داروهای گوناگون، پیكر اصلاحات را مصنوعاً فربه كرد و بدان دل خوش داشت. زمینه رشد آن را باید فراهم آورد و شرایط اقلیمی آن را باید در نظر داشت. در زمین سوخته انقلاب و در دشت لم یزرع خشونت، تخم اصلاحات نتوان كاشت. نخست باید كه باران بردباری و مدارا بر این زمین ببارد و شخم خرد و تفاهم خاك آن را بارور سازد تا نهال اصلاحات رفته رفته ریشه دواند و تنومند شود. بی تردید اصلاحات آرام و دگرگونی های بنیادی هزینه هایی دارد كه هر ملتی ناگزیر به پرداخت آن است؛ اگر كه بخواهد از دور باطل انقلاب- خشونت- انقلاب به درآید. دردا و دریغا كه هزینه ها را كمابیش نسل جوان میهنمان باید متحمل شود. ولی چاره چیست؟ همیشه و همه جا چنین بوده است. من بر این باورم كه نهال اصلاحات كه بذر آن در نهضت مشروطه خواهی و شاید پیش از آن و در دوران زمامداری امیركبیر كاشته شد و در سال های حكومت ملی دكتر مصدق آبیاری شد و از توفان انقلاب بهمن گذشت و نسیم ملایم دوم خرداد ۷۶ آن را هرس كرد، سرانجام در سایه خرد جمعی، شكیبایی و شجاعت مدنی به بار خواهد نشست و افتخار بارور شدن آن به نام جوانان هوشیار و بردبار ایرانی رقم خواهد خورد و میوه آن به دامن فرزندانشان خواهد ریخت. خدا را كه چنین باد! من اما قصد داشتم كه در این گفتار كوتاه بیشتر از صلح بگویم و صلح طلبی. یعنی آنچه پادزهر جنگ است و در تقابل با جنگ طلبی كه این روزها عجب بوی مشمئز كننده آن به مشام می رسد. اینجا هم سعید حجاریان در گفتار اخیرش كه در هفت گزاره تدوین كرده است، تقریباً گفتنی ها را گفته است و من در اینجا فقط با طرح چند پرسش و با اشاراتی كوتاه می كوشم سخنان حجاریان را اندكی بسط و گسترش دهم. در همین جا اما به تأكید بگویم كه گفتار اخیر او در باب ایجاب و لزوم صلح، به خصوص در موقعیت كنونی نه تنها بسیار با اهمیت است، بلكه در عرصه گفتمان روشنفكری معاصر، اگر نخواهم بگویم بی سابقه، حداقل كم سابقه است. می دانیم كه حجاریان همواره با تیزبینی و شم سیاسی خود در طرح مسایل مهم و حیاتی، پیشگام و پیشرو بوده است. اكنون نیز با درك روح زمان و دریافت شرایط و خطری كه از سوی جنگ طلبان احساس كرده است، می خواهد كه صلح و جبهه صلح طلبی را در كانون توجه مردم و فعالان اجتماعی و سیاسی قرار دهد. این هفت گزاره را می توان فهرست وار چنین خلاصه كرد: ۱- صلح طلبی و اصلاح طلبی واجد ریشه مشترك اند. ۲- توسعه و آبادانی و سازندگی محتاج صلح است. ۳- شعار «صلح» یك شعار امنیتی در برابر شعارهای ضدامنیتی است. صلح طلبی منافع ملی و كیان سرزمین ما را محافظت می كند.۴- صلح طلبی بستر پیش بینی پذیری را مهیا می كند و سبب جلب اعتماد می شود و جهان بر این اساس، ما را جدی می گیرد و روی حرف و حركت ما می تواند حساب كند. ۵- در ایران «جبهه فنا» سریع تر از «جبهه بقا» شكل می گیرد. بقا و غرایزی كه خواهان صیانت نفس اند بر چارچوب صلح طلبی استوارند و فنا و غرایزی كه خواهان نابودی و مرگ اند بر محور جنگ و تخریب می گردند. تلاش در صیانت نفس هم معقول و منطقی است وهم وظیفه ای است بر گردن هر فرد مومن. بر این اساس نمی توان یك تنه با دنیا به تخاصم برخاست و فنا شد. بقا اولویت دارد و برای ما حفظ ایران مستقل، اولویت هر عمل سیاسی است ۶ - صلح نیازمند حاملانی است و حاملان صلح دموكرات اند. از آنجا كه جوهر دموكراسی، اومانیسم است، صلح طلبان یا اصلاح طلبان معمولاً كسانی بوده اند كه از پیش تمایلات دموكراتیك داشته اند. ۷- در جبهه «دموكراسی خواهی و حقوق بشر»، جای «جبهه صلح طلبی» خالی است.
از همین گزاره آخر شروع كنیم. راستی چرا جای جبهه و جنبش صلح طلبی در ایران خالی است؟ این مسئله محدود به زمان حال نیست. به گذشته های دور و نزدیك هم كه نگاه می كنیم، می بینیم جنبشی گسترده برای حفظ صلح و مخالفت با جنگ نداشته ایم كه سهل است حتی حركتی در میان متفكران و منورالفكران و روشنفكرانمان نیز وجود نداشته است كه به آن ببالیم. نه تنها در تاریخ گذشته كه در ادبیات معاصرمان هم جای صلح و پرداختن به صلح طلبی خالی است. هنوز تنها سرمایه ما این سخن ششصدساله حافظ است كه: آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است/ با دوستان مروت با دشمنان مدارا. هنوز آنجا كه در این عرصه درمی مانیم و چیزی نداریم تا به جهان عرضه كنیم، تنها تكیه كلام ما همین بیت است؛ بی آنكه در این ششصد و اندی سال، بر آن دو شرط كه حافظ آسایش دو گیتی را در تحقق آنها می داند تفسیری نوشته باشیم تا پیشه رفتار خود با دوست و دشمن كنیم. آری ما سنت صلح طلبی نداشته ایم. امیدوارم سخنان من تابو و جزء محرمات نباشد. اما وقتی نگاه می كنیم می بینیم، بحق این همه مراسم و آئین و ادبیات حماسی و تفسیر های گوناگون پیرامون قیام امام حسین و جنگ او با كژروان و ناكسان داریم، اما به دشواری می توان متن و متونی درباره صلح امام حسن یافت. زبانم لال، اما گویی از صلحی كه او به منظور حفظ اسلام و مسلمانان انجام داد، شرم داریم و لاجرم سكوت اختیار كرده ایم.
حجاریان در طرح ایده هایش در جایی می گوید در سوئیس سنت صلح و آرامش چنان ریشه دار است كه حتی گنجشك ها هم رفتار غذا دهندگان را در رستوران های روباز پیش بینی پذیر می دانند. اما مجال نمی یابد از پیشینه دراز این سنت بگوید. ولی ما می دانیم كه متفكران و روشنفكران اروپایی در بنیاد نهادن اندیشه صلح و برپایی جنبش های صلح طلبانه هزینه بسیار داده اند. گنج صلح و آرامش كنونی شان را با رنج بسیار به چنگ آورده اند. به یك، دو نمونه از این تلاش ها تنها اشاره ای می كنم.اراسموس روتردامی پنج قرن پیش از این، چنان از جنگ های پی درپی شاهان و شاهزادگان به ستوه آمده بود كه با این سخن كه «جنگ تنها برای آنانی نعمت است و شیرین كه آن را تجربه نكرده اند» نگارش رساله مشهور خود با عنوان «شكایت صلح» را آغاز كرد. انتشار این رساله در سال ۱۵۱۷ میلادی را شاید نخستین مانیفست صلح طلبی بتوان نامید. اراسموس در این كتاب، «صلح» را در هیئت زنی به تصویر كشیده است كه ناباورانه شكایت از مردمی دارد كه او برای ایشان سعادت و نعمت و فراوانی به ارمغان می آورد ولی آنان او را به زنجیر می كشند. اراسموس و دوست و همفكرش تامس مور - دولتمرد نامدار انگلیسی و مولف كتاب «آرمانشهر» - در آثارشان به نقد اوضاع سیاسی و اجتماعی اروپای قرن شانزده میلادی پرداخته اند. این دو از جمله بنیانگزاران جنبش ادبی فكری اومانیسم اروپا و از انسان گرایان و بشردوستان بزرگ به شمار می آیند و از آنجا كه هر دو نه تنها از اصحاب اندیشه كه اهل سیاست نیز بودند و در دربار پادشاهان عصر خود مناصبی مهم داشتند، مسئله مخالفت با جنگ و دفاع از صلح برایشان امری جدی و پرمخاطره بود. چنانكه تامس مور سرانجام در این راه جان باخت. با این همه كوشیدند با نگارش این گونه آثار بیش از هر چیز بر سیاست های جنگ طلبانه كلیسا كه در آن دوران قدرتی بزرگ به شمار می رفت و به ویژه با راه و روش «پاپ یولیوس دوم»، رهبر مسیحیان تاثیر گذارند.
جالب آنكه اراسموس در كتاب «شكایت صلح»، در دفاع از صلح و مخالفت با جنگ بیش از همه از احتجاجات دینی استفاده كرده است و از همان صفحات نخست و در جای جای كتابش كه بیشتر به خطابه ای اخلاقی می ماند، به متن كتاب مقدس مسیحیان و سنت و سیرت عیسی مسیح استناد می كند. در كتاب مقدس آیات بسیاری را می توان یافت كه پیروان را به صلح و دوستی بشارت می دهد؛ برای مثال در عهد عتیق، در كتاب میكاه نبی، از جمله آمده است: «خداوند میان قوم های بسیاری داوری خواهد كرد و تا سرزمین های دور به اختلافات بین اقوام قدرتمند پایان خواهد داد. پس آنان از شمشیرهای خود تیغه خیش و از نیزه های خود داس خواهند ساخت. و آنگاه امتی بر امتی شمشیر نخواهد كشید و دیگر قومی جنگ نخواهد آموخت». این متن دوبار در كتاب عهد عتیق تكرار شده است؛ یك بار در باب چهارم كتاب میكاه نبی و یك بار در باب دوم كتاب اشعیاء نبی. به هر حال، در آن دوران ظاهراً بهترین راه و روش برای مقابله با خشونت گرایی و جنگ طلبی های متولیان دین، استفاده از همان حربه ای بوده كه آنان با آن پیروان خود را به میدان های جنگ می كشاندند.
من به یاد دارم كه یكی از شعار های اصلی جنبش صلح در دهه هشتاد سده بیستم میلادی در اروپا نیز از همین آیات كتاب مقدس اقتباس شده بود: «از شمشیرهای خود تیغه خیش و از نیزه های خود داس بسازیم!». فراموش نكنیم كه بخش قابل توجهی از فعالان و سازمان دهندگان جنبش صلح در اروپای دوران معاصر را افراد غیرمذهبی و گروه های سكولار تشكیل می دهند، اما آنان با این شعار مذهبی هیچ مشكلی ندارند. جالب آنكه بسیار پیشتر از شكل گیری جنبش صلح در اروپای غربی و آمریكای شمالی، پیكرتراش سرشناس روس، «یوگنی ووچت» با الهام از این سخن كتاب مقدس، در سال ۱۹۵۷ میلادی پیكره ای ساخت كه آهنگری را نشان می دهد با پتكی در دست، شمشیری را به تیغ خیش بدل می سازد. اصل این پیكره در موزه ترایاكوف مسكو نگهداری می شود و دولت روسیه شوروی نمونه سازی این پیكره را در دوران زمامداری نیكیتا خروشچف به سازمان ملل متحد هدیه كرد و اكنون در پارك مجاور ساختمان ملل متحد در نیویورك قرار دارد. پس می بینید كه از دل متون دینی چه اندیشه های صلح طلبانه ای می توان بیرون كشید. كاری كه متفكران و متكلمان ما متاسفانه كمتر به آن پرداخته اند.
لازم نیست كه به گذشته های دور برگردیم تا ریشه های سنت صلح طلبی را نشان دهیم. در سال های میان دو جنگ جهانی، یعنی در زمانی كه فاشیست ها در ایتالیا قدرت را به دست گرفته بودند و در آلمان نیز حزب ناسیونال سوسیالیست كارگری آلمان به رهبری آدولف هیتلر با بحران آفرینی و ارعاب و ضرب و شتم مخالفان و دگراندیشان، زمینه استقرار نظام تمامیت خواه نازیسم را فراهم می آورد و در شرق اروپا نیز نظام كمونیستی و در راس آن استالین پایه های حكومت ترس و ترور خود را با «پاكسازی» معترضان و منتقدان و قتل مخالفان استحكام می بخشید، جنبش های صلح طلبانه به گونه ای كه امروز در جهان و به ویژه در اروپای غربی و آمریكای شمالی فعالیت می كنند، وجود نداشت. تنها اقلیتی از آزاداندیشان صلح طلب در پی چاره جویی بودند تا افكار عمومی جهان را علیه جنگ طلبی بسیج كنند. در میان صلح طلبان آن دوران، از آلبرت اینشتین به عنوان یكی از مصمم ترین و فعال ترین مخالفان جنگ باید نام برد. اینشتین و دوستانش برتراند راسل، رومان رولان، اشتفان تسویگ، كارل فون اوسیتسكی و دیگران بر این باور بودند كه بین المللی از دانشمندان و نویسندگان و روشنفكران جهان قادر خواهد بود در برابر بی مسئولیتی قدرتمندان، افكار عمومی جهان را علیه جنگ طلبی و گسترش تسلیحات بسیج كند. در آن سال ها شهرت اینشتین بیشتر به خاطر كوشش های صلح دوستانه اش بود تا نظریه های علمی اش. شاید او با آگاهی و دانش به این واقعیت تلخ كه با پیشرفت علم و فناوری جدید و به ویژه با سوءاستفاده مخرب از نظریه های علمی اش می توان جهان را به نابودی كشاند، به «عذاب وجدان» دچار گشته و سرسختانه علیه وقوع جنگ به پاخاسته بود.
به هر حال، او در یكی از خطابه هایش می گوید: «هر جنگ حلقه ای است كه به زنجیر بدبختی بشر افزوده می شود و مانع رشد انسان می شود. از این رو سرپیچی عده ای هر چند كم از شركت در جنگ، می تواند نمایشگر اعتراض عمومی علیه آن باشد. توده های مردم، اگر كه در معرض تبلیغات مسموم قرار نگیرند، هرگز هوای جنگ در سر ندارند. باید به آنها در مقابل این تبلیغات مصونیت داد. باید فرزندان خود را در مقابل نظامی گری «واكسینه» كنیم؛ و این كار زمانی ممكن می گردد كه آنان را با روح صلح طلبی تربیت كنیم. بدبختانه ملت ها با هدف های نادرست تربیت شده اند. در كتاب های درسی به جنگ ارج می نهند و وحشت و خرابی های آن را نادیده می گیرند و از این طریق كینه توزی را به كودكان تلقین می كنند. سلاح ما خرد ماست، نه توپ و تانك. ما امروز به همان اندازه كه برای جنگ، ایثار و ازخودگذشتگی نشان دادیم، باید در راه صلح نیز آماده فداكاری باشیم.»
گفتارم به درازا كشید. اما اجازه دهید در ادامه ندای صلح طلبانه اینشتین كه در بیش از هفتاد سال پیش از این بر زبان آورد، سخنان مشابه حجاریان را بشنویم كه می تواند سرآغازی برای جنبش صلح طلبی ما ایرانیان باشد؛ آنجا كه می گوید: مردم ایران هشت سال جنگ را تحمل كرده اند؛ جنگ اخیر عراق را به چشم دیده اند ایرانیانی كه خاطره جنگ در ذهن شان زنده است و هر روز هم می شنوند كه كشورشان را محور شرارت می نامند، بیم آن دارند كه فرجام نیكی به همراه نداشته باشد. با چنین مشاهدات و خاطراتی ملت ایران منطقاً باید خواهان صلح باشد. چنین نشانه های موكدی، موید لزوم گسترده شدن جبهه دموكراسی و حقوق بشر است؛ نشانگر لزوم و نیاز به «جبهه صلح طلبی» است. صلح، برای كیست؟ [...] صلح برای همگان است و همه از مزایای آن بهره می برند.
منبع : روزنامه شرق