یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

خلأ ‌خیر مطلق در جهان اضداد


خلأ ‌خیر مطلق در جهان اضداد
مساله شر، مساله‌ای است که همواره ذهن بشر را به خود مشغول کرده و به رقیبی جدی و سرسخت برای خدای مورد اعتقاد او مبدل شده است. تلاقی و دست به گریبان بودن شر با اعتقاد به خدای قادر مطلق پدیده‌ای جدید و تازه نیست، بلکه امری دیرینه است. بشر خداباور همواره کوشیده است تا اعتقاد راستین او به خدای کاملا مطلق از سوی شر نابود نشود و به شکاکیت تبدیل نشود؛ چراکه این اعتقاد برای او مبدا و بنیاد تمامی باورها و اعتقاداتش است. به بیان بهتر، ستون و تکیه‌گاه زندگی او محسوب می‌شود. حال اگر این ستون به وسیله مساله شر فرو ریزد خیمه زندگی انسان
فرو خواهد ریخت و نابود خواهد شد و نابودی زندگی او یعنی نابودی خود او. بنابراین انسان معتقد به خدا همواره تلاش کرده است با تمام وجود و با استدلال و دلایل مختلف از اعتقاد بنیادین خود دفاع ومساله شر را توجیه کند.
جان هیک، فیلسوف دین انگلیسی ازجمله افرادی است که در این راستا تلاش می‌کنند. در این مقاله در پی آنم که دیدگاه و تبیین او را درباره مساله شر توضیح دهم.
جان هیک در کتاب فلسفه دین خود به تعریف شر می‌پردازد. وی معتقد است: به جای آن که بکوشیم شر را براساس نوعی نظریه کلامی تعریف کنیم (مثلا به عنوان آنچه که مغایر با اراده خداوند است)‌ بهتر می‌نماید که بدون مجادله و پرده‌پوشی به تعریف آن بپردازیم، یعنی با نشان دادن آنچه این اصطلاح به آن دلالت دارد.
شر به رنج و آلام جسمی، آلام روحی و شرارت اخلاقی اطلاق می‌گردد. شرارت اخلاقی یکی از علل دو شر اول است؛ چراکه بخش عظیمی از آلام بشری از سبعیت و بی‌رحمی نوع بشر ناشی می‌شود. (هیک، ۸۹ :۱۳۷۲)‌
ملاحظه می‌کنیم جان هیک به قول خودش بدون پرده‌پوشی و براحتی با مفهوم شر مواجه شده و به تعریف آن پرداخته است.
البته باید متذکر شویم اگرچه بخش عظیمی از درد و رنج انسان معلول رفتار اوست، اما شرها بخش دیگری را نیز شامل می‌شوند و آن حوادث ناشی از علت‌های طبیعی مانند میکروب‌ها، زلزله، توفان، سیل و آتش‌سوزی است.
مساله شر به نحو سنتی به شکل یک حصر دووجهی مطرح شده است. اگر خدا قادر مطلق است، باید بتواند همه شرها را نابود کند، اما شر وجود دارد، بنابراین خدا نه می‌تواند فعال مایشاء باشد و نه کاملا مهربان.
جان هیک پس از طرح دوباره این حصر دووجهی به پاسخ‌های گوناگونی که در حل مساله شر بیان شده است می‌پردازد.
یکی از راه‌حل‌های ممکن برای مقابله و حل این حصر دووجهی، این است که بگوییم شر نوعی توهم و ساخته ذهن است. در حالی که جان هیک این پاسخ را براساس دیانت سنتی ادیان ابراهیمی مردود می‌داند و معتقد است در کتاب مقدس به نحو واقع‌گرایانه‌ای به آفرینش خیر و شر در تجربه بشری اشاره شده است.
راه‌حل دوم پاسخ آگوستین به مساله شر است که مبتنی بر مفهوم هبوط انسان از پاکی و خلوص نخستین، آن را مطرح کرده است. آگوستین به این عقیده دینی که عالم را سراسر خیر می‌دانند، اعتقاد راسخ دارد. بر این اساس، آگوستین قائل به عدمی بودن شر است. از نظر او نابینایی یک امر وجودی نیست. تنها چیزی که وجود دارد چشم است که فی‌نفسه خیر است و شر بودن نابینایی فقدان کارکرد صحیح چشم است.
«با تعمیم دادن این اصل، آگوستین بر این باور است که شر پیوسته عبارت است از سوء عمل چیزی که فی‌نفسه خیر است.»( هیک، ۹۴ :۱۳۷۲)‌
دیدگاه آگوستین درباره شر تا حد بسیار زیادی منطبق با دیدگاه شهید مطهری در این باره است. شهید مطهری معتقد است که بدی‌ها همه از نوع نیستی و عدم‌اند. وجود و عدم در خارج ۲ گروه جدا را تشکیل نمی‌دهند. عدم، هیچ و پوچ است و نمی‌تواند در مقابل هستی، جای خاصی برای خود داشته باشد. اساسا خوبی عین هستی و بدی عین نیستی است و هر جا سخن از بدی می‌رود، حتما پای یک فقدان و نیستی در کار است. بنابراین از نظر شهید مطهری در جهان یک نوع موجود بیشتر نیست و آن هم خوبی‌هاست.
اما پرسش ما از آگوستین این است که اگر تمام عالم خیر است، پس شر چگونه پدید آمده است؟ در پاسخ به این پرسش آگوستین معتقد است که شر ابتدا در سطوحی از عالم اتفاق افتاد که اختیار وجود داشت؛ یعنی در سطوح فرشتگان و نوع بشر. برخی فرشتگان از خداوند روی برتافته و به خیرهای کوچک‌تر رو آوردند و در برابر خداوند عصیان کردند و سپس به اغوای نخستین زن و مرد (آدم و حوا)‌ پرداختند و سبب هبوط آنان شدند. بنابراین از نظر آگوستین سقوط فرشتگان و انسان منشا شر اخلاقی یا گناه بوده است و شرور طبیعی نتیجه کیفر گناهان آنان است. چراکه بشر باید خلیفه خداوند روی زمین می‌بود؛ اما این نقص بشر که وی به فرمان الهی توجه نکرد و از میوه ممنوعه خورد، سرتاسر عالم را به انحراف کشانده است. بنابراین از نظر آگوستین شر یا گناه است یا کیفر گناه که در صورت اول شر اخلاقی و در صورت دوم شر طبیعی خواهد بود.
در واقع هدف آگوستین از تبین این‌چنینی شر این بوده است که خداوند را از هر نوع مسوولیتی در قبال ایجاد شر مبرا گرداند و مسوولیت آن را به تمامه به عهده مخلوقات بیندازد.
دیدگاه آگوستین از جانب شلایرماخر مورد انتقاد واقع شده است و آن این که یک آفرینش بی‌عیب هرگز به انحراف کشیده نخواهد شد و اگر این چنین شده است، مسوولیت‌ نهایی آن به دوش آفریننده آن خواهد بود.
راه‌حل سومی‌ را که جان هیک آن را بررسی می‌کند دیدگاه ایرنائوس است. ایرنائوس پیش از آگوستین به طرح این مساله پرداخته است. از نظر وی مساله منشاء شر اخلاقی این چنین حل می‌شود که اصلا شر اخلاقی شرط ضروری آفرینش انسان در یک فاصله معرفی از خداوند است، حالتی که در آن فرد در ارتباط با خالق خود از آزادی واقعی برخوردار است و می‌تواند‌ آزادانه در پاسخ به حضور غیرجابرانه خداوند به جانب فعلیت بخشیدن به خود به عنوان بنده خداوند به تکامل خود بپردازد. اما در برابر ایرنائوس باید گفت اگرچه علت اصلی یا جزیی از قست اعظم ‌آلام بالفعل انسانی، به سوءاستفاده از آزادی بشری باز می‌گردد؛ اما منابع دیگری نیز برای درد و رنج بشری هستند که کاملا مستقل از اراده انسان‌اند، مانند: سیل، زلزله و قحطی. در پاسخ ایرنائوس معتقد است که غایت خداوند ساختن بهشتی نبوده است که ساکنان آن حداکثر لذت و حداقل درد و رنج را داشته باشند و اگر چنین نشود، خیریت خداوند زیر سوال برود. چرا که اساسا هدف خداوند چنین چیزی نبوده است. بلکه جهان به عنوان مکانی است برای پرورش روح یا انسان‌سازی، که در آن انسان‌های آزاد می‌توانند با انجام تکالیف خود همگام با تعارضات هستی، به مقربان درگاه الهی تبدیل شوند.
دیدگاه ایرنائوس نیز مورد انتقاد واقع شده است. ازجمله آن که درست است که جهان سازنده انسان نمی‌تواند بهشت باشد، با این حال، این نظریه نمی‌تواند حجم واقعی آلام انسانی را که شامل شرور بسیار بزرگی نظیر کشتار دسته‌جمعی انسان‌هاست را توجیه کند.
راه‌حل چهارم دیدگاه الهیات پویشی درباره مساله شر است. بنابر دلایلی و از جمله وجود شر در جهان، الهیات پویشی بر این باور است که قدرت خداوند نامحدود نیست،‌ اما در عالم موثر است.
از نظر آنان خداوند تابع محدودیت‌هایی است که قوانین اساسی عالم ‌آنها را پدید آورده است، زیرا خداوند عالم را از عدم خلق نکرده است تا ساختار آن را خود پی‌ریزی کرده باشد، بلکه عالم فرآیندی نامخلوق است که شامل خداوند نیز می‌شود.
طبق الهیات پویشی شدت وحدت آلام جسمی و روحی که در سطح تجربه بشری شاهد ‌آن هستیم، دقیقا جزیی از فرآیند بالفعل این جهان است. آنچه این جهان را برای خداوند قابل قبول می‌گرداند، این حقیقت است که همان فرآیند پیچیده‌ای که همه این درد و رنج را ایجاد کرده است، گل‌های سرسبد نوع بشر را نیز به وجود آورده است. بنابراین خیری که واقعیت پذیرفته همه شروری را که مرتکب شده‌ایم و همه درد و رنج بشری را که تحمل کرده‌ایم، موجه می‌گرداند.
دیدگاه الهیات پویشی از نظر جان هیک یادآور نظریه سرمایه‌داری اقتصاد آزاد است که در آن ممکن است ضعیفان به ناکامی دچار شوند، اما نظام به طور کلی نظام کار است؛ زیرا همین نظام است که آنانی را که از لحاظ معنوی و فرهنگی غنی هستند، تولید می‌کند. بر این اساس این دیدگاه نیز مورد استفاده واقع شده است.
راه‌حل پنجم در پاسخ به مساله شر نظریه «دفاع از اختیار» نام دارد و این نظریه مربوط به شرور اخلاقی است و نه شرور طبیعی. به این ترتیب که این نظریه امکان ارتکاب خطا را منطقا جزو آفرینش فردیت‌های انسانی می‌داند و این قول! که خداوند نمی‌باید موجوداتی را می‌آفرید که ممکن است مرتکب گناه شوند، مانند این می‌داند که بگوییم خداوند اساسا نباید افراد انسان را خلق می‌کرد.
این راه‌حل نیز مورد انتقاد واقع شده است. به این ترتیب که خداوند می‌‌توانست افرادی را بیافریند که واقعا‌ آزاد باشند و در همان حال پیوسته براساس صواب و راه درست رفتار کنند.
جان هیک در پاسخ به این انتقاد و در واقع در جانبداری از نظریه دفاع از اختیار بیان می‌کند که: «اگر همه افکار و اعمال ما را خداوند از پیش مقدر کرده باشد، آن‌گاه هر اندازه هم که خود را آزاد و مسوول بدانیم، در پیشگاه خداوند آزاد و مسوول نیستیم، بلکه در واقع بازیچه‌هایی در دست خداوند هستیم.( »هیک ۹۳ :۱۳۷۲)‌
‌در واقع می‌‌توان گفت خداوند می‌‌توانست موجوداتی از این دست بیافریند، ولی لطفی در چنین آفرینشی وجود نداشته. (هیک، ۱۳۷۲؛ ۹۳)‌
جان هیک پس از بیان چند راه حل مطرح شده درباره مساله شر، به بیان دیدگاه خود می‌پردازد؛ جان هیک معتقد به فاصله و استقلال تقریبی عالم از خداوند است. چرا که او معقتد است بدون فاصله‌‌ای میان خدا و خلقت، مجالی برای رشد عقلانی و اختیاری افراد باقی نمی‌ماند. جان هیک این مساله را تحت عنوان «رویکرد مبتنی بر پرورش روح، در قبال شر» قرار می‌دهد.
دیدگاه آگوستین درباره شر تا حد بسیار زیادی منطبق با دیدگاه شهید مطهری در این باره است. شهید مطهری معتقد است که بدی‌ها همه از نوع نیستی و عدم‌اند.
وجود و عدم در خارج ۲ گروه جدا را تشکیل نمی‌دهندجان هیک، عالمی را که خداوند آن را خلق کرده و دائما در امور بشری دخالت می‌کند، یعنی دائما به اصلاح شروری می‌پردازد که انسان‌ها قصد ایجاد آن را دارند، دارای اشکال می‌داند و مشکلات این عالم را این‌چنین بیان می‌کند؛ اگر کسی بخواهد دیگری را به قتل برساند، گلوله‌ او به صورتی بی‌خطر در هوای رقیق، ذوب شود یا تیغه چاقوی او تبدیل به کاغذ شود. تقلب، کلاهبرداری و خیانت تقریبا هیچ آسیبی به ساختار جامعه نمی‌زند. ما می‌توانیم عالمی سفارشی را تخیل کنیم که عاری از هر درد و رنج است. اما واقعیت دیگری نیز در این عالم وجود دارد و آن این است که در چنین عالمی صفات اخلاقی دیگر هیچ اهمیت و ارزشی ندارد. چنین عالمی از فضایلی چون ایثار، مهربانی، گذشت و فداکاری بی‌نیاز است. در واقع این قبیل صفات در این عالم هیچ کاره‌‌اند و هرگز به وجود نمی‌آیند. چرا که در عالمی که چیزی به نام رنج بردن وجود ندارد، در نتیجه قابلیت محبت ورزیدن، جز در یک معنای محدود هرگز رشد نخواهد کرد. در عالمی که دروغگویی هیچ اثر سوئی ندارد، راست‌گویی نیز هرگز پدید نمی‌آید چرا که از نظر جان هیک صفات اخلاقی در محیط اضداد رشد خواهندکرد. به این معنا که اگر بدی وجود نداشته باشد، اگر دروغگویی به معنای یک صفت بد وجود نداشته باشد، ضد آن یعنی خوبی و به طور مثال صفت صداقت معنا نخواهد داشت.
رویکرد جان هیک در معرفی مساله شر با کتب مقدس یهودیان، مسیحیان و همچنین با قرآن سازگار، به نظر می‌رسد. کتاب مقدس عبری (یهودی)‌ درباره اهمیت استفاده مسوولانه از اختیار سخن می‌گوید. همچنین عهد جدید مسیحی اختیار را مورد تاکید قرار داده است. در قرآن نیز آیات بسیاری وجود دارد که اشخاص را مسوول اعمال خویش می‌داند مانند:‌ «خداوند هیچ کس را جزء‌ به قدر توانایی‌اش تکلیف نمی‌کند.»( بقره ۱۲۸)‌
بنابراین از نظر جان هیک باید فاصله میان خداوند و مخلوقات او وجود داشته باشد، چرا که این فاصله زمینه ظهور افعال اختیاری انسان را فراهم می‌کند و رفتار مبتنی بر اختیار همان و ایجاد اعمال خیر و نیکو و اعمال بد و شر همان. یعنی شرور نتیجه حتمی و اجتناب‌ناپذیر، مختار دانستن انسان است و از نظر هیک اگر این شرور نباشد اساسا هیچ خیری معنا و مفهوم نخواهد یافت.
دیدگاه جان هیک نیز مورد انتقاد واقع شده است. از جمله آن‌که اگر خداوند واقعا قادر مطلق و عالم مطلق است باید لااقل بدترین شرور این عالم را از بین می‌برد و به آنها رضایت نمی‌داد.
جان هیک در پاسخ به این انتقاد می‌گوید که چنین استدلالی هیچ جایگزین عملی برای عالم پرورش روح عرضه نمی‌‌کند. چراکه از نظر او شرور تنها در مقایسه با شرور دیگر است که فوق‌العاده و حاد به حساب می‌آید.
بنابراین اگر خداوند حتی شرور برجسته را از بین می‌برد، شرور به ظاهر کوچک در آن صورت برجسته و حاد می‌شدند. به طور مثال، اگر مشیت خداوندی هیتلر را در سن کودکی از میان برمی‌داشت، چه بسا موسیلینی را اهریمن صفت می‌‌دانستیم.
بنابراین در نهایت می‌توان گفت از نظر جان هیک خداوند خواهان عالمی به تمامه خیر است تا در آن عالم، انسان‌ها با توجه به اختیار خود، روح خود را پرورش و به رشد و کمال برسند.
محبوبه جان‌نثاری
منابع:‌
۱)‌ هیک، جان، فلسفه دین، بهرام راد، تهران، انتشارات بین‌‌المللی الهدای، ۱۳۷۲.
۲)‌ هیک، جان، بعد پنجم، بهزاد سالکی، تهران، قصیده سرا، ۱۳۸۲.
۳)‌ تالیا فرو، چارلز، فلسفه دین در قرن بیستم، ان‌شاءالله رحمتی، دفتر پژوهش و نشر سهروردی، ۱۳۸۲.
۴)‌ مطهری، مرتضی، عدل الهی، تهران، انتشارات صدرا، ۱۳۸۰.
منبع : روزنامه جام‌جم


همچنین مشاهده کنید