جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

حقوق بشر جهان شمول فارغ از ایدئولوژی ها امکان پذیر است؟


حقوق بشر جهان شمول فارغ از ایدئولوژی ها امکان پذیر است؟
مردم جهان از لحاظ عقاید و باورها یكپارچه نیستند و دین واحدی نیز بر آنان حكومت نمی‏كند، از این گذشته كه همه آنان در زمره معتقدان ادیان نیز نیستند. بنابراین مشكل اساسی...
تدوین حقوقی است كه همه آو را بپذیرند و باور همه را بر انگیزاند و به سمت خود جلب كند.برای حل این مشكل برخی بر این عقیده اند كه توافق جهانی بر حقوق بشر تنها یك راه دارد و آن راهی است كه اعلامیه جهانی حقوق بشر بر آن گام نهاده است یعنی : صرف نظر كردن از توافق بر سر مسایل مسائل فلسفی یا دینی مربوط به انسان كه چنین توافقی هیچگاه حاصل نخواهد شد.[۱] بنا بر این تنها راه، عدول از جهت گیری ایدئولوژیك است كه اعلامیه جهانی برآن گام نهاده است.
در برابر این ادعا كه گفتمان بین المللی حقوق بشر یك هنجار جهان شمول است این سوال به طور طبیعی مطرح است كه اساسا آیا گفتمان حقوق بشر، می تواند فرا ایدئولوژیك و از آن جهت جهان شمول باشد؟برای تحلیل و بررسی این سوال مروری بر سرنوشت ایدئولوژی در حوزه اندیشه مغرب زمین كرده و سیر تحولی این واژه را بررسی می كنیم تا معلوم شود این ادعا تا چه اندازه بهره ای از واقعیت دارد؟ و اما قبل از همه مفهوم جهان شمولی:اصطلاح "Universality" به معنای جهانشمولی و عمومیت و شمول از "Universe" گرفته شده است. Universe در لغت عبارت است از جهان، گیتی ،عالم ،و كائنات [۲]و Universal صفت است به معنای فراگیر عالمگیر جهانی و جهانشمول؛ یعنی چیزی كه متعلق به تمام افراد جهان است و تمام افراد و ملل جهان را شامل میشود.مفهوم جهان شمولی در این مقال به معنای سازگاری و همخوانی با همه فرهنگها و جهان بینی ها و پذیرش عمومی آن از سوی همه است. در فرض ما نیز ادعا بر این محور قرار دارد كه چنین حقوقی برای فراگیر شدن لزوما باید فرا ایدئولوژیك باشد و گرنه دچار چالش های ایدئولوژیك خواهد بود. پس از معلوم شدن مراد ما از جهان شمولی لازم است مفهوم ایدئولوژی و سیر تحولات آن در غرب را مرور كنیم:
ایدئولوژی، تركیبی‌ از «ایده» و «لوژی» است‌ و این‌ تركیب‌ ظاهراً‌ نخستین‌ بار در پایان‌ قرن‌ هجدهم، بعد از انقلاب‌ فرانسه‌ (۱۷۸۹) یعنی‌ به‌ سال‌ ۱۷۹۶ توسط‌ «دوتراسی» به‌ كار رفت‌. «دوتراسی» مسلك تجربی‌(empircism) داشت‌ و مراد او از ایدئولوژی، دانش‌ «ایده‌شناسی» و یا علم‌ مطالعه‌ ایده‌ها بود و برای‌ ایده‌های‌ بشری، منشأ حسی‌ قائل‌ بود و می‌كوشید تا آنها را شناسایی‌ نماید. و ماركس، ایدئولوژی‌ را به‌ معنای‌ اندیشه‌ و آگاهی‌ به‌ كار برده ایدئولوژی را، اندیشه‌ای‌ می دانست كه در ارتباط‌ با رفتار اجتماعی‌ و سیاسی‌ طبقه‌ حاكم‌ و برای‌ توجیه‌ وضعیت‌ موجود، سازمان‌ می‌یابد و به همین دلیل ایدئولوژی‌ در كاربرد او معنایی‌ منفور دارد و یا معنای‌ مثبتی‌ از ایدئولوژی‌ كه همانا مجموعه‌ عقاید و باورها یی است‌ كه‌ نه‌ برای‌ توجیه‌ وضعیت‌ اجتماعی‌ و سیاسی‌ حاكم‌ بلكه‌ برای‌ تبیین‌ و تفسیر وضعیت‌ مورد نظر طبقه‌ پیشتاز سازمان‌ می‌یابد. كارل‌ مانهایم‌ مفاهیمی‌ را كه‌ در خدمت‌ جامعه‌ و نظام‌ آرمانی‌ به‌ كار گرفته‌ می‌شوند با عنوان‌ «اوتوپیا» در برابر ایدئولوژی‌ قرار داد. ایدئولوژی هایی نیز وجود داشته اند كه متاثر از ورود رمانتیسم‌ به‌ حوزه‌ اندیشه‌ سیاسی، كمتر به‌ تحلیل‌های‌ عقلی‌ محض، وفادار می‌مانند، و‌ در صدد تفسیر علمی‌ ( و نه‌ عقلی) می‌باشند.
همچون قرن نوزدهم كه ماركس‌ برای‌ ارائه‌ ایدئولوژی‌ علمی تلاش كرد‌ و آگوست‌كنت‌ در راستای «اومانیسم یا مكتب اصالت انسان»، ایدئولوژی علمی ارائه داد.و بالاخره حركتهای‌ ایدئولوژیك‌ قرن بیستم از جمله ، ناسیونالیسم، ماركسیسم، فاشیسم، نیز حكایت كننده از استیلای ایدئولوژی ها درمغرب زمین است. اما به هر حال در سال‌ ۱۹۵۵شاهد كاربرد اصطلاح پایان ایدئولوژی از سوی «ادوارد شیلز» هستیم كه شخصی بنام «بل» در اوایل‌ دهه‌ شصت‌ نیز كتابی‌ را با این‌ نام‌نوشت‌ و از آن‌ پس‌ به‌ مدت‌ دو دهه، این‌ اصطلاح‌ در مركز توجهات‌ محافظه‌كاران‌ و لیبرالیستها نظیر هانا آرنت، كارل‌ پوپر، ریمون‌ آرون‌ و سیمور لیپست‌ قرار گرفت و فروپاشی‌ بلوك‌ شرق‌ نیز به‌ اقتدار اندیشه‌ «پایان‌ ایدئولوژی» افزود، و اندیشمندان‌ سیاسی‌ دیگری‌ نظیر تافلر، و هابر ماس‌ كه‌ پایان‌ ایدئولوژی‌ را خصیصه‌ تمدن‌ جدید و حاصل‌ فرآیند عقلانی‌ شدن‌ جهان‌ در تمدن‌ غربی‌ می‌داند و فوكویاما كه‌ با عنوان‌ پایان‌ تاریخ، حركت‌های‌ ایدئولوژیك‌ را عقیم‌ و نازا می‌داند به‌ صورتهای‌ مختلف‌ بر پایان‌ پذیرفتن‌ حركتهای‌ ایدئولوژیك، تأكید ورزیدند.آیا به راستی چنین شده است و یا خواهدشد؟ پاسخ به این سوال در گرو آشنایی با ماهیت انسان و نوع گزینش های او و نیز مطالعه رویدادهای پیرامونی موضوع حقوق بشر است. از آنجا كه انسان همواره تركیبی از ذهن و رفتار است ، ایده های خود را به صورت كاملا آشكاری در مظاهر رفتاری خود آشكار می سازد.
توضیح اینكه همانطور كه بیان شد اصطلاح‌ ایدئولوژی‌ در سیر تطورات این واژه، دارای‌ دو ویژگی‌ اصلی‌ است: اولاً‌ كار و فعالیتی‌ ذهنی‌ است و ثانیاً‌ معطوف‌ به‌ عمل‌ و ناظر به‌ رفتار آدمی‌ است و اندیشوران‌ اجتماعی‌ مغرب زمین، گر چه‌ محصول‌ كار خود را «ایدئولوژی» ندانند، لیكن‌ كار آنها به‌ راستی، تلاش‌ ذهنی‌ پی‌گیری‌ بود، كه‌ نظر به‌ رفتار اجتماعی‌ معاصر خود داشت. هرچند عقلانیت این دوران‌ هویت‌ دینی‌ خود را از دست‌ داده‌ است و تعابیر ایدئولوژیك‌ در غرب عمدتا با تفاسیر طبیعی‌ و برمدار قراردادهای‌ اجتماعی‌ تبیین‌ می‌شوند و عقلانیت، در دایره‌ تنگ‌ مفاهیم‌ و ایده‌های‌ ذهنی‌ افول‌ می كند و از مدد دین بی بهره می شود و اتفاقا به همین دلیل است كه این عقلانیت نتوانست‌ دوام‌ آورد و از پایان‌ قرن‌ هجدهم‌ نشانه‌های‌ ضعف‌ و زوال‌ در آن‌ آشكار گشت به گونه ای كه كانت‌ در نیمه‌ دوم‌ همین‌ قرن‌ به‌ همراه‌ انكار شهود عقلی‌ بر بی‌ریشه‌ بودن‌ خرد انسانی نیز‌ تصریح‌ كرد. چنانكه علم‌ نیز هم پشتوانه مهم آگاهی‌ دینی‌ كه‌ از خزاین‌ علم‌ الهی‌ سرچشمه‌ می‌گرفت‌ را ازدست داد و هم معرفت‌ عقلی‌ كه‌ ریشه‌ در دانش‌ دینی‌ داشت. زوال‌ عقلانیت‌ و خروج‌ علم‌ از مواضع‌ عقلی‌ خود موجب‌ شد تا نزاع‌های‌ ایدئولوژیك، صورت‌ و پایگاه‌ علمی‌ خود را از دست‌ بدهد.
بر این اساس با این كه ادعا می شود حقوق بشر یك پدیده فرادینی و ورای ایدئولوژی ها است اما آنچه تحت عنوان حقوق جهانی بشر ارائه شده است نمی تواند اینگونه بوده باشد. گذشته از آنكه با كمتر تاملی در این دستاورد ، به خوبی عیان می سازد كه ارزشها و الزامات آن برآمده از ایده ها و جهان بینی های بشری است كه زمانمند و مكان بند می باشد هرچند عملا در صدد تعمیم و فراگیر سازی و تحمیل دیدگاههای جهان شناختی و معرفت شناختی خود همچون سكولاریسم و دموكراسی لیبرال و آزادی لیبرالیستی و فرد گرا است و تكثر را تنها در این چارچوبهای ایدئولوژیك می پذیرد. دقیقا به دلیل همین چارچوبها است كه حقوق بشر غربی همواره چالش بر انگیز بوده و بسیاری از جوامع و اندیشمندان را به موضع گیری وا داشته است. از جمله كشورهای اسلامی، كه اعلامیه حقوق بشر اسلامی را در قاهره تصویب كردند تا دیدگاههای اسلام را در این زمینه مطرح نمایند و اندیشمندان مسلمان در سراسر دنیای اسلام اعم از شیعه و سنی نیز هر یك به وسع خویش در برابر مفاهیم مندرج در این اعلامیه موضع گیری كرده به انتقاد از آن پرداخته اند.[۳]
نقطه آغاز شكل گیری نظام حقوق بشر یعنی «تعریف حقوق بشر» را كه مورد توجه قرار دهیم پی خواهیم برد كه ریشه اصلی رویارویی های نظری در مورد حقوق بشر در تلقی های متفاوت از ماهیت حقوق بشر نهفته است. به عنوان مثال، متاثر از گفتمان بین المللی حقوق بشر، در تعریف حقوق بشر گفته می شود: «حقوق بشر به معنای امتیازاتی كلی است كه هر فرد انسانی طبعا دارای آن است.»[۴] در حالی كه از منظر دین: «حقوق بشر، حقوق بنیادین و پایه ای است كه هر انسان آن را از خداوند دریافت كرده است.» بر این مبنا حقوق بشر هدیه الهی است، حال آنكه حقوق بشر به معنای رایج كه بیان شد، حقوقی ذاتی است كه از اعطا كننده بی نیاز است.و از این رو این دو نگرش در تقابل با هم و ناسازگار با یكدیگر به نظر می آیند.بدینسان حقوق بشر بر پایه نگاه ایدئولوژیك دو پایگاه الهی و طبیعی پیدا می كند كه همان خاستگاه معرفت شناختی واضعان آن به شمار می آید.
و یا چیستی بشر، كه به حق باید آن را نقطه محوری تدوین و نگارش حقوق بشر به حساب آورد: به راستی«بشر» چیست ؟ این اولین سوالی است كه در تدوین حقوق بشر نیازمند پاسخگویی است.اما در این میان نگاه های جهان شناختی و انسان شناختی و نگرش های ایدئولوژیك خنثی عمل نمی كنند و نمی توان انسان را فارغ از آنها دید.در باره چیستی انسان و حقیقت وجودی او آنقدر دیدگاهها گوناگون و از هم دورند كه باور به عدم امكان یا بسیار سخت بودن تدوین ارزشهای حقوقی در مورد انسان به گونه ای كه مورد وفاق عام قرار گیرد را تاحدود زیادی تقویت می كند.از یك سو فیلسوفی همچون «هابز» می گوید: «انسان گرگ انسان است»و از سوی دیگر فیلسوف دیگری همچون «اسپینوزا» میگوید «انسان خدای انسان است».[۵] بنابر این طبیعت انسان، نزد متفكران، درماهیت خود، بین گرگی و خدایی در نوسان است. از سوی دیگر به راستی
محمد رضا باقر زاده
منبع : سایر منابع