سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا


اقتصاد فمینیستی


اقتصاد فمینیستی
● افتادن در دام سوگیری؟ (با نگاهی به یک کتاب در زمینه ی اقتصاد فمینیستی)
اگر بخواهیم بسیار خلاصه دلیل اصلی پیدایش گرایشی به نام اقتصاد فمینیستی را بیان کنیم، پاسخ " وجود سوگیری مردانه در اقتصاد جریان اصلی" خواهد بود. این سوگیری در موضوع، روش و هر موضوع دیگری در ارتباط با اقتصاد مطرح می شود، وجود دارد. اصل و ریشه تمامی بحثهای این گرایش اثبات وجود چنین سوگیری در مرحله ی اول و اصلاح آن به شیوه ی مناسب در مرحله ی دوم است.
امروزه بسیاری از گرایش های به وجود آمده در رشته ها با مشکل "سوگیری" دست و پنجه نرم می کنند. سالهاست که در مطالعات اجتماعی در آمریکا به کرات با سوگیری به سمت جمعیت مردان سفیدپوست طبقه ی متوسط و بالا روبرو هستیم و محققان در این رشته برای اصلاح این سوگیری تلاش می کنند. اما باید بگویم که انجام این اصلاح کاری بسیار دشوار است به دو دلیل، اول گستردگی این سوگیری و دوم عمق آن. واقعیت این است که همه ی ما، محققان علوم اجتماعی، با موضوع سوگیری نه تنها در انجام تحقیقات که در زندگی روزمره دست و پنجه نرم می کنیم. همه ی ما دچار نوعی خودمحوری هستیم که در قالب بیگانگی با دیگران، اظهار انزجار از نوع زندگی دیگران، تمسخر و استهزای آنان و انواع دیگر رخ می نماید. آیا تحقیق اجتماعی جدای از زندگی روزمره ی ماست؟ بنابراین طبیعی است که در تحقیق نیز چنین سوگیری هایی همراه ما باشد و ما را رها نکند. نمونه ی این سوگیری در زندگی روزمره ی محقق اجتماعی در ایران سوگیری به نفع جمعیت فارس و فارسی زبان است که در قسمت بزرگی از تحقیقات اجتماعی به چشم می خورد ( ابته نباید از سوگیری به سمت جمعیت آذزی توسط محقق آذری و جمعیت کرد به سمت کردها نیز چشم پوشی کرد) بنابراین این سوگیری در تمامی وجوه زندگی و تحقیق ما حضور دارند و از عمق بسیار زیادی برخوردار است، عمقی به اندازه ی تمامی سالهای زندگی ما در اجتماع.
اما اگر به موضوع اصلی بحثمان یعنی اقتصاد فمینیستی برگردیم باید تاکید کنیم که یکی از اهداف اقتصاد فمینیستی اصلاح یک سوگیری بوده است و در این راه محققان تلاش کرده اند به دام سوگیری های دیگری نیفتند. به عبارت ساده تر از طرف دیگر بام سقوط نکنند. برای مثال سوگیری مردانه تبدیل به سوگیری زنانه نشود و غیره. یکی از این تلاشتها برای جلوگیری از سوگیری به عقیده ی ما تلاش برای فرار از سوگیری به سمت محوریت آمریکای شمالی در مطالعات اقتصادی بوده است. تبلور موفقیت این تلاش به باور ما مجله معتبر اقتصاد فمینیستی است. در این مجله ما با تنوع جغرافیایی منحصر به فردی مواجه می شویم. مقالات متعددی از آفریقا، آسیا و آمریکای لاتین در مجلدات مختلف آن به چاپ رسیده اند که نشان از سیاست پرهیز از محوریت آمریکای شمالی در این مجله دارد. بنابراین به نظر می رسد که با وجود تمرکز این گرایش در آمریکا ( مرکز انجمن بین المللی اقتصاد فمینیستی در آمریکاست، اکثریت اعضای آن را آمریکایی ها تشکیل می دهند و بیشترین دپارتمانهای اقتصادی که به اقتصاد فمینیستی بها می دهند، در دانشگاههای آمریکایی واقع شده است و حتی خود آن در آمریکا چاپ می شود)، این مجله توانسته است از این سوگیری جان سالم به در برد. شاید در رشته های دیگر چنین سوگیری ای چندان خطرناک به نظر نرسد اما کسانی که با رشته ی اقتصاد سر و کار دارند می دانند که خود اقتصاد در کل، رشته ای بسیار آمریکا محور است و گریز از آن به دلیل قدرت اقتصادی این کشور و حجم مطالعات اقتصادی انجام شده در آن، تقریبا غیر ممکن است.
اما گاهی نیز با موارد مایوس کننده ای برخورد می کنیم. پیشتر اشاره کردیم که در زمینه ی اقتصاد فمینیستی ما تقریبا با یک مجموعه کتاب مرجع منسجم و مورد توافق همه مواجه نیستیم. دلیل هم جوان بودن گرایش است و کمبود منابع در مورد آن. اما واقعیت این است که بعضی از کتب و بعضی از اسامی در این گرایش برجسته تر از دیگران اند و بیش از دیگران گرایش را به پیش رانده اند. یکی از این کتابها بدون شک مجموعه مقالاتی به ویراستاری ماریان فربر و جولی نلسون با عنوان ورای مرد اقتصادی: تئوری فمینیستی و اقتصاد(۱) است که انتشارات دانشگاه شیکاگو در ۱۹۹۳ منتشر شد. { امیدواریم که در قسمتهای بعدی بتوانیم در مورد هر یک از مقالات این مجموعه به صورت مجزا صحبت کنیم.} ۱۰ سال بعد، یعنی در سال ۲۰۰۳، بنابر یک رسم رایج در محیط آکادمیک، فربر و نلسون یک مجموعه مقالات جدید منتشر کردند که در واقع هدف از انتشار آن مرور مسیر طی شده توسط اقتصاد فمینیستی در این ۱۰ سال بود. لازم است کمی در مورد کتاب دوم یعنی اقتصاد فمینیستی امروز: ورای مرد اقتصادی(۲) تامل کنیم.
کتاب شامل یک مقدمه و ۸ بخش است. در مقدمه فربر و نلسون، بعد از ارائه ی یک تاریخچه در مورد پیدایش گرایش، یک تحقیق در مورد اقتصاد فمینیستی انجام داده اند. آنها از روسای دپارتمانهای اقتصاد معتبرترین دانشکده های اقتصاد آمریکا در مورد میزان آشنایی شان با اقتصاد فمینیستی سوال کرده اند. جوابها هم تقریبا مایوس کننده است و نشان می دهد که اقتصاد فمینیستی نتوانسته است آن چنان که باید و شاید به قلب جریان اصلی اقتصاد نفوذ کند و هنوز راهی طولانی پیش روی خود دارد. قسمتی از مقدمه نیز به بررسی میزان مشارکت زنان در جریان آکادمیک اقتصاد در آمریکا اختصاص یافته است که نشان از افزایش حضور آنان است، چه در قالب استاد و چه دانشجویان لیسانس، فوق لیسانس و دکترا. فربر و نلسون به اسناد این آمار آینده ی بهتری را برای اقتصاد فمینیستی پیش بینی می کنند که البته به نظر ما درست نیست چون بسیاری از این زنان جذب اقتصاد جریان اصلی می شوند و به صرف افزایش تعداد زنان، گرایش اقتصاد فمینیستی قدرتمندتر نخواهد شد. البه باید اذعان نمود که رشته زنانه تر ( و نه فمینیستی تر) خواهد شد و شاید به این ترتیب مشکل سوگیری مردانه کم رنگ تر شود و به طبع نیاز به این گرایش هم کمتر.
در ۸ فصل کتاب با موضوعات بسیار متنوعی مواجه هستیم، سیستمهای مراقبتی و رفاه اجتماعی (فصل ۲)، بررسی اقتصاد شرکتها(فصل ۳)، بررسی بازارها (فصل ۵)، بررسی سیستم آموزشی (فصل ۶)، تاثیر فمینیست بودن محققان اقتصاد جریان اصلی بر کار آنها (فصل ۷) و تاثیر جریان فکری پسااستعماری بر اقتصاد فمینیستی (فصل ۸). می بینیم که تنوع بسیار زیادی از لحاظ موضوعی در کتاب وجود دارد که به عقیده ی ما هم خوب و هم بد است. خوب از این لحاظ که با به کارگیری اقتصاد فمینیستی در زمینه های بسیار دور از جنسیت، مثلا اقتصاد شرکتها، آشنا می شویم و بد از این لحاظ که با وحدت رویه در کتاب مواجه نیستیم. یک مقاله از دید یک اقتصاددان جریان اصلی نوشته شده است که معتقد است می توان هم فمینیست بود و هم وفادار به اصول اقتصاد جریان اصلی (فصل ۷) و یک مقاله از دیدگاه یک اقتصاددان که معتقد است حتی موضوعی مانند شرکتها را باید با استفاده از روش اقتصاد فمینیستی بررسی کرد و با استفاده از اقتصاد جریان نمی توان حتی موضوعاتی چنین رایج را به درستی مورد آنالیز قرار داد.(فصل ۳)
اما نقطه ضعف بزرگ این کتاب، سوگیری عمیق آن است. کتاب توانسته است از مردمحوری فرار کند اما به دام آمریکا محوری افتاده است. تقریبا تمامی مقالات کتاب با محوریت اقتصاد آمریکای شمالی نوشته شده اند یا به موضوعات حائز اهمیت در این حوزه ی جغرافیایی پرداخته اند. حتی در مواردی، نویسندگان زحمت توضیح در مورد واژگان مصطلح در این منطقه را که برای خوانندگان خارج از این حوزه قابل فهم نیست به خود نداده اند. (۳) برخلاف مجله اقتصاد فمینیستی از اقتصاد افریقا و آسیا، خبری نیست و نکته ی مهم تر این است که لحن کتابی نوعی جهان شمولی را در بسیاری از موارد تلقین می کند. یعنی موضوع یا تحلیلی مختص آمریکا را به کل جهان بسط می دهد که دام بسیار بدی است و انسان شناسان بیش از هر گروه دیگری در این دام افتاده اند و برای فرار از آن تلاش کرده اند. ( نگاه کنید به مقاله ی شری اورتنر با عوان " آیا در نهایت نسبت زن به مرد مانند نسبت طبیعت به فرهنگ است؟"(۴))
هدف از ارائه ی این بحث، میزان ظرافت و عمق انواع سوگیری بود. به طوری که ممکن است حتی محققان بسیار زبده و باتجربه را دچار مشکل کند و ما به عنوان محققان علوم اجتماعی باید تلاش کنیم در هر لحظه از انجام تحقیق تا حد امکان از آن اجتناب کنیم.
۱) Ferber, Marianne & Nelson, Julie (eds. ۱۹۹۳), Beyond Economic Man: Feminist Theory and Economics, University of Chicago Press
۲) Ferber, Marianne & Nelson, Julie (eds. ۲۰۰۳), Feminist Economics Today: Beyond Economic Man , University of Chicago Press
۳) برای مثال در فصل ۶ کتاب بدون ارائه ی هیچ توضیح یا شرحی، از اصطلاح K۱۲ استفاده شده است که به معنای ۱۲ سال ابتدایی تحصیل ( از ابتدایی تا پایان دوران دبیرستان) است و برای خواننده ی غیرآمریکایی واژه ی آشنایی نیست.
منبع : انسان شناسی و فرهنگ