شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

سروده ای در ستایش رامشگران نوجوان دوره گرد


سروده ای در ستایش رامشگران نوجوان دوره گرد
کلک من!
بال به پرواز گشای
بستا کودک این خاک سیاه!
من چه کردم که تو بر خاک نشستی چنین
چه کنم خاک به سر، باز چنین!
حس من، حس تو باد، کودک من
خون تو، خون من است، گوهر من.
پر غرورید و به منت نکنید دست دراز،
شادی و هلهله خیزد از این خاک ونیاز!
موی گیسگون تو تحقیر تعصب بادا
پر صلابت، چه زیبا صفت و خوش ساحت!
زود آبدیده شدید بهر حیات
چهره در چهره همه جاه و جلال!
سوز سازتو بود سوز دلم،
چهره ی سوخته ات
تابش مهر،آیش خاک!
ثروت خاک ترا
مذهب و منبر بربود،
نام پیغمبر ودین،
نام خدا،
والی فقه
شیخ یقین،
که چه پر شیطنت اند در پس سجاده و دین!
مژده بشنو کنون کودک رنج:
ظلم بر پای نبادا به ابد
آنکه امروز به عرش است
و با نام خدا، بر اسب ستم می تازد
بی شک وشبهه شود نقش زمین، فردایی
وتو بینیش ای کودک رنج
بر ذلت و ننگ!
اما گوش باشا
تو ای کودک مهر!
مژده را نیز ترا سوگندی است:
تا بود خون به رگهای تنم
تا بمانده است به جانم نفسی
تا که بر پای تازم قدمی،
دو خم ظلم بگیرم بی شک
و بتابانمش در اوج سما
ونشانمش
بر پیکر خاک وطنم،
کودک رنج!

مهندس سهراب مژده
منبع : پایگاه اطلاع‌رسانی فرهنگ توسعه


همچنین مشاهده کنید