چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

زمستان


زمستان
از کوچه باغ خلوت باران سخن مگو
از جشن آفتاب و درختان سخن مگو
آن فصل سبز را به رخ این خزان مکش
چون تیغ بی‌دریغ زمستان سخن مگو
بس کن دگر ادامه نده این مرور را
از خاطرات سوخته آسان سخن مگو
با آن نگاه خسته به زخمم نمک مپاش
با لحن اشک ساکت و پنهان سخن مگو
اینها کنایه‌های دلی دردمند نیست
از عشق استعاره درمان سخن مگو
آه ای غزل تو فرصت جبران نمی‌شوی
دیگر به تلخ لهجه وجدان سخن مگو
ما عابران کوچه تقدیر بوده‌ایم
حالا رسید نقطه پایان سخن مگو

زینب کوشکی
منبع : روزنامه رسالت