دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا


سال سیزده روزه


سال سیزده روزه
●خرید عید
وقتی این مطلب را می خوانید كه سبد خرید عیدتان یا پرشده است یا نشده است.پرشده است به دلیل اینكه شما هم یكی هستید مثل پونه، علی، شهریار، مریم و هزار آدم هم سن و سال دیگر كه به خرید عید اهمیت می دهید و به قول بعضی ها هنوز دلتان به این شادی های كوچك خوش است و خرم هستید و یا اینكه مثل ایمان، شادی و... خرید عید برایتان وجود خارجی ندارد و به بودنش اهمیت نمی دهید. چون معتقدید:
۱- این روزها فصل ارائه بنجولی جات است.
۲- متنفرید از اینكه روز اول عید _ مثل تازه به دوران رسیده ها _ با كفش های تازه كه از فرط تازگی از ۱۰۰ كیلومتری چراغ می زنند در خیابان ها قدم بزنید و از این خانه به آن خانه بروید.
۳- ترجیح می دهید از سال جدید دو، سه روزی بگذرد و سال كهنه شود و قیمت های سرسام آور و چشم از حدقه درآور شكسته شوند.
۴- وضعتان خیلی خوب است و سبدهای نوروزیتان را در قشم و كیش و همین كشورهای دور و اطراف پر می كنید.
۵- دلتان خون است چون پولی درون جیبتان پیدانمی شود كه سبدهای نوروزیتان را پركنید و مشغول شمردن قرض هایی هستید كه می خواهید با عیدی هایی كه می گیرید صاف كنید.
از نظر ما دسته بندی آدم های با سبد و بی سبد و یا به عبارتی سبدهای پر و خالی تمام نشد و شما می توانید بالاجبار در یكی از این دسته ها و گروهها قرار بگیرید.
●چهارشنبه سوزی
چهارشنبه سوزی هم گذشت! واقعاً این مراسم دلپذیر تبدیل به معضلی شده است. گذشت آن زمان هایی كه مردم در كوچه ها و خیابان هایی كه هنوز در گوشه و كنار خود اثری از برف داشت درون محیط های كوچك و بزرگ آتش روشن می كردند و بوی چوب سوخته هوا می رفت. بدی ها و زردی ها درون آتش می سوخت و در یك معامله شیرین زردی و عبوسی و مریضی جای خود را به قرمزی و شادی آتش می داد و حداكثر صدای مهیب مربوط به فشفشه ای رنگی بود و ترقه ای كوچك!
دلم می خواهد به همین جمله های شاعرانه ادامه بدهم كه رشته های افكارم با بمبی دست ساز چنان ازهم می پاشد كه انگار هیچوقت وجودنداشته است.در كمال ناباوری درهمین روزها وقتی به اتفاق یكی ازدوستان روی سنگفرش های آسفالتی خیابان قدم می زنیم به ناگاه یك جسم سفید دایره مانند از زیر پایمان گذشت و كمی بعد انفجار كوچكی رخ داد كه تخریباتش درحد فروریختن جداره خارجی قلب ها بود؛ اما چند لحظه بعد از این حادثه چیزی مهیب نیز رخ داد. دوست صمیمی همراه از درون كیف پر از كتاب و دفترش یك بسته سیگارت بیرون آورد و چند دقیقه نگذشته كه محترقاتی به زیرپای همان هایی می افتد كه با خنده از كنار ما می گذشتند و دركمال ناباوری باید این جمله را ضمیمه این داستان كنم كه دوست محترم درمقابل چشمان تعجب زده گفت: حقشان بود! این سومین بسته «سیگارتی» بود كه به تلافی می زدم!
●لحظه سال تحویل
از زیر چشم های بسته سین های سفره هفت سین را چك می كند و تندتند به خودش می گوید یك آرزوی دیگر داشتم، یك آرزوی دیگر و دنبال و آرزوی گم شده اش می گردد كه ناگهان... فعل آرزوهایش با یك بمب به هوا می رود. مادر می گوید: مواد محترقه بازندگیمان پیوند خورده و كسی داد می زند یك سین كم است كه به ناگاه سال تحویل داده می شود و ای وای آرزوی دانشگاه رفتن، فارغ التحصیل شدن، كارپیداكردن، پولدار شدن، ازدواج كردن، یكی از آرزوهایی بود كه میان تحویل سال قدیم به جدید جاماند و یك بمب دیگر كه همسایه پیر داد می زند خدا لعنتتان... سال تحویل می شود و صدای خنده ای بالا می رود كه ای وای! هشت سین شد!سبزی، سبزه، سكه، سیر، سماق، سمنو، سركه و ساعت...
●عیدی گرفتن و عیدی گرفتن
وقتی بزرگ می شوی همه چیز با تو بزرگ می شود. شادی ها، غم ها و عیدی ها! خیلی ها به احترام بزرگ شدنت وقت عیدی دادن برقی درون چشمانشان می آید و اسكناس های سبز را با ضخامت بیشتری به تو تعارف می كنند و كله قند است كه در این زمان درون دلت آب می شود اما گاهی عیدی ها آن قدر بزرگ می شوند كه طرف مقابل نمی تواند دست درون جیبش بكند و اسكناس های سبز را به سمتت تعارف كند و ترجیح می دهد دستی روی شانه ات بزند و بگوید: خب شما هم كه آقا (ویا خانوم) شده اید و... لبخند كشدار بی مزه ای وصل حرفشان می كنند كه یعنی خبری از عیدی نیست و در این لحظه تو و من می مانیم و چشمان حسرت زده ای كه به كوچكترهایی دوخته می شوند كه با ،۲۰۰ ،۳۰۰ ۵۰۰ و یا ،۱۰۰۰ ۲۰۰۰ تومان دلخوش شده اند و تو می مانی و سر بی كلاه!
●دید و بازدید
بعضی وقت ها یك چیزهایی آنقدر با هم تضاد دارند كه هیچوقت قابل جمع شدن و دركنار هم قرار گرفتن با هم نیستند. مثلاً در اطراف ما آدم هایی هستند كه با هم بودنشان خنده دار است و تصویر دركنار هم گرفتنشان مثل یك كلاژ ناجور می ماند و خیلی چیزهای دیگر مثل اینكه صبح به سمت محل كار راه بیفتی و حتی ۵ دقیقه هم در ترافیك نمانی.
به این جمع و وصل شدن های غیرقابل باور باید جمع «جوانان و سنت ها» را اضافه كرد (البته نه در همه موارد؛ حضورمان مسائل جزئی است) ه.ه، ۲۱ ساله دانشجوی مددكاری دانشگاه رودهن درباره دید و بازدید عید نظریات جالبی دارد . او با اعتقاد به اینكه دید و بازدید عید سنت خیلی خوبی است كه باورعمومی قبول دارد اما ترجیح می دهد نه به عید دیدنی برود و نه در را به روی كسانی بازكند كه سالی یكبار مجبور به دیدنشان است.
هـ .می گوید: عید سال قبل در خانه تنها بودم و داشتم با آرامش خیال و یك ظرف پر آجیل اوقات خوشی را می گذراندم كه یك دفعه زنگ در به صدا درآمد. از آیفون نگاهی كردم و چهره عمه پدرم را دیدم كه حدود ۳۷سالی از من بزرگتر است و هیچ حرفی ممكن نیست بین ما رد و بدل بشود.
ه. بدون هیچگونه شرمندگی مقداری خنده صدادار هم ضمیمه می كند، می گوید: در را باز نكردم و بعد از دورشدن عمه خانم سریعاً یادداشتی كه میان درگذاشته شده بود را محوكردم!
ه.ه تأكید می كند كه خاطره اش جایی ذكر نشود! اما بابك. غ می گوید: حوصله درگیری و شنیدن این حرف كه جوان های امروز هیچ چیز را قبول ندارند، ندارم و بدون هیچ جر و بحثی با روی خوش با مهمان های نوروزی سلام و احوالپرسی می كنم، میوه می گردانم در خوردن آجیل همراهیشان می كنم و برای عید دیدنی به درخانه اقوام می روم. به نظر بابك زیاد هم نباید سخت گرفت.
شاید در این لحظه كه این جمله را می خوانید مهمان های نوروزی از پدر و مادر «شما» می پرسند كه داخل اتاق خود را حبس كرده اید و پسرك شیطان مهمان بعد از اینكه مادر یا پدر می گوید: بیرون رفته است. داد می زند: تو كه خانه ای و...!
امیدوارم عكس العملتان زیاد خشن نباشد مثل فرزانه و فرشاد كه از بچه های فامیل زهرچشم می گیرند تا درخانه بودنشان را لو ندهند!
●گره های سبز در سیزده بدر
كلام به اطناب افتاد. خلاصه كنم به این خاطره كه دور یك سفره بلند فامیلی در یك سیزده بدر در دامن یك طبیعت سبز نشسته بودیم كه حرف از سبزی گره زدن شد و دخترهای جوان فامیل از یك طرف كه: ما! مگر ازدواج چه آش دهن سوزی است كه برای آن سبزه گره بزنیم. از آن طرف سفره صدای خنده و پوزخند پسرهای فامیل كه جمعیت ما یك سوم جمعیت خانم هاست و ما نگرانی نداریم و خلاصه جر و بحث های خنده داری كه به قهرو جبهه گیری های خشن انجامید و خلاصه بعد صرف نهار بود كه عكاس همراه مراسم سیزده بدر درحالی كه از خنده ریسه می رفت به جمعیت پیوست كه پسر و دخترهای گریزان از ازدواج را ببینید جریان از این قرار بود كه عكاس باشی سرموقع رسیده بود وتوانسته بود در دو محل متفاوت چهره های آشنایی را ضبط كند كه با شوق و ذوق درحال سبزی گره زدن بودند!
●سال سیزده روزه!
عید كه تمام می شود با اینكه تنها ۱۳ روز از سال گذشته اما عصر روز سیزدهم فروردین احساس می كنیم یك سال گذشته است و غم ناشناخته ای روی شانه هایمان بالا و پایین می پرد! شاید یك دلیل این احساس مراسم گوناگونی باشد كه درطی این روزها می گذرانیم. روزهایی كه شاید تنها نگاه ساده كودكانه ای می خواهد برای لمس شیرینی هایش و درآخر اینكه آدم بزرگ هایی كه كودك وجودتان هنوز مزه شیرینی های ایام را می تواند بچشد. سال نو شما مبارك!

سیما روشن
منبع : روزنامه ایران