جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

سرمایه روزهای تنهایی


سرمایه روزهای تنهایی
چشم باز می کنم. چادر سفید تو را در ظلمات شب که می بینم، بی قراری ام آرام می گیرد، کودکی ام را با همین لحظه ها پیوند زده ای، هرگاه که دیده ام دستان مهربان تو چگونه قنوت می بندد و شانه هایت از عشق وعلاقه ای که به او داری، چگونه می لرزند.مادر! اکنون که در کنارم نیستی، وقتی در اوج مشکلات، وقتی در نهایت تنهایی و سختی، وقتی در هجوم تلخ حسادت ها و کینه ها قلبم شکسته است و می خواهم باور کنم که چقدر تنها و بی کس هستم، تو سراغم می آیی و به من می آموزی که چگونه سال ها قبل، از این جاده های خشک عبور کرده ای.
حالا تنها به امید این که می دانم تسبیحی که برایم بر جای گذاشته ای، ریسمانی است که مرا به او خواهد رساند،چادر نماز سفیدی را که سال ها بر سجاده ای ساده بر سر می کردی و آنچه را که دیگران به آن دست نمی یافتند، به دست می آوردی، سرمایه روزهای بی کسی ام شده اند، می دانم که با همین سرمایه بزرگ می توانم به تمام آنچه که باید دست یابم و از تمام موانعی را که بر سر راهم قرار می دهند، عبور کنم.

ثریا مطلبی
منبع : روزنامه ایران