جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


زیبائی شناسی قتل و خشونت در« قیصر»


قتل تئو ون گوگ فیلمساز هلندی به دست یک جوان متعصب مسلمان، بحث ها و کشمکش هائی را بین برخی از دوستان حلقه ملکوت موجب شد که بیشتر این بحث ها پیرامون حقانیت و یا عدم حقانیت قتل، ترور، انتقام و اجرای عدالت فردی در جامعه مدرن دور می‌زد. کار به آنجا رسید که دوست عزیزم مهدی جامی صاحب سیبستان در مطلبی برای تشریح دیدگاه هایش به تفسیر فیلم قیصر پرداخت و کوشید کنش موجود در آن( قتل) را از نگاه امروزی مورد باز خوانی قرار دهد. با اینکه سعی کردم وارد این بحث حساس، شکننده و سوء تفاهم برانگیز که حتی دلخوری هائی را بین دوستان سبب شد نشوم، اما وسوسه نوشتن در باره قیصر نگذاشت و لازم دیدم حرفهایم را در باره آن بنویسم. (در باره ون گوگ و فیلم جنجال برانگیز تسلیم او نیز حرفهایم را برای سا یت بی بی سی نوشته ام) اگرچه معتقدم بازخوانی قیصر و فیلم های کلاسیک دیگر سینمای ایران یک ضرورت مهم امروز است و روشنگر بسیاری ازکج فهمی‌ها و برداشت های نادرست تاریخی خواهد بود.
۱- قیصر، فیلمی است که به غلط در تاریخ سینمای ایران به عنوان آغازگر موج نو شناخته شده است ، اما واقعیت این است که قیصر، علیرغم تفاوت بارز و قابل توجه آن با تولیدات فیلمفارسی، در همان بدنه سینمای مسلط فارسی و قواعد پذیرفته شده آن ساخته شده است و اگرچه سطح کیفی واستانداردهای فنی سینمای حرفه ای و تجاری ایران را بالا می‌برد اما از نظر بیانی و زیبائی شناسی، فیلمی مدرن با مختصات موج نوئی شناخته نمی‌شود. قیصر اگرچه در بدنه سینمای فارسی، اثری تازه و نوآور بود و یک نمونه درخشان ژانر جاهلی به حساب می‌آید اما موجب ارتقاء قابلیت های بیانی سینمای ایران و زیبائی شناسی آن نمی‌شود.
به زعم من جرقه های سینمای موج نو ایران پیش از قیصر با فیلم های اندیشمندانه ابراهیم گلستان (خشت و آینه)، فریدون رهنما(سیاووش در تخت جمشید)، فروغ فرخزاد( خانه سیاه است) و فرخ غفاری( شب قوزی) زده شده بود.
اما قیصر بدون تردید و با هر رویکردی که به آن نگاه شود، یکی از مهم ترین و بحث برانگیز ترین فیلم های تاریخ سینمای ایران است که در مقطع نمایش خود به محور بحث های انتقادی فیلم در میان منتقدان و روشنفکران دهه چهل تبدیل می‌شود. برخی از مهمترین چهره های سینمائی و روشنفکری آن زمان مثل ابراهیم گلستان، پرویز دوائی و نجف دریابندری، ارزش های سینمائی و مضمونی آن را می‌ستایند و برخی دیگر مثل دکتر هوشنگ کاووسی و دکتر هوشنگ طاهری آن را زیر ضرب می‌گیرند.
ابراهیم گلستان در نقدی هوشمندانه در باره آن نوشت: « قیصر یک فیلم گیرا و شایسته توجه کامل است. اگر این فیلم در حد قریحه و استعداد سازنده اش ساخته شده بود، یک فیلم برجسته می‌شد. برجستگی کنونی فیلم در این است که کار یک قریحه کمیاب است. قریحه ای که هنوز خود را به حد رشدی که شایسته اش است نکشانده است.»
به هرحال، چه قیصر را دوست داشته باشیم و چه از آن متنفر باشیم، نمی‌توانیم اهمیت آن را در سینمای حرفه ای ایران از نظر تاریخی انکار کنیم، چرا که قیصر فیلمی بود که علیرغم جلب توجه مخاطب خاص و نخبه سینمای آن زمان، توانست تماشاگران عام سینمای فارسی را نیز جلب نموده و بعد از موفقیت گنج قارون به پرفروش ترین فیلم ایرانی زمان خود بدل شود.
برای موفقیت قیصر می‌توان چند عامل را ذکر کرد؛ نخست، درونمایه آنارشیستی، ظلم ستیزانه و عصیانگرانه آن. دیگر، نگاه رئالیستی و باورپذیر آن به زندگی آدمهای عادی و مردم کوچه و بازار که رفتار و گفتارشان طبیعی و ملموس بود و به دل تماشاگر ایرانی می‌نشست. همینطور وجود کاراکترهای واقعی با انگیزه های قوی که همذات پنداری تماشاگر ایرانی را برمی‌انگیخت. و از همه مهمتر، سبک بازیگری واقعگرایانه آن که تا آن زمان در سینمای ایران سابقه چندانی نداشت و تنها در فیلمهای «خشت وآینه» ابراهیم گلستان و «شب قوزی» فرخ غفاری تجربه شده بود. بهروز وثوقی با بازی حسی و قدرتمند خود پس از قیصر به الگوی بازیگری در سینمای ایران تبدیل می‌شود.
۲- شخصا، قیصر را به دلیل وجود چند شخصیت دوست داشتنی، فضا سازی ماهرانه محیط جنوب شهر تهران با بازارچه ها، تیمچه ها، گرمابه و کوچه های تنگ و تودرتویش، فیلمبرداری دقیق وکم نظیر سیاه وسفید و نورپردازی و سایه روشن هایش خصوصا در صحنه های مربوط به کشتارگاه و قتل در حمام، دوست دارم، همینطور بازی بهروز وثوقی را با آن نگاه تیز و شکافنده و کاراکتر عاصی، تلخ و عبوس و در عین حال جذاب اش. او قیصر را به چهره آیکونیک سینمای ایران تبدیل کرد. قیصر بدون شک، نخستین کاراکتر واقعی، ملموس و دریاد ماندنی سینمای ایران است. پیش از قیصر، «علی بی غم» ها که بر طبل بی عاری می‌زدند وبزرگترین انگیزه شان جهش طبقاتی و رسیدن به وصال دختر پولدار بود، کاراکترهای اصلی وآشنای فیلمفارسی( به تعبیر دکتر کاووسی) را تشکیل می‌دادند. مسعود کیمیائی با قیصر، شخصیت ضد قهرمان ایرانی را برای اولین بار مطرح می‌کند. کاراکتری که با تمام ویژگی های ضد قهرمانان فیلم های گانگستری، نوار و وسترن همخوانی دارد. به علاوه سرنوشت تراژیک قیصر و مرگ حماسی او نیز در پایان فیلم، در سینمای فارسی بی سابقه و یک سنت شکنی بود.
کیمیائی در قیصر همان راهی را می‌رود که بسیاری از سینماگران وسترن و خالقان آثار گانگستری و نوار رفته بودند. نوادا اسمیت ساخته هنری هاتاوی، آخرین قطار گان هیل ساخته جان استورجس، سامورائی ساخته ژان پیر ملویل، روز برمی‌آید ساخته مارسل کارنه و مرد سوم کارول رید، همگی دارای قهرمانانی عصیانگر و ضد قانون اند. چگونه می‌توان همفری بوگارت، جیمز کاگنی، ژان گابن، استیو مک کوئین، کرگ داگلاس، اورسون ولز و یا آلن دلون سامورائی را که همگی گانگسترهائی تنها و خونسرد و یا کابوهائی ضد قانون و نظم جامعه اند دوست داشت و بر سرنوشت تلخ شان گریست اما قیصر را به خاطر اینکه دست به مجازات قاتلان برادر و تجاوزگران به خواهرش می‌زند، دوست نداشت.شاید در جهان واقع، کسی با یک سارق یا گانگستر یا آدم کش که قوانین مدنی و عرفی جامعه را زیر پا می‌گذارد و نظم شهر یا اجتماع را به هم می‌ریزد، همدلی و همذات پنداری نکند اما همه می‌دانیم که سینما و هنرهای نمایشی با بهره گیری از عناصر درام و قصه پردازی و با ایجاد همذات پنداری، همدلی و شفقت تماشاگران را نسبت به شخصیت های محوری فیلم یا نمایش برمی‌انگیزند و در پایان، به تعبیر ارسطو آنها را دچار کاتارسیس می‌سازند. بر این اساس حرکت فردی قیصر و خروش او علیه کسانی که به حریم خانوادگی او تجاوز کرده اند، در جهان دراماتیک فیلم معنا پیدا می‌کند و باورپذیر می‌شود. در واقع قیصر از الگوی درام کلاسیک و منطق دوالیستی آن پیروی می‌کند. در ساختار درام کلاسیک، شخصیت ها، دو دسته اند؛ خوب یا بد، سیاه یا سفید، خیر یا شر مطلق. حد میانی وجود ندارد.
قیصر یک قهرمان مطلقا خوب است و دشمنان او یعنی برادران آب منگل، نمونه های مطلق بدی و شرارت اند. نیروی خوبی (خیر) باید بر نیروی بدی(شر) پیروز شود، هرچند این پیروزی با مرگی تراژیک برای قهرمان همراه باشد. قیصر برای گرفتن انتقام و اجرای عدالت باید دست به کشتار بزند و نیروهای شر را نابود سازد و در پایان به ضرب گلوله های پلیس از پا درآید.
زیبائی شناسی خشونت و قتل در قیصر نیز قابل توجه است. صحنه های قتل با دقت و مهارت خاصی طراحی و اجرا شده است. صحنه قتل در حمام با تیغ دلاکی( کشتن نخستین قربانی)، بسیار خشونت آمیز و تکان دهنده است و همانند صحنه قتل جنت لی زیر دوش آب درفیلم « روانی» ( روح) هیچکاک پرداخت شده است. کریم آب منگل زیر دوش نمره قرار دارد. قیصر وارد دوش می‌شود. دو مرد به هم می‌پیچند. دوربین از بالا شاهد درگیری آن دو است. در نمائی بسیار نزدیک، قیصر با تیغ اصلاح ضربات تندی بر سر و صورت کریم وارد می‌کند. نمائی از صورت پر از خون کریم نشان داده می‌شود که از درد فریاد می‌کشد اما تنها صدای آب دوش شنیده می‌شود.
نمای کلوزآپی از دست قیصر که تیغ خونین را بالای دیوار دوش می‌گذارد. به دنبال آن نمای دست خون آلودی می‌آید که بر روی کاشی های سفید کشیده می‌شود و پس از آن نمائی از کف حمام نشان داده می‌شود که آب و خون زیر پاها جاری است. در تک تک نماهای این صحنه، خشونت موج می‌زند. در صحنه سلاخ خانه نیز با اینکه کیمیائی از نمایش مستقیم کشتن رحیم آب منگل می‌پرهیزد اما حرکت قیصر در میان لاشه های آویخته گوشت و مونتاژ موازی با ضربه های کارد که لاشه گاو را تکه تکه می‌کند، خشونت صحنه را دو چندان می‌کند. و سرانجام در سکانس نهائی نیز که در ایستگاه متروکه راه آهن می‌گذرد، خشونت شکل عریان تر و بی رحمانه تری می‌یابد. ضربه های چاقوی قیصر و قربانی اش( منصور آب منگل) شکم هر دو را دریده و نمایشی خونین و دلخراش ازخشم و نفرت و انتقام به راه می‌اندازد.
از مجموع هفت مرگی که در قیصر اتفاق می‌افتد، پنج تای آن با ضربه های چاقو است. از این نظر، فیلم قیصر یکی از خشن ترین آثاری است که تا کنون در سینمای ایران ساخته شده است. خشونتی که بازتاب خشونت جاری در جامعه ایران دهه چهل و پیش گوئی خشونت هائی است که در دهه های بعد در ایران رخ می‌دهد.
۳- قیصر در گفتمان سنت و مدرنیته در ایران نیز یک نمونه قابل توجه و نیازمند بررسی و تحلیل است. اگر قیصر را در کانتکس سیاسی، اجتماعی دوره تاریخی خاص آن بررسی کنیم ( دهه چهل) آن را حامل ایدئولوژی سنتی، مردسالار، خشن و واپس گرائی خواهیم یافت که در برابر روند پرشتاب مدرن شدن و به عبارتی بهتر غربی شدن جامعه مقاومت می‌کند.
از این منظر قیصر مبلغ و مدافع تمام ارزش های سنتی و ضد مدرن و بیانگر دیدگاه های جزمی ‌و ایدئو لوژیک روشنفکران آن عصر است.
دهه چهل، دهه ای است که پروژه مدرنیزه کردن و غربی کردن جامعه به شدت از سوی حکومت شاه دنبال می‌شود و به دلیل بافت و ساختار سیاسی جامعه، مقاومت هائی را نیز در پایین سبب شده است. دوره ای که استبداد سیاسی، اختناق و سانسور شدید سیاسی، راه را بر هرگونه دیالوگی بین حکومت و مخالفان آن بسته است. در چنین شرایطی، مخالفان حکومت با خاستگاهها و ایدئولوژی های مختلف از نیروهای مارکسیستی گرفته تا تندروهای اسلامی ‌در مخالفت با ایده ها و برنامه های حکومت به خشونت و ترور رو آورده اند. قیصر محصول نگاه چنین دوره ای است. فضا و دنیای ظلم ستیز و عدالت طلبانه قیصر و قانون شکنی عصیان گرانه قهرمان آن دقیقا با خواست ها و تمایلات روشنفکران معترض از یک سو و آرزوهای سرکوب شده جوانان عاصی از سوی دیگر همخوانی داشت. به این ترتیب، انتقام فردی قیصرجنبه ای سیاسی یافته و به عنوان نشانه ای از یک اعتراض وشورش عمومی ‌بر علیه دستگاه حاکم تعبیر شد.
احمد میر احسان در تحلیل عمیق وعالمانه خود از فیلم قیصر معتقد است که بدون درک روحیه زمانه نمی‌توان موفقیت کم نظیروکارکرداجتماعی و اخلاقی قیصر را درک کرد. وی می‌نویسد:
« در پایان دهه چهل، بد یا خوب، فیلم قیصر، رویای مخفی مردم یک دوران، رویای آفریننده و سازنده و روشنفکران جوان و رویا های عاصی زمانه را با هم باز می‌گفت. زمانه ای با پرسش هائی که تنها با رجوع به متن آن دهه می‌توان آنها را به درستی درک کرد. بدون یادآوری آن فضا، آن روحیات، آن اعتقادات و عواطف و آن یاس ها و دلمردگی ها نمی‌توان متوجه رویای فیلم قیصر شد. رویای خواهر تجاوز شده و ضرورت کاربرد چاقو و در کف نهادن جان که حاصل سرخوردگی و بی اعتمادی از فرهنگ بی ریشه ای بود که عناصر سنتی اخلاقیات گذشته و مفاهیمی نظیر مردانگی، غیرت وناموس پرستی را با لاقیدی و عشرت طلبی آزادانه خود به سخره می‌گرفت.»به نظر میر احسان؛ جوان عصیانگرایرانی « قیصر را تمثیل مردانگی و غیرت مندی یافت. از انتقام او خشمش فرو می‌نشست و سرشار از احساسات پاک و منزه طلبانه نفی شر می‌شد. در همان حال که عاشق هنروادبیات و سینمای آوانگارد غربی بود. البته در این هوا، نه قیصر بلکه حادثه سیاهکل، رادیو میهن پرستان، اعلامیه های سازمان های چریکی، چه گوارا، ساواک، شکنجه، اخبار مقاومت کتیرائی و آیت الله طالقانی و حنیف نژاد و اندکی لنین و خیلی استالین و بیشتر از آنها مائو و کاسترو و ماریگلا که تضاد کافکا و گوگن و پیکاسو را با هوشی مینه و احمد زاده… به سود مشی چریکی حل می‌کرد.»
به اعتقاد میر احسان: « چاقوی قیصر تفسیری هم نوا با روحیه و تجربه زمانه و روان شناسی نسل جوان آن سالها و راه حل روشنفکران آن دوران داشت. این یک نماد کاملا ایرانی بود که به همه آن تئوری های مبارزه قهرآلود و جان برکف رسالات مخفی، مشروعیت ریشه دار می‌داد. با قیصر، نوجوان اهل کتاب و اعلامیه، از قتل آشنا زدائی می‌کرد و به آن هویتی روشنفکرانه می‌داد.»
۴- رویکرد اخلاقی قیصر نیز کاملا سنتی و ضد مدرن است و ریشه در فرهنگ بدوی و قبیله ای- عشیره ای دارد. قیصر مدافع ارزش ها و اخلاقیات و فرهنگی است که در آن شرافت، ناموس پرستی، مردانگی، غیرت و حق طلبی اهمیت داشته و ستایش می‌شود. احمد میر احسان در انتقاد از فردگرائی قیصر می‌نویسد: « حرکت فردی قیصر و خشونت و قتل و عملکرد ضد قانونی او و موجودیت سطحی اش، از منظر مدرنیته، غیر قابل دفاع و بدترین جلوه فرهنگ مردسالار عشیره ای است که مفاهیمی چون غیرت، ناموس و شرافت، ارزش های مقدس اخلاقی او به شمار می‌آیند. انتقاد از این حرکت، به معنی تایید تجاوز به خواهر قیصر نیست که آن هم از نظر تلقی مدرن، تجاوز آشکار به حقوق فردی است و مستوجب مجازات قانونی. اما از سوی دیگر، مقابله با تجاوز، به معنی تائید اقدام به جرم قیصر نمی‌تواند باشد، حتی با قبول تفسیر دور و دراز روشنفکران موافق که خارج از ظرفیت واقعی قیصر بود، اگر این فیلم قصد مقابله با نظم فاسد موجود را داشت، باز راه حل بیهوده، خشن و عشیره ای را پیشنهاد می‌کرد که نه به حفظ شرافت بلکه به کشت و کشتار ختم می‌شد.»
اما پرویز دوائی در نقد مشهور خود ازمنظری متفاوت به قیصر نگاه می‌کند. وی با رویکردی اخلاق گرایانه به دفاع از ارزش های اخلاقی فیلم بر می‌خیزد. دوایی با صراحت، اقدام عصیان گرایانه و فردی قیصر را می‌ستاید و آن را حماسه« شکست» می‌نامد. وی حرکت قیصر را مبتنی بر« مردی و مردانگی و غیرت و جوانمردی» ارزیابی کرده و آن را « انسانی ترین، سالم ترین، لذت بخش ترین عملی» می‌داند که از « مردی چون او(قیصر) می‌توان انتظار داشت. گیرم این عمل منطقی،و قانونی و مذهبی نیست….گو نباشد.»
دوایی بر ارزش های منسوخ شده زمانه حسرت می‌خورد و قیصر را مرگ این ارزش ها می‌داند. به نظر دوایی:
« قیصر، مرثیه مرگ آدم هائی است که ارزش های دنیای «فرمان» و قیصر آنچنان برایشان مهجور شده که تجلی این جور غیرت ها و ناموس پرستی ها نه فقط به نظرشان تعجب آور بلکه خنده دار می‌نماید و تقصیری هم ندارند. این روزگار، نظام روزگار، وضع را طوری چرخانده که نوجوانان خود، همشیرگان محترم را به پارتی های شوخ و شنگ می‌برند تا با همشیره محترم دوستان آشنائی به هم برسانند.».
در واقع دوایی قیصر را بهانه کرده و به انگیزه نقد آن، با رویکردی مشابه رویکرد آل احمد در«غرب زدگی» و « در خدمت و خیانت روشنفکران»، سیاست فرهنگی نظام حاکم وغربزده شدن جامعه را به باد انتقاد می‌گیرد، غافل از آنکه خروش قیصر در فیلم علیه کسانی صورت می‌گیرد که اگرچه از نظر شخصیت پردازی، هویت دقیق و روشنی ندارند اما هیچ نشانی از غرب زدگی در ظاهر و رفتار آنها دیده نمی‌شود و بیشتر به تیپ های سنتی از نوع قیصر شباهت دارند.
به نظر نجف دریابندری نیز؛ « قیصر، جوان پاکیزه ای است و خونخواهی و قتل جزو ذات اونیست، فقط عارض بر زندگی اوست… قیصر جنایتکار نیست. قیصرحتی نازک دل است، چنانکه نمی‌تواند جان دادن دو ماهی کوچک در یک تنگ آب را تحمل کند، ولی خیلی راحت می‌تواند تن کریم آب منگل را با تیغ دلاکی اش آش و لاش کند. ». دریابندری این تناقض را ناشی از وضعیتی می‌داند که قیصر در آن گرفتار است. به اعتقاد دریابندری؛ « اساس حیات و هستی قیصر نفی شده است. قیصر به هیچ وجه امکان ادامه حیات ندارد، یا باید وجود خود را نفی کند و با آنچه بوده و هست وداع گوید، یعنی به یک معنی حقیقی بمیرد و یا آنکه در واقع به پیشباز مرگ برود.»
اما ابراهیم گلستان نیز با اینکه از مدافعین قیصر به شمار می‌رود اما نگاه او به قیصر فارغ از اینگونه داوری ها و ارزش گذاری های اخلاقی است. از نظر گلستان؛ « قیصر آدمی‌ سطحی است. یک قهرمان روحی نیست… در حجم جسمی این فیلم، آدمها در یک سطح ساده اند. کمتر توجهی به زندگی حسی و روح فردی آنها شده است، هر چند در ظاهر ناموس و انتقام آنها را به حرکت درآورده است. در واقع آنها نه عامل اند و نه زیر نفوذ. بازیگراند، می‌چرخند، تنها برای سرگرمی تماشاگر.»
اکنون ۳۵ سال از نخستین نمایش فیلم قیصر می‌گذرد. در این فاصله نقد ها و نظرهای زیادی در باره این فیلم نوشته و منتشر شده است اما هنوز می‌توان آن را ازدیدگاه های مختلف بررسی و تحلیل کرد و جنبه های متنی و فرامتنی آن را شکافت. از تمام موافقان و مخالفان این فیلم دعوت می‌کنم که در این باره نظر دهند.
منابع:

قیصر، سرمشق کاملی از مسعود کیمیائی برای مسعود کیمیائی. ابراهیم گلستان. نقل از مجموعه مقالات در نقد و معرفی آثار مسعود کیمیائی.۱۳۶۴.
قیصر، مرثیه ای برای ارزش های از دست رفته. پرویز دوائی.(نقل از همان منبع)
قیصر، پس از بیست سال سیاه مشق. نجف دریابندری.(نقل از همان منبع)
قیصر را فراموش کنیم. احمد میر احسان. فیلم و سینما. شماره ۷. تیر ماه ۱۳۷۷.