شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا


نفوذ لغات عربی در لهجات ایرانی


نفوذ لغات عربی در لهجات ایرانی
پیداست كه این نفوذ سیاسی و دینی و همچنین مهاجرت برخی از قبایل عرب بداخله ایران و آمیزش با ایرانیان و عواملی از این قبیل باعث شد كه لغاتی از زبان عربی در لهجات ایرانی نفوذ كند. این نفوذ تا چند قرن اول هجری بكندی صورت میگرفت و بیشتر ببرخی از اصطلاحات دینی (مانند: زكوهٔ، حج، قصاص...) واداری(مانند: حاكم، عامل، امیر، قاضی، خراج...) و دسته‏یی از لغات ساده كه گشایشی در زبان ایجاد میكرد یا بر مترادفات میافزود(مانند: غم، راحت، بل، اول، آخر...) منحصر بود و حتی ایرانیان پاره‏ای از اصطلاحات دینی و اداری عربی را ترجمه كردند مثلاً بجای «صلوهٔ» معادل پارسی آن «نماز» و بجای «صوم» روزه بكار بردند.
در این میان بسیاری اصطلاحات اداری(دیوان، دفتر، وزیر...) و علمی(فرجار، هندسه، استوانه، جوارشنات، زیج، كدخداه...) و لغات عادی لهجات ایرانی بسرعت در زبان عربی نفوذ كرد و تقریباً بهمان نسبت كه لغات عربی در لهجات ایرانی وارد شد از كلمات ایرانی هم در زبان تازیان راه یافت.
باید بیاد داشت كه نفوذ زبان عربی بعد از قرن چهارم هجری و خصوصاً از قرن ششم و هفتم ببعد در لهجات ایرانی سرعت و شدت بیشتری یافت.
نخستین علت این امر اشتداد نفوذ دین اسلام است كه هر چه از عمر آن در ایران بیشتر گذشت نفوذ آن بیشتر شد و بهمان نسبت كه جریانهای دینی در این كشور فزونی یافت بر درجه محبوبیت متعلقات آن كه زبان عربی نیز یكی از آنهاست، افزوده شد.
دومین سبب نفوذ زبان عربی در لهجات عربی در لهجات ایرانی خاصه لهجه دری، تفنن و اظهار علم و ادب بسیاری از نویسندگانست از اواخر قرن پنجم به بعد.
جنبه علمی زبان تازی نیز كه در قرن دوم و سوم قوت یافت از علل نفوذ آن در زبان فارسی باید شمرده شد.
این نفوذ از حیث قواعد دستوری بهیچروی(بجز در بعض موارد معدود بی اهمیت) در زبان فارسی صورت نگرفته و تنها از طریق مفردات بوده است و حتی در مفردات لغات عربی هم كه در زبان ما راه جست براههای گوناگون از قبیل تلفظ و معنی آنها دخالتهای صریح شد تا آنجا كه مثلاً بعضی از افعال معنی و وصفی گرفت (مانند:لاابالی= بی‏باك. لایعقل= بی‏عقل، لایشعر= بی‏شعور، نافهم...) و برخی از جمعها بمعنی مفرد معمول شده و علامت جمع فارسی را بر آنها افزودند مانند: ملوكان، ابدالان، حوران، الحانها، منازلها، معانیها، عجایبها، موالیان، اواینها...
چنانكه در شواهد ذیل می‏بینیم:
ببوستان ملوكان هزار گشتم بیش گل شكفته برخساركان تو ماند (دقیقی)
وگر بهمت گویی دعای ابدالان نبود هرگز با پای همتش همبر (عنصری)
گر چنین حور در بهشت آید همه حوران شوند غلمانش (سعدی)
زنان دشمنان در پیش ضربت بیاموزند الحانهای شیون (منوچهری)
بیابان درنورد و كوه بگذار منازلها بكوب و راه بگسل (منوچهری)
من معانیهای آنرا یاور دانش كنم گر كند طبع تو شاها خاطرم را یاوری (ازرقی)
گذشته از این نزدیك تمام اسمها و صفتهای عربی را كه بفارسی آوردند با علامتهای جمع فارسی بكار بردند(مانند: شاعران، حكیمان، زائران، امامان، عالمان. نكتها، نسخها، كتابها...)
بدین جهات باید گفت لغات عربی كه در زبان فارسی آمده بتمام معنی تابع زبان فارسی شده و اصولاً تا اواخر قرن پنجم جمعهای عربی نیز بنحوی كه امروز میان ما معمول است تقریباً مورد استعمالی نداشته است.
منبع : سازمان آموزش و پرورش استان خراسان