سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
مجله ویستا

احیای سنت روشنفکری دینی


احیای سنت روشنفکری دینی
موضوع بحث من، احیای سنت روشنفکری دینی در پرتو بازاندیشی در باب جایگاه و نقش مفهوم ‏سنت بود. بر این باور بودم که سنت روشنفکری دینی هم پیش و هم پس از انقلاب، در یک نکته ‏همراه بودند و آن غفلت از مقوله سنت دینی است به نحوی که بالفعل در تجربه زنده مومنان جریان ‏دارد. احیای این سنت، بدون چشم گشودن بر این معنای سنت امکان پذیر نیست. ‏
روشنفکری دینی پیش از انقلاب را که بیش از همه در شخصیت مهندس بازرگان و دکتر شریعتی ‏تجلی می‌کند، با سه بنیاد اساسی تعریف کردم:‏
‏۱) عدم تفطن فلسفی به مبانی خود. به عبارتی این سنت پیش از انقلاب، یک سنت اندیشیده بر ‏خود نیست. همین وجه سبب می‌شود که روشنفکری دینی به نحوی با مفهوم پیامبری همراه و ‏همسو باشد. ‏
۲)‏ همین عدم تفطن به مبانی فلسفی است که وجه دوم آن را تولید می‌کند و آن رویکرد غیر ‏نقدی به مبانی دنیای جدید است. به رغم نقدهای اساسی دکتر شریعتی به سرمایه‌داری و ‏دمکراسی و مناسبات سیاسی و اقتصادی و فرهنگی دنیای غرب، این سنت به شدت به مبانی ‏دنیای مدرن به معنای عصر روشنگری و قرن هفدهمی آن وفادار است. به عنوان نمونه این ‏سنت رویکردی غیر نقدی به علم دارد، خرد بشری را به نحو اکثری می‌بیند و در عرصه ‏سیاسی و اجتماعی رویکردی تصنعی دارد. به این معنا که به نحوی روسویی تصور می‌کند ‏امور اجتماعی و فرهنگی به نحوی ناساز و نادرست ساماندهی شده‌اند و اینهمه قادرند در پرتو ‏غایات اخلاقی دوباره سازی شوند. ‏
۳)‏ وجه سوم این روشنفکری – که در این سخنرانی بیش از همه مطمح نظر من بود – نوع نگاه ‏به سنت است. این نسل روشنفکری دینی به سنت دینی نگاهی جوهر گرا به معنای افلاطونی ‏دارد. به این معنا که تصور می‌کند سنت بالفعل دینی مردم فاقد وجاهت و اصالت است و آن ‏را تحت عناوینی نظیر خرافه یا دین مسخ شده تخطئه می‌کند و در مقابل به جوهری برای دین ‏قائل است که در فراسوی این باورهای متعارف وجود دارد. یک جوهر و گوهر فراموش شده. ‏در این سنت، گویی همه چیز دین در همان نقطه طلایی ظهور آن – در زمان حیات نبی – ‏ظاهر شده است و تاریخ انسانی چیزی نیست الا فرایند انحطاط دین. این سنت دینی مستمراً ‏خواهان رجعت به آن نقطه طلایی است که مستلزم کم بها دادن به صور جاری و موجود است. ‏
روشنفکری دینی پس از انقلاب که دکتر سروش مظهر آن است، از این جهات با سنت روشنفکری ‏متفاوت است: ‏
‏۱) سروش نماد تفطن فلسفی این سنت فکری به مبانی خود است. نفس همین تفطن است که ‏امکان دعوی پیامبری و بهره مندی از جوهر حقیقت را از این سنت گرفته است. ‏
‏۲)‏ به واسطه همین تفطن فلسفی است که از سنت روشنفکری دینی به معنای پیش از انقلاب ‏خود فاصله می‌گیرد. این سنت به رغم آنکه، نقدی اساسی به مناسبات سرمایه‌داری ندارد، کم ‏و بیش مناسبات دنیای غربی و دمکراسی سیاسی را به نحو لیبرالی می‌پذیرد، اما در عین حال ‏منتقد مبانی غربی به معنای روشنگری و قرن هجدهمی آن است. از جمله آنکه این سنت به ‏علم به مفهوم نقدی آن باور دارد. علم از این منظر دستگاه بازنمایی کننده جهان و طبیعت ‏نیست، این سنت به هیچ روی متکی بر خرد نیرومندی نیست که پشتوانه اراده قاهر انسانی در ‏عرصه اجتماعی و فرهنگی باشد. در عرصه سیاسی و اجتماعی از رویکرد تصنعی فاصله ‏می‌گیرد و کم و بیش فهم یوتوپیک از امور سیاسی را ممتنع می‌کند. ‏
۳) اما تکیه این روایت روشنفکری دینی بر فلسفه نومینالیستی انگلیسی، فردباوری و روایت ‏فلسفه تحلیلی، سبب شده است که مقوله سنت موضوعیت نیابد. بکاربستن آزمون پذیری ‏عقلانی و تبدیل خرد منطق بنیاد برای ارزیابی چند و چون سنت دینی، به عبارتی شاکله سنت ‏را از هم گسیخته می‌کند و امکانی برای حیات ارگانیک آن باقی نمی‌گذارد. ‏
بنابراین در سنت روشنفکری دینی قبل از انقلاب، سنت متعارف و بالفعل دین ورزی مردم را تحویل ‏به یک جوهر مغفول و فراموش شده می‌کند و سنت روشنفکری دینی پس از انقلاب نیز، از سنت در ‏پرتو خرد نقاد شالوده شکنی می‌کند. ‏
بحث من در آن سمینار عبارت از آن بود که احیای روشنفکری دینی منوط به تکیه بر روایت تازه‌ای از ‏حیث فلسفی است که ضمن التزام به پیامدهای فلسفه نقدی، موضوعیت و موقعیت سنت متعارف دینی ‏را نادیده نیانگارد. مردم در متن زندگی روزمره خود، موقعیت‌های متکثر ایمانی خلق می‌کنند. مردم در ‏تجربیات عملی خود، بسیاری از مفاهیم و بنیادهای دینی را در صورت‌بندی‌های بدیع و تازه به کار ‏می‌بندند، بسیاری از مفاهیم و نمادهای غیر دینی را صورت بندی دینی می‌بخشند، در مواردی کثیر، ‏برخی منابع و نمادهای دینی را از وجاهت دینی سلب می‌کنند و ... اینهمه توانایی‌ها و غنای زندگی ‏روزمره است که به یک سنت حیات و امکان بقا می‌بخشد. اما روشنفکری دینی پیش از انقلاب با ‏تلاش برای فهم ایدئولوژیک آنها را نادیده انگاشته است و روشنفکری دینی پس از انقلاب با تکیه بر ‏خرد منطق بنیاد خود آنها را شالوده شکنی می‌کند. ‏
از سنت نیز سخن گفتم. برای سنت چهار لایه قائل شدم: لایه هرمنوتیکال و معناشناختی که ‏ساماندهنده اساسی‌ترین بنیادهای معنا بخش در عرصه جمعی است، لایه هویت آفرین که عهده دار ‏تولید معنا و هویت برای فرد و گروه‌های اجتماعی است، لایه هنجار آفرین، که عهده دار ارزش‌ها و ‏هنجارهای اخلاقی است و سرانجام لایه مشروعیت آفرین که عهده دار ساماندهی به نهادهای خرد و ‏کلان اجتماعی است از خانواده گرفته تا دولت و حکومت. ‏
اگر این چهارلایه را برای سنت دینی نیز قائل باشیم، هر چه از لایه نخست به سمت لایه چهارم ‏حرکت می‌کنیم، از تصلب و پایداری و وجه بنیادی آن کاسته می‌شود. از این میان وجه نخست و ‏هرمنوتیکال سنت دینی، همان است که در متن زندگی و در تعاملات روزمره و انتخاب‌های نهایی تمثل ‏می‌یابد. با تعبیر پدیدارشناسانه‌ای که من از آن سخن می‌گفتم، وظیفه روشنفکری دینی پس از انقلاب ‏در مقابل آن دو نحله دیگر، تدقیق در متن عینی و بالفعل دینداری در متن زندگی روزمره مردم است و ‏تلاش برای صراحت و شفافیت بخشیدن به آن وجوه بنیادی برای احیای امکان بازتولید و خلاقیت آن ‏است. ‏
نقد سنت دینی تنها به معنای طرد و نفی و یا به کارگرفتن آن برای اهداف سیاسی نیست، نقد سنت ‏دینی در وهله نخست با همدلی به سنت امکان پذیر است، نگاه همدلانه‌ای که پیشاپیش نشان دهد که ‏سنت دینی چگونه موقعیت‌های ایمانی تولید می‌کند و در بحران‌های ساختاری خود را بازتولید می‌کند. ‏با تفطن به این قدرت‌ها و توانمندی‌ها در درون یک سنت دینی است که می‌توان در عین حال به نقد ‏وجوهی از آن و عرضه راه‌کار برای گسست‌های آن اندیشید. ‏
نوشتار حاضر خلاصه سخنرانی محمد جواد غلامرضاکاشی در سمینار نقد و بازاندیشی گفتمان دینی می باشد که به همت بنیاد فرهنگی مهندس مهدی بازرگان در ‏محل حسینه ارشاد برگزار گردید. این خلاصه توسط سخنران در وبلاگ شخصی ایشان منتشر شده است.
سخنران: محمد جواد - غلامرضاکاشی
منبع: سایت - باشگاه اندیشه - به نقل از http://javadkashi.blogspot.com
منبع : باشگاه اندیشه