چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

ما و سر در مغازه‌ها


ما و سر در مغازه‌ها
شهر زیبا شده است؛ بعضی مغازه‌ها چراغانی هم کرده‌اند. مهمانی داریم، ماه. میزبانی هم داریم ماه‌تر. ۲۹ یا ۳۰ روز در کنار هم هستیم. بهانه‌ای برای ارتقای یکدیگریم. مهمان عزیز و ما ه‌مان هم اسبابش را فراهم کرده است تا آسمانی شویم.
دل بی‌قرارش را هم برای شب‌های ما آماده کرده است تا چند دقیقه‌ای با خودمان خلوت کنیم.
این همه فرصت را آدم عاقل از دست نمی‌دهد، تنور آدم شدن داغ است؛ خمیر خامی‌ها و ناپختگی‌هامان را باید بزنیم به آن و انسان بیرون بیاییم.
حیف است چهره شهرمان در قبل از حلول ماه مبارک رمضان با روز بعد از آن فرقی نکند. حیف است لباس شهرمان عوض شده باشد، تیر چراغ برق‌هایش چراغانی شده باشد، سر در مغازه‌هایش پرچم به دست گرفته باشند و ... هزار هزار نشانه دیگر از آمدن ماه خدا در شهر به چشم بیاید و اما هنوز لباس آدم‌هایش همان باشد که قبل از رمضان بود؛ همان لباس‌هایی که در ماه شعبان آت و آشغال‌های جیب‌هایش بیرون ریخته نشد.
همان لباس کهنه و مندرسی که یک سال از تن بیرون نیامد و بوی کهنگی و رطوبت بدن‌ها را گرفت.
حیف است تیرهای برق و سردر مغازه‌های شهر از آدم‌هایش نونوارتر و قبراق‌تر باشند برای پذیرایی و همراهی از مهمان عزیزمان.
حیف است در گوشه‌هایی از کوچه‌ها و در خلوت پشت یک درخت یا حتی پای همان تیر برق که نونوار شده است یواشکی محتویات یک شیشه آب معدنی را به خلوت دلمان راهنمایی ‌کنیم.
حیف است از لای درز شیشه ماشین‌مان دود نازک آبی رنگی بیرون بزند و بوی سیگارمان میهمانمان را به سرفه بیندازد.
حیف است سردر مغازه‌ها و پرچم‌های بالای تیرهای برق و ریسه‌های روی خیابان‌ها، شاهد شوخی گرفتن ماه رمضان از طرف ما باشند و به بندگی‌هامان لبخند بزنند.
حیف است روزهامان این طوری به استقبال شب قدرمان بروند.
حیف است قدرمان را قدر خودمان را ندانیم.
ابراهیم زاهدی مطلق‌
منبع : روزنامه جام‌جم