شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا
”شَل“ و دختر شیخ
شَل پسر غلام يکى از شيوخ عرب بود. به اين غلام يا نوکران شيوخ به عربى 'لَفاده' مىگفتند. اينان غلامانى بودند که معمولاً پس از هر ميهمانى شيخ به جان غذاهاى پسماندهٔ سفره مىافتادند. |
روزى شَل بيمار شد. همه نوع داروى محلى به او دادند اما خوب نشد. پس از مدتى که حالش به وخامت گرائيد، او را به شهر عماره بردند اما تأثيرى نبخشيد. سپس او را به اهواز بردند. باز هم اثرى نداشت. سرانجام پيرمرد عارفى به پدر و مادرش گفت که بيمارى شل جسمى نيست بلکه بيمارى روحى است، بيمارى عشق است. موضوع را از شل جويا شدند، چيزى نگفت. به او فشار آوردند باز هم چيزى نگفت چون مىترسيد رازش فاش شود. وقتى ديدند حالش روزبهروز وخيمتر مىشود با اصرار فراوان او را به حرف درآوردند. شل اعتراف کرد که عاشق است. پدرش پرسيد: 'خب حالا نام معشوقهات را بگو شايد بتوانيم او را خواستگارى کنيم.' شل گفت: 'ممکن نيست، اگر اسم او را بگويم ممکن است نابود شوم.' به هر ترفندى بود نام معشوقهاش را از زير زبانش کشيدند. تقيه دختر شيخ طايفه. همگان مبهوت شدند. باورکردنى نبود. همه مىدانستند که اگر اين مسئله به گوش شيخ برسد حداقل کارى که مىکند کپرهايشان را آتش مىزند. در حالىکه خانوادهٔ شل جائى جز اين کپرها براى سکونت نداشت. راز عشق شل و تقيه مثل باد در تمامى آبادى پيچيد. شيخ نيز از موضوع آگاه شد لذا به غلامانش دستور داد تا شل و پدرش را آنقدر زدند که دندههايشان شکست. کپرهايشان را آتش زدند و آنها را از آبادى بيرون کردند. شل و خانوادهاش در روستائى دور از آنها مسکن گزيدند. |
شيخ از اينکه دخترش عاشق غلامى از غلامانش شده بود رنج مىبرد. از اين رو برادرش را که شيخ آبادى ديگرى بود احضار کرد و از او خواست تا تقيه را براى پسرش خواستگارى کند. عموى دختر موافقت کرد و عروسى انجام گرفت. شب عروسي، عروس و داماد مشغول شام خوردن بودند که کاسهٔ چينى از دست عروس بر زمين افتاد. عروس ناخودآگاه با خود گفت: 'شل عزيزم، ديدى چه شد؟' پسرعموى تقيه از اين سخن تعجب کرد و از خود پرسيد: 'شل ديگر کيست؟' اما از عروس چيزى نپرسيد و خاطرش را آزرده نکرد. در پى آن شد که شل را بشناسد. وقتى داماد از اتاق عروس بيرون آمد، مهمانان منتظر بودند مردان مىخواستند يزله کنند. پسر شيخ به آنان گفت: 'يزله نکنيد. من يک بيت شعر مىگويم، هر کس جواب اين بيت را بدهد، هديهٔ مهمى به او خواهم داد.' مهمانان به او گفتند: 'بفرما.' پسر شيخ چنين سرود: |
به شما مىگويم: مسئوليتى به گردن شماست اى شل |
و چه بسا زخمهائى که بر من گرانند اى شل(۱) |
(۱). اخبر زودوک الِلَزم يا شل و چثيره اجروح تعصب على يا شل |
شل که در ميان مهمانان بود، پيام را گرفت و فىالبداهه بيت زير را در تکميل بيت فوق سرود: |
چه چيزى از دست محبوبم بر زمين افتاد که گفت اى شل |
دلِ من از کارهاى تقيه آگاه است(۲). |
(۲). اشوگع منى حبيبى و گال يا شل بدرى الگلب ماتفعل تقيه |
پسر شيخ به شل دستور داد تا وارد اتاق عروس شود. او دست عروس را در دست شل گذاشت و خود خارج شد و با خود گفت: 'حيف است عاشق و معشوق بهخاطر خودخواهى پيرمردى به هم نرسند. اين از جوانمردى به دور است.' |
ـ شل و دختر شيخ |
ـ افسانههاى مردم عرب خوزستان ـ ص ۳۵ |
ـ گردآوري: يوسف عزيزى بنىطرف و سليمه فتوحى |
ـ نشر سهند ـ چاپ اول ۱۳۷۵ |
ـ به نقل از: فرهنگ افسانههاى مردم ايران ـ جلد هشتم |
علىاشرف درويشيان ـ رضا خندان (مهابادي)، نشر کتاب و فرهنگ، چاپ اول ۱۳۸۰. |
همچنین مشاهده کنید
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
دولت سیستان و بلوچستان انتخابات دانشگاه تهران مجلس شورای اسلامی عراق چین دولت سیزدهم مجلس روز معلم رهبر انقلاب معلمان
سیل ایران هواشناسی آتش سوزی سازمان هواشناسی باران هلال احمر یسنا اصفهان شهرداری تهران معلم پلیس
ترکیه قیمت خودرو خودرو تورم قیمت طلا سهام عدالت قیمت دلار بازار خودرو دلار حقوق بازنشستگان ایران خودرو مسکن
مهران غفوریان ساواک تلویزیون سریال صداوسیما موسیقی مسعود اسکویی سینمای ایران رضا عطاران
موبایل
اسرائیل رژیم صهیونیستی غزه فلسطین جنگ غزه آمریکا روسیه حماس اوکراین نوار غزه انگلیس ایالات متحده آمریکا
فوتبال پرسپولیس استقلال لیگ برتر سپاهان باشگاه استقلال علی خطیر باشگاه پرسپولیس بازی لیگ برتر ایران تراکتور لیگ قهرمانان اروپا
اپل هوش مصنوعی آیفون خودروهای وارداتی ناسا گوگل تلفن همراه مدیران خودرو صاعقه
کبد چرب دیابت فشار خون طول عمر