یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

پل و پن


پلاس تيره نگردد به سعى آب سفيد ٭
رک: پلاسِ سياه به شستن سفيد نمى‌شود
٭ محيط اشک نشويد ز دل غبارِ اَلم ..........................(محمد باقر کاشى)
پلاسِ سياه به شستن سفيد نمى‌شود
نظير:
زنگى به شستن نگردد سفيد (فردوسى)
- بوم از تربيت هزاردستان نشود
- تربيت نااهل را چون گردکان بر گنبد است (سعدى)
- نشايد ستردن سياهى زشت (فردوسى)
- خرِ سياه خرِ سياه است
- پلاسِ تيره نگردد به سعى آب سفيد (محمدباقر کاشى)
رک: تربيت نااهل را چون گردکان بر گنبد است
پل بر دريا نتوان بست
رک: باد به چنبر نتوان بست
پلنگ از زدن کينه‌ورتر شود ٭
نظير: آتش از باد تيزتر گردد
٭ به باد آتش تيز برتر شود .......................... (سعدى)
پلنگ از گرسنگى به کوه بالا نمى‌رفت گفتند پدرسوخته زياد خورده!
عبارتى است که به طنز و تمسخر به تعريض و کنايه دربارهٔ قضاوت‌هاى وارونه و نادرست به‌کار مى‌برند
پلنگ از گرسنگى زده بود به کوه گفتند پر خورده قدم مى‌زند هضمش کند
صورت ديگرى است از مَثَل پيشين
پلنگ نمى‌تواند خال‌هايش را عوض کند
پلو معاويه چرب‌تر است
در مورد شخصى دورو و منافقى به‌کار مى‌برند که در طريق نفع خود قدم برمى‌دارد
پله‌پله رفت بايد سوى بام
نظير:
زنگى به شستن نگردد سفيد (فردوسى)
- نردبان پلّه‌ پلّه
- پايه پايه بر توان رفتن به بام (مولوى)
پليد جفت پليد است و پاک همسر پاک ٭
رک: سوراخِ کج ميخِ کج مى‌خواهد
٭ ...................... گريز نيست در آفاق جنس را از جنس (قاآنى)
پنبه دزد دست به ريشش مى‌کشد ٭
رک: چوب را که بردارى گربهٔ دزد مى‌گريزد
٭ براى اطلاع از ريشه اين مَثَل رک: تمثيل و مَثَل، ج ۲، ص ۴۱
پنج انگشت برادرند اما برابر نيستند
رک: خدا پنج انگشت را يکسان نيافريده.
پنجه با شير انداختن و مُشت با شمشير زدن کار خردمندان نيست (سعدى)
رک: آدم دانا به نيشتر نزند مشت
پنجه نهان کن چو به شيران رسي٭
رک: آدم دانا به نيشتر نزند مشت
٭ گنج طلب کن چو به ويران رسى .....................(خواجو کرمانى)
پندارد او به هاپَم، پندارد اين به هوپَم غافل که در ميانه، سرگرم شاپ و شوپم
اصل مَثَل ترکى است و از داستان زير اقتباس شده است:
مرد ترکى دو زن داشت، نامش 'هاپ' بود وديگرى نامش 'هوپ' . روزى از روزها تنگ غروب هنگامى‌که به خانه بازمى‌گشت در کنار برکه‌اى پايش لغزيد و در آب افتاد و چون شنا کردن نمى‌دانست براى خلاصى خود شروع کرد به دست و پا زدن و شلپ و شلوپ کردن. در حين تلاش و تقلا به دو زن خود مى‌انديشيد و مى‌گفت: شاپ ايله بيلير شاپدايام، شوپ ايله بيلير شاپدايم، نه شاپدايام نه شوپدا، بوردا شاراپَ و شوپدايام (شاپ گمان مى‌کند در خانهٔ شوپم، شوپ گمان مى‌کند در خانهٔ شاپم، نه در خانهٔ شاپم نه در خانهٔ شوپ بلکه در اينجا در حال شلپّ و شولوپ کردن هستم)
پند به نادان باران در شورستان است
نظير:
بر چشم کور سرمه کشيدن چه فايده
- چه به من بگو، چه به در بگو، چه به خر بگو
- چاهى که آب ندارد آب هم توش بريزى آبدار نمى‌شود
- در شوره ‌نهال چون نشانى (ناصرخسرو)
- پند گفتن با جهول خوابناک تخم افکندن بوَد در شوره خاک (مولوى)
- پند عاقل کى کند ديوانه گوش؟
رک: يک گوشش در است يک گوشش دروازه!
پند پيران تلخ باشد بشنو و بدخو مباش٭
نظير:
پند پير از جان شيرين خوش‌تر است (صفائى)
- پند پيران به گوش جان بشنو
٭ پادشاهان پاسبانند مر درويش را ................................ (سعدى)
پند حکيم عين صواب است و خير محض ٭
٭ ......................... فرخنده بخت آنکه به سمع رضا شنيد (حافظ)
پندش دادم از پِندش در رفت!
رک: يک گوشش در است يک گوشش دروازه
پند عاقل کى کند ديوانه گوش؟
رک: پند به نادان باران در شورستان است
پنهان کارى دليل عيب است
پنهان نمى‌توان کرد رازى که برمَلا شد (کليم کاشانى)


همچنین مشاهده کنید