یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

لق، لک، لگ، لن، لو، لى


لقايِ خليل شفايِ عليل است (از جامع‌التمثيل)
رک: ديدار خليل شفاى عليل است
لقمان را گفتند: ادب از که آموختى؟ گفت: از بى‌ادبان که هر چه از فعل ايشان در نظرم ناپسند آمد از آن پرهيز کردم (سعدى)
لقمه افتد ز دهن چون نبوَد قسمت کس (واعظ قزوينى)
رک: هر کس روزى خودش را مى‌خورد
لقمهٔ بزرگ راه گور را مى‌گيرد٭
نظير:
لقمهٔ بزرگ گلو را پاره مى‌کند
    ـ توان به حلق فرو بردن استخوان درشت ولى شکم بدرَد چون بگيرد اندر ناف (سعدى)
      ٭ يا: لقمهٔ بزرگ‌تر از دهن راه گلو را مى‌گيرد
لقمهٔ بزرگ گلو را پاره مى‌کند
رک: لقمهٔ بزرگ راه گلو را مى‌گيرد
لقمه به اندازهٔ دهانت بردار
رک: آدم بايد لقمه را به اندازهٔ دهانش بردارد
لقمهٔ چهل و شش شاهى است!
رک: کُرّه داده، شتر مى‌خواهد
لقمه را به اندازهٔ دهانت بردار
رک: آدم بايد لقمه را به اندازهٔ دهانش برداردرک: آدم بايد لقمه را به اندازهٔ دهانش برداردرک: آدم بايد لقمه را به اندازهٔ دهانش بردارد
لقمهٔ سر سيرى است
رک: ماهى را نمى‌خواهى دُمش را بگير
لقمه شکم را سير نمى‌کند امّا محبّت را زياد مى‌کند
لقمهٔ هر مرغکى انجير نيست
رک: طعمهٔ هر مرغکى انجير نيست
لکلک به سرِ منار ملاّ نمى‌شه، از روغن پنبه‌دانه هم حلوا نمى‌شه (عا).
هر کارى شرايط و وسايل مخصوص لازم دارد
لگد زنند خران هر که را نباشد خر٭ (مسعود سعد سلمان)
٭ ............................. که بَرْدَرند سگان هر که را نباشد سگ (مسعود سعد سلمان)
لَنگ بخر، کور بخر، پير نخر (از مجموعهٔ امثال طبع هند)
لُنگ حمام است، هرکس بست بست!
  لِنگکى زير و لِنگکى بالا نى غم دزد و نى غم کالا (عا).
اين مَثَل را در مورد کسى به‌کار مى‌برند که آسوده‌خيال پا روى پا انداخته و فارغ از هر انديشه و غمى به‌سر مى‌برد.
لِنگ گيوه به سر نيزه چه‌کار دارد؟
رک: لوبيا چينى چه ربطى دارد به سبيل گربه؟
لواشه٭ بر سر اسبان بدلگام زنند٭ ٭
      ٭ لواشه: رسنى که بر آن چوبى بسته و هنگام نعل بستن اسب و قاطر بر سر ستوران سرکش و بدلگام زنند تا سرسختى و توسنى نکنند
٭ ٭مرا کمند ميفکن که خود گرفتارم ......................... (سعدى)
لوبيا چيتى چه ربطى دارد به سبيل گربه؟
نظير:
قوز به شقيقه چه‌کار دارد
ـ لنگ گيوه به سر نيزه چه‌کار دارد؟
ـ حمّام دِه را به بوق چه‌کار؟
لوزينه به گاو دادن از خريّت است
رک: لايق هر خر نباشد زعفران
لوطى است و همين يک دست لباس!
رک: رستم است و يک دست اسلحه
لوطى اگر نگويد دنيا به گُندم! دلش مى‌گندد!
نظير: قلندر اگر نگويد دنيا به فلانم دلش از غصّه مى‌ترکد
لوطى تو برو لقمهٔ خود گاز بزن پشتِ سر مردمان تو کم ساز بزن! (لاادرى)
بيتى است ساختهٔ عوام در مذمت از بدگوئى و غيبت
لولهنگ را که دسته بگذارند آفتابه مى‌شود
رک: چوب نيم‌سوخته را هم که آرايش بکنند قشنگ مى‌شود
لولهين کار آفتابه را مى‌کند اما وقت گرو گذاشتن قيمتش معلوم مى‌شود
رک: آفتابه و لولئين هر دو يک کار مى‌کنند امّا قدر هر يک در گرو گذاشتن معلوم مى‌شود
لولى‌گرى تخم نيست که بکارند، هر که لولى‌گرى کرد لولى است
ليلى را به چشم مجنون بايد ديد (يا: ليلى را بايد از دريچهٔ چشم مجنون نگاه کرد)
نظير:
ببين به ديدهٔ مجنون جمال ليلى را (ابن يمين)
 ـ حُسن رخ ويس ز رامين بپرس (اسعد گرگانى)
ليلى مرد بود يا زن؟
نظير:
بعد از تمام شدن قصّه تازه مى‌پرسد ليلى مرد بود يا زن؟
 ـ شيخ‌على ‌خان زنگنه وزير شاه سليمان صفوى بود يا وزير کريم‌خان زند؟


همچنین مشاهده کنید