جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا
پایان واقعگرائی اجتماعی و پیدایش گونههای دیگر
با افول واقعگرائی اجتماعی در اواخر دههٔ ۱۹۶۰ و افزایش سرمایههای آمریکائی در سینمای نوین و سودآورِ انگلستان (۹۰ درصد تا ۱۹۶۸) رنگ و بوی متمایزِ سینمای ملی پردهٔ سینماها را ترک گفت. بسیاری از کارگردانهای آمریکائی (نظیر بیلی و ایلدر، ریچارد فلایشر، سیدنی لومت، دِلبِتمان، استنلی دانِن، جرج استیونس، اتو پرهمینجر، آنتونیمان، ریچارد بروکس، ویلیام وایلر، فرِد زینهمان، جان هیوستُن و استنلی کوبر یک) در طول این سالها برای کار به انگلستان آمدند. تعدادی از کارگردانهای اروپائی نیز به آنجا رفتند تا فیلمی بسازند. | ||
از جمله رومَن پُلانسکی (انزجار، ۱۹۶۵؛ بنبست، ۱۹۶۶)؛ فرانسوا تروفو (فارنهایت ۴۵۱، ۱۹۶۶) و میکلانجلو آنتونیونی (آگراندیسمان، ۱۹۶۶). علاوه بر آن تعدادی از کارگردانهای انگلیسی نیز، هر چند در انگلستان، اما در خدمت صنعت سینمای آمریکا فیلم ساختند، از جمله ریچارد سن، لِستر، و شلزِینگر همچنین دیوید لین با فیلمهائی چون پل رودخانهٔ کوائی (۱۹۵۷)؛ لارنس عربستان (۱۹۶۲)؛ دکتر ژیواگو (۱۹۶۵)؛ دخترِ رایان (۱۹۷۰) و کَرُل رید با فیلمهائی چون رنج و سرمستی (۱۹۶۵)؛ آلیور (۱۹۶۸)؛ بال / آخرین مبارز (۱۹۷۰). در این دوره کارل رایتس (ایزادورا، ۱۹۶۸) و برایان فوریس (زن دیوانهٔ شایو، ۱۹۶۹) هر دو به تولیدهای مشترک جهانی در فیلمهای پرهزینه روی آوردند. | ||
با این حال در دههٔ ۱۹۶۰ سر و کلهٔ نسل تازهای از کارگردانهای تصویرگرا در انگلستان پیدا شد، از آن جمله هستند، کلایوْ دانِر (متولد ۱۹۲۶) ـ سرایدار (۱۹۶۴)، گردش در بیشهزار (۱۹۶۷)؛ نامهٔ تقلبی (۱۹۷۶)؛ گرفتنِ یک شاه (۱۹۸۴)؛ دزدیدن بهشت (۱۹۸۸) - و کارگردان مجاریالاصل، پیتر مِداک - نسخههای منفی (۱۹۶۸)؛ روز مرگ جواِگ (۱۹۷۰)؛ طبقهٔ حاکمه (۱۹۷۲)؛ بچه جنّ (۱۹۸۰)؛ باشگاه مردان (۱۹۸۶)؛ برادران کری (۱۹۹۰)؛ از رومئو خون میچکد (۱۹۹۳) - که پیش از پیوستن به سینمای تجاری تعدادی فیلم جالب ساختند. دیگران، از جمله کارگردان پیشین تلویزیون، اَلَن بریچُز (متولد ۱۹۲۷) - مزدور (۱۹۷۳)؛ بازگشت سرباز (۱۹۸۲)؛ میهمانی تیراندازی (۱۹۸۴) - و کِن لُوچ (متولد ۱۹۷۳) ـ گاو بیچاره (۱۹۶۷)، فوش (۱۹۶۹)؛ زندگی خانوادگی (۱۹۷۲)؛ بازی بلاکجک (۱۹۷۹)؛ شکاریان (۱۹۸۰)؛ نگاهها و لبخندها (۱۹۸۲)؛ سرزمین پدری (۱۹۸۶)؛ برنامههای پشت پرده (۱۹۹۰)؛ باران بلا (۱۹۹۳) - بهویژه با آثار جدی و تحلیلی کن لوچ که بسیار تأثیرگذار بود، محبوبیت را قربانی کمال هنری کردند. | ||
شاید بتوان گفت برجستهترین کارگردانهای این نسل موفق شدند دو انگیزهٔ جنبهٔ تجاری و حفظ سبک متمایز خویش را یکجا جمع کنند. پیتر یِینس (متولد ۱۹۷۹)، کارگردانی که قادر است صحنههای حادثهای را با شخصیتپردازیِ هوشمندانه تلفیق کند، از ۱۹۶۸ با فیلم بولیت (۱۹۶۸) کار در آمریکا را آغاز کرد (با فیلمهائی مانند دوستان اِدی کویل [۱۹۷۳]، شاهد عینی [۱۹۷۱] و کرول [۱۹۸۳])، اما بعدها بار دیگر به مایههای انگلیسی بازگشت، با فیلمهائی چون متصدی لباس (۱۹۸۴)، ماجرای آخرین اجراء یک بازیگر کهنسال محلی، و فیلمهائی جهانی و جنجالآفرین مانند اِلِنی (۱۹۸۵)، براساس ماجرای واقعی نیکلاس گِیج که در جریان جنگ داخلیِ یونان در جستجوی مردی بود که مادرش را کشته است. یِیتس اخیراً با چند فیلم تریلر موفقیتهائی بهدست آورده، از آن جمله هستند فیلمهای مظنون (۱۹۸۷)، خانهٔ خیابان کَرول (۱۹۸۸) و سل ستارهٔ اقبال (۱۹۹۲). | ||
جان بورمن (۱۹۳۳) نیز با فیلمهائی چون درست به هدف (۱۹۶۷)، جهنم در اقیانوس آرام (۱۹۶۹) و نجات (۱۹۷۲) نخستین موفقیت خود را در آمریکا بهدست آورد. بورمن کوتاهزمانی برای ساختن آخرین لئو (۱۹۷۰)، استعارهای از انقلاب معاصر، به انگلستان رفت و همین فیلم جایزهٔ بهترین کارگردانی جشنوارهٔ کن را نصیب او کرد. سپس با کارگردانی یک افسانهٔ علمیِ حماسی و اساطیری بهنام زاردوز (۱۹۷۴) که در مکان واقعی در ایرلند فیلمبرداری شد، اهلیتِ خود را در موضوعات رمزآمیز به اثبات رساند. این فیلم را او خود نوشته و تهیه کرده بود. بورمن بار دیگر به آمریکا رفت و فیلم ناموفق جنگیر ۲ - مُرتد (۱۹۷۷) را ساخت. فیلم بعدی او، اکسکالیبر / شمشیر آرتور شاه (۱۹۸۱)، یک شاهکار انگلیسی از کار درآمد. این فیلم که همچنان در ایرلند فیلمبرداری شده است، بازگوئی روشنفکرانهٔ افسانهٔ آرتور شاه است که بورمن با تصویرسازی نیرومند خوداین افسانهٔ رمزآمیز را از نگاه مرلین روایت میکند. او سپس فیلم بلندپروازانه و مهمترین اثر غریبِ خود، جنگل زمرد (۱۹۸۵) را بهدست گرفت. این فیلم ماجرای پسر جوانِ یک مهندس آمریکائی (نقش پسر را فرزند بورمن، چارلی، ایفاء کرده) است که در میان قبایل بدویِ آمازُن و با فرهنگی وحشیانه بار آمده و پدر برای 'نجات' او میشتابد. بورمن در ۱۹۸۷ با فیلم امید و افتخار به طرزی غیرقابل پیشبینی شیوهٔ خود را تغییر داد و تماشاگران خود را به وجد آورد. امید و افتخار که از تجربهای زندگی کودکی خود او الهام گرفته به جزئیات زندگی یک طبقهٔ متوسط انگلیسی در جریان جنگ جهانی دوم میپردازد و توفیق چندانی نیافت، اما فیلم آن سوی رَنگون (۱۹۹۵) با اشاراتی تکاندهنده به اوضاع سیاسی معاصر در کشور برمه توفیق بیشتری نصیب او کرد. | ||
در دههٔ ۱۹۷۰ دو تن بدون تردید اصیلترین کارگردانهای انگلیسی بودهاند: کِن راسل و نیکلاس روگ، کِن راسل (متولد ۱۹۲۷) در اواسط دههٔ ۱۹۶۰ ابتدا با یک سلسله فیلم - زندگینامهٔ داستانی قابل ملاحظه از آهنگسازان، رقصگران و شاعران برای تلویزیون بی.بی.سی. کارگردانی را آغاز کرد و توجه منتقدان بهسوی او جلب شد. با فیلم زنان عاشق (۱۹۶۹)، اقتباس مجللِ سینمائی از رمان دی.اچ.لارنس، شهرت او عالمگیر شد. پس از آن دست به ساختن یک سلسله فیلمهای جنجالی زد - عشاق موسیقی (۱۹۷۱)؛ شیاطین (۱۹۷۱؛ اقتباس از نمایشنامهٔ جان وایتینگ به همین نام، که خود از رمان شیاطین لودون اثر اَلدُس هَکسلی برگرفته بود)؛ دوست پسر (۱۹۷۲)؛ مسیح وحشی (۱۹۷۲)؛ مالِر (۱۹۷۴)؛ تامی (۱۹۷۵؛ روایتی از یک اپرای راک از گروهی بهنام The Who)؛ لیستومِنیا (۱۹۷۵)؛ والنتینو (۱۹۷۷)؛ و دستکاری در خلقت (۱۹۸۱) - که همگی در عین حال به شدت عامیانه و به شدت چشمگیر هستند. راسل از ۱۹۸۲ به شکل گستردهای بهکار در اپرا پرداخت و تا ۱۹۸۴ در این زمینه فعالیت کرد (از جمله یک روایت امروزی از مادام باترفلای از پوچینی که در ۱۹۸۳ آن را در جشنوارهٔ اسپولِتو در چارلست به صحنه برد) و پس از آن فیلم گوتیک (۱۹۸۷) را ساخت. | ||
این فیلم به ماجرای شبی توفانی در ماه ژوئن ۱۸۱۶ در ویلای لُرد بایرُن در سوئیس میپردازد که الهامبخشِ دکتر پُلیدُری در رمان خونآشام و نیز الهامبخش مَری شلی در داستان فرنکشتاین شده بود. راسل در فیلم گونیک آن شب را همچون هبوطی وحشتناک در قعر فساد و نشئگی تصویر میکند - مانند اکثر بهترین آثارش - که در آن مرز واقعیت و خیال نه تنها مبهم بلکه نابود میشود. همین حال و هوا را در اقتباس نیرومندِ خود از نمایشنامهٔ نمادگرا و ممنوعشدهٔ سالومه از اسکار وایلد بهنام آخرین رقص سالومه (۱۹۸۸) نیز ادامه داد. فیلم اخیر در قالب یک نمایش خصوصی از لهو لعب تصویر شده که در حضور وایلد در فاحشهخانهای در لندن اجراء میشود و نویسندهٔ سالومه در همان شب به واسطهٔ فسادِ اخلاق دستگیر میشود. راسل همین شیوه را در فیلم لانهٔ کرم سفید (۱۹۸۸) نیز دنبال کرد. این فیلم که اقتباس آزادی است از آخرین رمان برام استوکر در سال ۱۹۰۵، ارجاع مضحکی است به ارزشهای طبقاتی انگلیسی، هرج و مرج جنسی و فیلمهای ترسناک دههٔ ۱۹۶۰. راسل اقتباس دیگری از دی. اچ. لارنس را بهصورت فیلمی رمانتیک و سرمستانه تحتعنوان رنگینکمان (۱۹۸۹)، مشابه با زنان عاشق، کارگردانی کرد. فیلم بعدی او، فاحشه (۱۹۹۱)، با اجراء شیفتهوار ترزا راسل، روایتی به صیغهٔ اول شخص از یک فاحشهٔ خیابانی در لندن است، که موفقیت کمتری به همراه آورد. |
همچنین مشاهده کنید
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران غزه حسن روحانی روسیه مجلس شورای اسلامی نیکا شاکرمی روز معلم معلمان رهبر انقلاب مجلس بابک زنجانی دولت
هلال احمر یسنا سیل آتش سوزی قوه قضاییه پلیس تهران بارش باران شهرداری تهران آموزش و پرورش فضای مجازی سازمان هواشناسی
بانک مرکزی دولت سیزدهم حراج سکه قیمت طلا قیمت خودرو قیمت دلار خودرو بازار خودرو دلار سایپا ایران خودرو کارگران
سریال نمایشگاه کتاب کتاب مسعود اسکویی تلویزیون عفاف و حجاب سینمای ایران سینما دفاع مقدس
اسرائیل رژیم صهیونیستی فلسطین حماس جنگ غزه اوکراین چین نوار غزه ترکیه انگلیس نتانیاهو ایالات متحده آمریکا
استقلال فوتبال علی خطیر پرسپولیس سپاهان باشگاه استقلال لیگ برتر ایران تراکتور لیگ برتر رئال مادرید لیگ قهرمانان اروپا بایرن مونیخ
هوش مصنوعی گوگل کولر اپل آیفون همراه اول تبلیغات اینستاگرام ناسا
فشار خون خواب کبد چرب بیمه کاهش وزن دیابت داروخانه