جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

سینمای نوین، یا واقعگرائی اجتماعی در بریتانیا (۲)


جک کلیتُن، که فیلم اتاق طبقهٔ بالا (۱۹۵۹) از او را غالباً آغازگر واقعگرائی اجتماعی در انگلستان می‌شناسند، با دومین فیلمش، بی‌گناهان (۱۹۶۱)، از این نهضت روگرداند. بی‌گناهان اقتباسی است زیبا و رعب‌‌انگیز از رمان هنری جیمز به‌نام چرخش که به درستی جنبهٔ ابهام‌آمیز رمان را حفظ کرده است. اما کلیتُن با فیلم‌هائی مانند گرفتار (۱۹۶۴؛ با فیلمنامهٔ هَرُلد پینتر) و خانهٔ مادرمان (۱۹۶۷)، به تولید فیلم‌های کاملاً فردگرایانه‌اش ادامه داد. پس از شکست مالی و انتقادیِ فیلم گَتسبی بزرگ (۱۹۷۴؛ برگرفته از رمان ف. اسکات فیتزجرالد) که فیلمی پرتجمل بود و با سرمایهٔ هالیوود ساخته شده بود، اعتبار کلیتُن به‌عنوان کارگردان تقریباً از میان رفت اما با فیلم‌هائی که بعداً ساخت بار دیگر جایگاه خود را بازیافت، از آن جمله هستند، شرّ از آن می‌بارد (۱۹۸۲) که اقتباسی است ماهرانه از رمان ترسناک رِی برادیرِی، و هوس‌های خلوتِ جودیت هِرن (۱۹۸۷) برگرفته از رمان برلیان مور. کلیتُن اخیراً نیز چند فیلم داستانی، از جمله به باد آر که مردنی هستی (۱۹۹۲) را برای تلویزیون کارگردانی کرده است.
از جمله فیلمساز‌های مهم دیگر انگلیسی دههٔ ۱۹۶۰ می‌توان از برلیان فوربِس (متولد ۱۹۲۶) نام برد. او در فیلم‌هائی نظیر همرنگ جماعت شو (۱۹۶۱)، احضار روح در بعدازظهر خیس (۱۹۶۲)، شاه‌موش (۱۹۶۵)، جعبهٔ عرضی (۱۹۶۶)، نجواگران (۱۹۶۷)، عشق مرگبار (۱۹۶۷) و ماه خشمگین (۱۹۷۰)، جنبهٔ لطیفی از فضاسازی و میزانسن را به نمایش گذاشت. دیگری فیلمسازی سنتی‌تر به‌نامِ بازیل دیردِن (۱۹۱۱ - ۱۹۷۱)، که با تریلر پلیسیِ نمونه‌وارش، چراغ آبی (۱۹۴۹)، تعدادی جایزهٔ سینمائی به‌دست آورد و دیرک بوگارد را به یک ستاره بدل ساخت. برخی از فیلم‌های دیگر دیردِن عبارتند از یاقوت کبود (۱۹۵۹)، تجمع نجیب‌زادگان (۱۹۶۰)، بازی با ذهن (۱۹۶۳) و حارطوم (۱۹۶۶). کارگردان دیگری که در اینجا باید از او یاد کرد، رانلد نیم (متولد ۱۹۱۱) نام دارد که برخی از فیلم‌های او عبارتند از منبع دست اول (۱۹۵۸)، نغمه‌های افتخار (۱۹۶۰)، بلوغ دوشیزه جین برودی (۱۹۶۹). در حوالی همین سال‌ها بود که کارگردان تلویزیون، پیتر واتکینز (متولد ۱۹۳۵)، دو فیلم درخشان شبه‌مستند برای شبکهٔ تلویزیون بی.بی.سی ساخت - کولودِن (۱۹۶۴)، بازسازی سرکوب خونین قیام جاکوبی در ۱۷۴۶، و فیلم جنگ‌بازی (۱۹۶۵)، تجسم فاجعه‌ای که در صورت بروز جنگ هسته‌ای بر سر بریتانیا می‌آید.
تلویزیون بی.بی.سی. از نمایش فیلم جنگ‌بازی امتناع کرد و تا بیست سال بعد اجازهٔ نمایش آن به هیچ‌یک از تلویزیون‌های جهان داده نشد. نخستین فیلم داستانی واتکینز، امتیاز ویژه (۱۹۶۷)، تصویری اصیل و تکان‌دهنده از انگلستان به‌عنوان سرزمینی تمامت‌خواه بود، اما این فلم با آثار تلویزیونی او قابل مقایسه نیست. فیلم پخته‌تر او، پارک مجازات (۱۹۷۱)، تصویری فاشیستی از آمریکا در اوج جنگ ویتنام به‌دست می‌دهد. فیلم دیگر او، ادوارد مونک (۱۹۷۴؛ ۱۹۷۶)، با استفاده از تکنیک‌های مستندسازی به زندگی، وسیلهٔ بیانی و آلام خلاقهٔ نقاش اکسپرسیونیستِ نروژی، ادوارد مونک، می‌پردازد. واتکینز پس از یک دهه ساختن فیلم‌های مستند داستانی در سوئد و دانمارک (از جمله فَلَن [تله، ۱۹۷۵]؛ آفتِن لاندِت [سرزمین غروب، ۱۹۷۷]) یک فیلم چهارده و نیم ساعته با عنوان کلی 'فیلم برای صلح' به‌نام سفر (۱۹۸۷) را تولید کرد. این مستند حماسی که به سابقهٔ تسلیحاتی و تهدیدهای جنگ هسته‌ای می‌پردازد بین سال‌های ۱۹۸۴ و ۱۹۸۶ در شانزده کشور و پنج قاره فیلمبرداری و به هشت زبان تکثیر شد.
فیلم سفر با پشتوانهٔ هنگفت مالیِ سراسر جهان ساخته شد که جذب سرمایهٔ آن از ۱۹۸۱ آغاز شده بود. کارگردان تئاتر انگلیسی، پیتر بروک (متولد ۱۹۲۵)، نیز در دههٔ ۱۹۶۰ چند فیلم زیبا ساخت، از جمله سالار مگس‌ها (۱۹۶۲) برگرفته از رمان ویلیام گلدینگ؛ پرداختِ سینمائیِ نمایشنامه‌ای که خود اجراء کرده بود به‌نام مارا - ساد (۱۹۶۶) ، از پیتر وایس) و فیلم لیرشاه (۱۹۶۹؛ پخش در ۱۹۷۱) از شکسپیر. و همچنین فلمی جدلی و نیشدار به‌نام به من دروغ بگو (۱۹۶۷) در باب دخالت آمریکا در ویتنام. بروک پس از آن نیز گهگاه فیلم‌های دیگری ساخته است، از جمله دیدار با فرزانگان (۱۹۷۹)؛ کارمِن (تراژدی کارمِن، ۱۹۸۳)، فیلمی متفاوت، با حضور سه کاراکتر از اپرای ژرژ بیزه، که بروک آن را از اجراء صحنه‌ایِ خودش در پاریس گرفته است؛ و سرانجام فیلم مهابهاراتا (۱۹۸۹) که روایت طویلی است از فصل 'آواز خدا' از 'بهاگوات گیتا' حماسهٔ بزرک هندو. فیلم انگلیسیِ دیگری که در اینجا می‌توان از آن یاد کرد توسط دو تن، کِوین براونلو (متولد ۱۹۳۸) و اَنَدرو مُلو (متولد ۱۹۴۱) به‌صورت مستقل به‌نام در اینجا اتفاق افتاد (۱۹۶۴؛ پخش در ۱۹۶۶) ساخته شد. این فیلم یک مستندِ بازسازی شده است که اشغال خیالیِ انگلستان توسط آلمان‌ها را در جریان جنگ جهانی دوم تصویر کرده است.
سینمای انگلستان بعدها در دهه‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ با حضور دو کارگردان تبعیدی آمریکائی، جوزف لوزی (۱۹۸۴ ـ ۱۹۰۹) و ریچارد لِستر (متولد ۱۹۳۲)، اعتبار بیشتری یافت. لوزی پس از طرد شدن از هالیوود در دوران مک‌کارتی تعدادی از متمایزترین فیلم‌های انگلیسی این دهه را با کمک نمایشنامه‌نویس ابسوردیست، یعنی هَرْلد پینتر (متولد ۱۹۳۰)، به سینمای انگلستان تقدیم کرد. این فیلم‌ها عبارتند از پیشخدمت (۱۹۶۳)؛ تصادف (۱۹۶۷)؛ و واسطه (۱۹۷۱، اقتباس از رمان ل.پ.هارتلی). لوزی سبک‌گرائی ظریفکار است که در غالب درونمایه‌هایش به نیروی ویرانگرِ موجود در تمایلات جنسی و طبیعت فسادانگیز تکنولوژی می‌پردازد. او فیلم‌های مهمی را نیز با فیلمنامه‌های خودش ساخت، از جمله حوّا (۱۹۶۲)، که نسخهٔ پخش آن به کلی قلع و قمع شده بود،و درامِ برجسته و ضد جنگی به‌نام شاه و کشور (۱۹۶۴). فیلم‌های لوزی در دههٔ ۱۹۷۰ عبارتند از قتل تروتسکی (۱۹۷۲)؛ روایتی از نمایشنامهٔ خانهٔ عروسک (۱۹۷۳) اثر هنریک ایبسِن؛ زن رمانتیک انگلیسی (۱۹۷۵)، که فیلم باوقار و طنزآمیزی است در باب ازدواج مدرن و فیلمنامهٔ آن را تام استاپِرد نوشته است؛ آقای م کلاین (۱۹۷۶)، مطالعه‌ای ضدصهیونیستی در فرانسهٔ تحت‌ اشغال؛ روایتی از اپرای موتسارت به‌نام دون‌ژوان (۱۹۷۹)، که در مکان واقعی در ایتالیا فیلمبرداری شده است؛ و فیلمی به‌نام جاده‌های جنوب (۱۹۷۹)، تصویری از رابطهٔ صمیمانهٔ پدر و پسری که در فضای روستائی فرانسه می‌گذرد و در آن عناصری از زندگی خصوصی خودِ لوزی گنجانیده شده است. آخرین آثار جوزف لوزی عبارتند از ماهی قزل‌آلا (۱۹۸۲)، که از نظر بصری مسحورکننده است و براساس رمان اگزیستانسیالیستیِ رُژه وِیان ساخته شده، و حمامِ بخار (۱۹۸۵) که از نمایشنامهٔ تند و تیز فمینیستیِ نِل دان اقتباس شده است.
ریچارد لِستر کار خود را با چند فیلم کوتاه آغاز کرد و جوایزی گرفت، از جمله فیلم دونده، جهنده و ایستاده (۱۹۶۰) و موش در ماه (۱۹۶۳، دنباله‌ای بر فیلم موش که غرید، ۱۹۵۹از جک اَرنُلد. پس از آن بود که با دو فیلم از بیتل‌ها به شهرت و ثروت رسید: فیلم‌های شبِ روز سخت (۱۹۶۴) و کمک! (۱۹۶۵) که در آنها از کلیهٔ ساز و برگ موج نو بهره گرفت - استفاده از زوم‌های تله‌فتو، تغییر سرعت‌های وربین، رجعت به گذشته‌ها، تدوین پرش‌دار و کلیهٔ شیوه‌های ضدروائی - تا نوع تازه و خیره‌کننده‌ای از یک کمدی سمعی و بصری بیافریند. فیلم‌های بعدی او - ترفند (۱۹۶۵)؛ چگونه در جنگ پیروز شدم (۱۹۶۷)، پتولیا (۱۹۶۸) و اتاق خوابِ پذیرائی (۱۹۶۹) - با استفاده از همان تکنیک‌ها به مضامین جدی دراماتیک پرداختند، هر چند موفقیت چندانی به‌دست نیاوردند. با این حال فیلم پتولیا با سبک روائی پراکنده‌اش موفق شده فساد روانی شخصیت‌های اصلی خود را به‌خوبی القاء کند. ریچارد لِستر در طول دههٔ ۱۹۷۰ فیلم‌های بسیار موفقی مانند سه تفنگدار (۱۹۷۳)، چهار تفنگدار (۱۹۷۵) و برق سلطنتی (۱۹۷۵)، و همچنین رمانس تاریخی رابین و ماریان (۱۹۷۶) و اقتباسی از کمدی ریتس (۱۹۷۷) از نمایش برادوی، و وسترنی کمدی به‌نام بوچ و ساندنس: روزهای اولیه (۱۹۷۹) و کوبا (۱۹۷۹) را به سینمای انگلستان عرضه کرد. فیلم کوبا یک تریلر پلیسی است که در آخرین روزهای رژیم باتیستا می‌گذرد. فیلم‌های دههٔ ۱۹۸۰ لِستر عبارتند از سوپرمن ۲ (۱۹۸۰)؛ سوپرمن ۳ (۱۹۸۳)؛ یک فارس در باب دزدی و جنایت به‌نام هر که یافت بردارد (۱۹۸۴) و آخرین فیلم از سه‌گانهٔ او، بازگشت تفنگداران (۱۹۸۹)، که در آن از بازیگران فیلم‌های قبلی خود استفاده کرده است. آخرین فیلم لِستر، بازگشت (۱۹۹۱)، مستند مستقیمی است که سفرِ پال مک‌کارتنی به سراسر جهان را ثبت کرده است.


همچنین مشاهده کنید