پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


آنچه ایران آموخت


آنچه ایران آموخت
اگرچه دنیای باستانی ایران كه ار آغاز عهد ماد و تا پایان عصر ساسانیان, چهارده قرن رویداهای پر خطر را. جز در ماجرای كوتاه خونین اسكندر به آسانی و بی زیان عمده‌ای از سر گذرانیده بود و همچنان بالان و نازان در سر جای خویش باقی مانده بود, ناگاهان در مقابل یك ضربه بهنگام و نفس گیر, آن هم از جایی كه هیچ از آنجا احساس بیم و خطر نمی كردم از پای درآمد, باز كارنامه‌ی روزگاران گذشته‌اش,‌مثل شمار نامه‌ی عمر یك پهلوان پیر, پر از خاطره‌های خوش, نشان‌های افتخار و یادگارهای غرور انگیز بود ایران باستان به دنیا درس تسامح آموخت, درس عدالت و درس قانون و انضباط یاد داد. به دنیایی كه آشور و بابل و مصر و یهود آن را از تعصب و خشونت آكنده بود نشان داد كه با اعمال تسامح بهتر می‌توان امپراتورهای بزرگ را از اقوام گونه‌گون به وجود آورد و اراده كرد به دنیا تعلیم داد كه عدالت هم اگر با دقت و مساوات همراه باشد, به اندازه آزادی یا بیش از آن می‌تواند صلح و آرامش را تأمین كند. به اهل عصر نشان داد كه انسان, آنجا كه نیكی می‌كند با آنچه انجام می‌دهد, به آنچه مبداء نیكی است كمك می‌كند و آن جا كه به بدی می‌گراید, دنیایی را كه تعلق به شر دارد افزایش می‌دهد. به عالمی كه گه گاه مفتون زهد و رریاضت بود, تعلیم داد كه پارسایی در ترك دنیا و در التزام زهد و ریاضت نیست, پارسایی واقعی سعی در آبادانی دنیا و افزونی نعمت و برخورداری از شادیهای این جهانی است. به دنیا آموخت كه شادی موهبت ایزدی است و آن كسی كه خود را از آن بی بهره سازد, به نعمت پروردگار خویش كفران می‌كند به دنیا آموخت كه سعادت انسان در گرو زندگی مرفه, شاد و سازنده است.
به دنیا نشان داد كه ترقی اقتصادی و سعی در آبادانی عالم بهای زندگی ساده, عدالت جوی و خردمندانه است. به دنیا نشان داد كه بد بینی و عیب جویی در باب عالم و نظام به هم پیوسته آن نشان كژاندیشی است. پیروزی نهایی خیر بر شر قطعی است و آنكه در این باب شك كند, از اینكه در دام شر بیفتد ایمن نیست. به دنیا نشان داد كه عصیان بر ضد هر جه اهریمنی است همسازی با اراده اهورامزد است و از اینجاست كه در مقابل ضحاك, در مقابل جمشید و در مقابل افراسیاب شورشگری كاری موافق با عدالت محسوب است
ایران باستانی در كار جهانداری نظارت در تأمین امنیت و آسایش اقوام تحت فرمان را بر فرمانروایان الزام كرد. به قدرت بی لجام غارتگر و عاری از رأفت و شفقت اقوام بین‌النهرین در نواحی مجاور قلمرو خویش خاتمه داد و دولتی جهانگیر كه از حیث وسعت و قدرت از آنها برتر,و از حیث نظم و عدالت صوابنامه خطاهای آنها باشد, پی افكند. چیزی كه تا آن زمان در تمام دنیای اطراف مدیترانه همانند نداشت.
ایران باستانن به دنیا آموخت كه ایجاد امپراتوری, بر خلاف آنچه نزد آشور و مصر و بابل آن اعصار معمول بود, راهش منحصر به ایجاد محدویتهای دینی, اعمال تضییق و فشار بر اقوام تابع, و یغما كردن حاصل دسترنج آنها به نام باج و خراج و هدیه و غنیمت نیست, با رعایت تسامح و رأفت امپراتوری پایدارتر, فراگیرتر و ایمن‌تر می‌توان به وجود آورد. ایران باستانی ایجاد اولین دستگاه اداری منسجم و منظم را در قلمرو وسیع خویش با موفقیت تجربه كرد و هدف توسعه فتوحات خود را مجرد كشتار و غارت و رها كردن كشور مفتوح به حال ویرانی و پریشانی نساخت, سرزمین مفتوح را مثل قلمرو نژادی خود مشمول قانون و عدالت خویش كرد.
ایران باستانی در تمام گستره امپراتوری خویش, از همان آغاز فرمانروایی شبكه‌ای منظم از پست و چاپاری سریع و دقیق را وسیله ارتباط اجزای كشور و ساتراپیها ساخت و نظام خبررسانی فعال و مرتبی در داخل و خارج امپراتوری را به وجود آورد. جاده‌های هموار, استوار و پر رفت .آمد ایجاد كرد كه تختگاه‌های وی را به شرق و غرب عالم مربوط داشت. بازرگانی بین نواحی امپراتوری را توسعه داد و ضرب سكه‌های زر- زریك- را كه ترس و تردید بازرگانان را در داد و ستد بین اقوام برطرف می‌كرد وسیله توسعه اقتصادی ساخت بین آسیای غربی, اروپای اطراف مدیترانه, با آسیای مركز ی و آفریقا و هند رابطه داد وستد منظم به وجود آورد.
در دریای هند, بحر عمان, و خلیج فارس اقدام به كشنی رانیهای اكتشافی كرد, و برای ایجاد ارتباط بین مدیترانه و بحر احمر یك شعبه رود نیل را لایروبی كرد و ظاهراً به صورت ترعه قابل كشتیرانی درآورد. سیاست نفی بلد و تبعید و اسارت و گروگیری اقلیت‌ها را كه آشوریها و بابلی‌ها در منطقه پیش گرفته بودند,كنار گذاشت و از جمله به یهودان تبعید شده در بابل اجازه بازگشت به سرزمین مقدسشان را داد.
اگر حكومت عامه معمول در آتن را, كه در آن‌جا دمكراسی خوانده می‌شد, كوروش به كنایه «بازار فریب و دروغ معامله‌های وعده‌های بی پا» خواند, در عوض خود وی قانون ثابت فراگیری را كه دگرگونی و استثنا. كه خود نوعی دگرگونی است. در آن راه نداشت, در بین تمام طبقات جامعه وسیله تضمین عدالت بی گذشت و تأمین حسن سلوك انسانی كرد. اگر آزادی فردی را آن گونه كه در آتن حق افراد ممتاز و موجب رواج هرج و مرج و اتهام و تعقیب و تهدید و تبعید مردم می‌شد در خور تقلید نیافت نظارت در اجرای دقیق عدالت و جلوگیری از تعدی و اجحاف اقویا بر ضعفا را همچون وسیله‌ای مطمئن برای استقرار جامعه امپراتوری ضروری تلقی كرد.
ایران باستان ثنویت. اعتقاد به جذایی دو مبدأ خیر وشر را ظاهراً همچون راه حلی فلسفی در مقابل وحدت گراییی جبریانه كه نفی مسیئولیت و تسلیم به یك اراده مرموز لازمه آن می‌شد ارائه كرد و از لحاظ اخلاق هم مسئولیت فردی نسبت به اعمال خویش و هم احساس اعتماد به نفس را در تمیز خیر و شر به انسان الزام و تعلیم كرد. ایران باستانی شادی را كه مایه افزونی شور ونشاط علمی و موجب خروج ذهن و ضمیر انسان از حالت كرختی و انفعالی مرگ‌آور و بی ثمر می‌شود, یك نعمت بزرگ ایزدی كه بیش از همه نعمتها در خور سپاس است تلقی كرد,نه فقط داریوش در كتیبه خویش اهورامزدا آفریننده زمین و آسمان را به خاطر همین شادی كه برای انسان آفرید سپاس جداگانه كرد, بلكه توجه به سرود و رامش لازمه سپاس نعمت در خانه مرد مزدایی بود. حتی قرنها بعد ضرورت شادی و خشباشی رعیت, یك پادشاه ساسانی بهرام گور را بر آن داشت تا خنیاگرانی را از هند(=لوریان,لولیان) به ایران دعوت كند و نگذارد كه محنت كشان عالم, لحظه‌ای چند را كه برای فراغت دارند, از این شادی كه هدیه ایزدی است باز مانند قصه گریستن مغان, كه بعدها در بخارا همچنان رایج ماند و شبهه‌رواج گریه و اندوه را القا می‌كند ظاهراً به مغان قوم اختصاص داشت و آن نیز به خاطر زنده نگهداشتن كینه دیرینه‌ای بود كه ایرانیان شرقی با قبایل وحشی گونه تورانی داشتند و ضرورت نگهداشت این كینه هم برای ایجاد حالت آمادگی دائم مردم آن حدود در مقابله با مهاجمان وحشی غارتگر بود.
ایران باستان توسعه طلبی روم را در مرزهای خویش متوقف كرد. سنای روم و امپراتوری‌هایش را به زور اسلحه سرجای خود نشاند با آنچه در مورد سربریده كراسوس سردار شكست خورده روم- كرد و با خفت و تحقیری كه بعدها نسبت به امپراتوری اسیر روم –والریان – انجام داد, هر چند از شیوه‌ی مروت و فتوتی كه آیین و اخلاق قدیم ایرانی بود تا حدودی عدول كرد, اما درس عبرت آمیز جالبی به تجاوز جویان مغروری داد كه خدعه خیانت آمیز شرم انگیز كاراكالا, امپراتور دیوانه خود را محكوم نمی‌كردند؛ اما رفتار تلافی جویانه شاپور را نسبت به دشمن اسیر تا آن اندازه در خور ملامت می‌دیدند برای یك قوم جنگجوی متجاوز, و در عین حال سوداگر كه اجازه میداد یك امپرتور دیوانه‌اش به اسب خود عنوان سناتور دهد, درسی كه «ارد» اشكانی و شاهپور ساسانی به آن‌ها داد, در خور و موجب توجه به ضرورت شناخت حدود مسئولیت در رفتار با كشورها بود. ایران باستان طی قزنها هجوم اقوام وحشی بیابانگرد مرزهای شرقی را كه سكایی‌ها,‌كیدارها,‌هیاطله و تركان آن سوی جیحون یا سیحون بودند و در سنتهای دیرینه ایرانی بر تمام آنها صرف نظر از تفاوت زمان ونژاد آنها عنوان«تورانی» اطلاق شده است, به زور اسلحه و گاه با مذاكره صلح جویانه سد كرد. این طوایف كه كارشان غارت و تاخت وتاز در شهرهای مرزی و به ویرانی كشیدن تمام آثار تمدن در این نواحی بود: گه گاه با دشمنان ایران. حتی در اواخر با بیزانس و روم متحد می‌شد, امنیت بازرگانی و تعادل اقتصاد شهرهای شرقی را به هم می‌زدند و غالباً دفع آنها جز با جنگ‌های طولانی و مستمر ممكن نمی شد سابقه تهدید و كشمكش آنها نسبت به مرزهای ایران در هجوم سكاها به ایران عهد ماد, در لشكركشی كوروش و داریوش به مساكن این اقوام وحشی برای تنبیه آن‌ها, و در قصه‌های افسانه آمیز افراسیاب و پیران و ارجاسب انعكاس دارد و در سنتهای اوستایی مخالفت آنها با ایرانیان جنبه دینی دارد.آخرین مقابله عمده با آن‌ها كه برای ایران موجب زیان بسیار هم شد, در عهد«پیروز» ساسانی پیش آمد و آنچه در این برخورد روی داد, نقش ایران باستانی را در جلوگیری از انتشار آن‌ها در آسیای غربی و در مشرق مدیترانه نوعی دفاع از تمدن در مقابل توحش نشان داد و بیزانس هم در عهد خسرو انوشروان اهمیت این دفاع را دریافت.
ایران باستانی از همان آغاز پیدایش قدرت خویش در دنیایی كه ادیان رایج شامل اعتقاد به انواع شرك و جادو و متضمن التزام طاعت بی چون و چرا از احكام دشمنان و كاهنان ترفند ساز مردم فریبی بود, تعلیم اخلاقی ارزنده‌ای عرضه كرد كه در كردار نیك و گفتار نیك و اندیشه نیك خلاصه می‌شد, و قربانی خونین و اعتقاد به جادو را در قلمرو خویش منسوخ و ممنوع كرد. معهذا موضع میانه‌ای كه ایران باستانی را در بین سه قاره بزرگ عالم گذزگاه حوادث می‌كرد, به وی كه سیاست تسامح را هم وسیله تأمین و تحكیم قدرت امپراتوری خویش می‌شناخت, امكان داد تا قلمرو حكومت خود را در فلات, عرصه برخورد و تماس بین ادیان مختلف و گفت‌و شنود عقاید گونه‌گون سازد و بدین گونه ایران در گذشته باستانی خویش نیز مثل امروز, كانون برخورد و محاوره عقاید و ادیان متنوع بود. در پایان عصر ساسانیان و حتی در پایان عهد اشكاننیان آیین بودا, آیین عیسی(ع) و آیین یهود نیز همراه با آیین زرتشتی در ایران پیروانی داشتند و اقلیت‌های دینی با نظر تسامح و حتی احترام نگریسته می‌شد.
ایران باستانی به خاطر آنچه به دنیای عصر داد, و به خاطر آنچه برای بسط تمدن و رفاه دنیای عصر انجام داد, در تاریخ نام و آوازه ای آمیخته به احترام یافت.سرنوشت او بر خلاف سرنوشت امپراتوری كهنه‌ای چون بابل و مصر و آشور كه قرنها قبل از وی به انقراض و فنا محكوم شده بودند, به انحلال در امپراتوریهای دیگر منجر نشد. با وجود شكست سختی كه در پایان عصر ساسانیان خورد, به قوت اراده و نیروی همت خویش در صحنه باقی ماند. فاتحان را در ایجاد یك امپرتوری جدید كه خود وی بخشی از آن گشت, سر مشق و یاری داد و سرانجام ایران نو مسلمان را در دورن اقیانوس متلاطم و پر مخاطره‌ای كه امپراتوری نو پای خلفا در دمشق و سپس در بغداد بود, به صورت یك جزیره ثبات درآورد. آن را اگر نه از لحاظ سیاسی, باری از لحاظ دینی, فرهنگی و علمی مستقل یا لامحاله متمایز و ممتاز نگهداشت و حتی در مدتی كمتر از دو قرن, بغداد مركز خلافت امپراتوری خلفا به صورت تصویری اسلامی شده از تختگاه حكومت بر باد رفته ساسانیان درآورد.
دنیای باستانی ایران در همان هنگام سقوط با وجود تفرقه و تشتت كه دچار آن بود از آنچه در طی عمر گذشته به وجو آورده بود و برای دنیایی كه تازه می‌شكفت به میراث می‌گذاشت, برای خود كارنامه‌ای درخشان داشت. حتی طرز فرمانروایی برخی از پادشاهان گذشته خود را در نظر فرمانروایان جدید همچون نمونه حسن اداره و سلوك نجیبانه نشان می‌داد و آن را برای آنها شایسته تقلید و تقدیر می‌كردقصه‌ی بنای طاق كسری. ایوان مدان در تیسفون كه در همان ایام سقوط ساسانیان در افوه نقل می‌شد یك شاهد نجابت اخلاق قوم و برای مالكان جدید دنیا قابل تحسین بود. پادشاه ساسانی با وجود قدرت مطلقه ای كه جان و حال مردم را در قبضه تصرف او نهاده بود, قطعه زمینی را كه بدون آن قصر عظیم بد قواره می‌ماند, نتوانست به هیچ بهایی از پیرزنی كه مالك آن بود خریداری كنددر عین حال دست به تعدی و اكراه هم نگشود و خرابه پیرزن د ركنار قصر وی, عرصه را برآن بنا عظیم تنگ كرد و این عیب كه برای ایوان مدائن باقی ماند, به عنوان نمونه‌ای از حسن سلوك خسرو سالها شاهدی بر دادگری و عدالت پروری او به شمار می‌آمد. قصه‌هایی مشابه كه درباره فریدریش دوم- پادشاه پروس در اروپای عصر جدید در نظیر همین زمینه نقل كرده‌اند, ظاهراً جز تلقی سرمشقی از این واقعه نمایان عبرت انگیز باستانی چیز دیگری نباشد....
ورای این گونه قصه‌ها كه رفتار فرمانروایان را نمودار عالی حكمت و سیاست علمی نشان می‌دهد, تسامح در عقاید را در ایران از طرز برخورد این گونه فرمانروایان می‌توان به عنوان یك عامل عمده قوام و دوام امپراتوری شناخت در رعایت این تسامح, كورش به قدری دقت واهتمام می‌ورزید كه اقوام تابع, با وجود تفاوتهایی كه بین آیین خود و آنها با آیین كورش بود, دلشان به قول گزنفون چنان رو به او بود كه: «همه می‌خواستند چیزی جز اراده او بر آنها حكومت نكند» داریوش هم كه ظاهراَ غیر از گرایش شخصی به آیین تسامح, این شیوه را به مثابه وسیله ارتباط قلبی بین اقوام امپراتوری با پادشاه می‌دانست, در این زمینه اهتمام بسیار داشت. وی طی یك گفت‌و شنود كه با عده‌ای از اتباع بیگانه قلمرو خویش در باب مراسم تدوین مردگان داشت, تفاوت فاحش و آشتی ناپذیر بین عقاید و رسوم این اقوام را دریافته بود؛ از این رو یك بار یك والی خویش را به خاطر آنكه حرمت یك معبد یونانی را رعایت نكرده بود, مورد ملامت قرار داد. در بین ساسانیان هم, نزد كسانی از پادشاهان كه دخالت موبدان را در امر دولت نوعی تجاوز به حق فرمانروایی می‌دیدند, این شیوه تسامح دنبال می‌شد.
یزدگرد اول به خاطر بی اعتنایی به موبدان و كراهیت از دخالتهای آن‌ها, چنان در حق مسیحیان كه منفور موبدان بودند, با رأفت و تسامح رفتار كرد كه رؤسای كلیسا او را پادشاه رحیم عیسوی خواندند. با ین حال به مجرد آنكه این تسامح, عیسویان را به ایجاد شورش و اختلال واداشت, بلفضولیهای آن‌ها را با شدت و خشونت مانع آمد. وی حتی بی طرفانه سعی كرد از بین ادیان رایج عصر آن را كه به نظر می‌آمد از دیگران بهتر است برای خود. نه برای رعیت اختیار كند و با این حال چون با وجود مطالعه بسیار سرانجام بر همان مذهب پیشین باقی ماند, این جستجوی او در نظر كشیشان ارمنی دو رویی و فریبكاری خوانده شد. آیا اگر به مسیحیت گرویده بود, جستجویش عاری از دو رویی و ریا خوانده نمی شد؟ اگر موبدان او را یزدگرد بزهكار خواندند و به ااحتمالی با همدستی بزرگان مخالف نقشه‌ای برای قتل او طرح كردند, بی شك به خاطر همین میل به تسامح بود كه برای كاهنان قابل تحمل نبود. جوابی هم كه هرمزد. پسر خسرو اول. در جواب موبدان داد و در آن درخواست آن‌ها را برای اعمل تضییق در حق پیروان ادیان اقلیت به استهزاء گرفت, اهمیت نقش تسامح را در حفظ امنیت و همزیستی در یك امپراتوری وسیع از نظر فرمانروایانی خردمند, قابل ملاحظه نشان می‌دهد.
این تسامح كه مبنای سیاست كورش و داریوش هخامنشی بود و بعد از آن هم عدول از آن, گه گاه دشواریهایی به وجود می‌‌آورد, بدان سبب كه در عهد اشكانیان هم به لحاظ سادگی معیشت و شیوه عشایری گونه نظام حكومت آنها دوام یافت, ایران باستانی را از دیرباز تا اواخر عهد ساسانیان صحنه ظهور و توسعه ادیان غیر ایرانی كرد.
عبدالحسین زرین كوب
برگرفته از: اطلاعات: ۲/۲/۱۳۸۳ شماره: ۲۳۰۳۲
منبع : شورای گسترش زبان و ادبیات فارسی