چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

نگاهی به «دفتر چه ممنوع»


نگاهی به «دفتر چه ممنوع»
«دفتر چه ممنوع» اثر " آلبا دسس پدس" حکایت سر گردانی جانهایی است که نیاز های خود را نشناخته اند و یا اگر شناخته اند قادر به بر اوردن خواسته های خود نیستند.سر گردانی انسانهایی که هر کدام به مانند جزایری دور افتاده و جدا از هم در دریایی مستقر شده اند. جزایری در کنار هم اما جدا از همدیگر .
تضاد های فکری ؛تضاد های خواسته ها ؛درک نکردن همدیگر و نفهمیدن همدیگر ؛اینها چیز هایی است که بر روابط آن انسانها سایه افکنده است.
دگر گون شدن مفهومها و تناقضی که به جان آدم می افتد همه دست به دست می دهند تا فرد عصیان کند.اما نسل حکایتگر داستان دریغا که نسل عصیا نگر نیست؛ پس تسلیم می شود و به جبری که برای او قرار داده شده ؛ می بازد.
نیاز های مشترک انسانها را به هم نزدیک می کند و انسانها در هر مقطعی از زندگی نیازهای خاصی را احساس می کنند ؛همین احساس باعث دوری و نزدیکی آنها می شود. همانقدر که دو انسان از هم دور می شوند به دیگری نزدیک می شوند. اند.این دور شدن تنهایی را برای آنان ارمغان آورده و تنهایی صفت مشترک نزدیک شدن آنها می گردد. درک متقابل از تنهایی همدیگر باعث نزدیک شدن گشته ؛اما چه بسا اگر در شرایط دیگری بودند هرگز به یگدیگر احساس نیاز نمی کردند.
شرایط زندگی آدمهای رمان دفتر چه ممنوع آنها را به هم پیوند می دهد و نزدیک می کند و نیز همین شرایط پیوندهای دیرین را سست می کند . آنها به اشتباه نام آن را عشق و ...می پندارند ؛غافل از اینکه این عشق و نفرت در آنان زاییده نیاز ها و شرایط خاص آنهاست.
داستان با اعلام موجودیت من آغاز می شود. موجودیتی که از سوی دیگران به رسمیت شناخته نشده و نمی شود. موجودیتی که غصب شده؛ از بین رفته و به فراموشی سپرده شده است. میشل *والریا* را «ماما »صدا می کند ؛ اما والریا می خواهد والریا باشد و والریا بماند.او می خواهد خودش باشد با همان احساسات و عواطفی که وجودش را تشکیل داده اند.
خریدن دفترچه ممنوع و نوشتن افکار ممنوع در آن آغاز یک عصیان است و در نهایت سوختن و از بین بردن آن و کشیدن خط بطلانی بر این عصیان، تسلیمی در برابر اعلام موجودیت و تسلیمی در برابر آنچه که به او تحمیل شده است.
والریا این را فهمیده است که هر کس دنیای خاص خود را دارد و تنها اوست که باید دنیای دیگران را درک کند تا زندگی را برایشان راحتتر نماید. والریا قربانی قربانی شدگان است.
آلبادسس پدس در این کتاب به خوبی نشان داده است که این زنان هستند که با فداکاری و از خود گذشتگی تمام زندگی خود را وقف اطرافیان خود می کنند و با این حال احساس رضایت و خوش بختی نیز می نمایند.
والریا به دنبال یافتن هویت گمشده خویش به خاطر نداشتن شهامت در ابراز عقیده و وجود و به خاطر محافظه کار بودن تا سر حد مرگ؛ تلاشی عبث نمود و به تلخی تسلیم شد.
میشل و والریا دو شخصیت اصلی رمان هستند.
رمان «چراغها را من خاموش می کنم » نوشته ؛ زویا پیر زاد بسیار شبیه این رمان است از نظر نوع راویت و شخصیت ها و دغدغه های آنان و روابط حاکم بر افراد داستان و ماجر اهایی که بر شخصیت ها می گذرد.تنها این رمان تفاوت هایی جزیی با رمان البا دسس دارد که یکی از آن تفاوت ها حاکم بودن رنگ و بوی ایرانی بر فضای داستان است.در اینده در این مورد بیشتر خواهم نوشت.

منصوره اشرافی
اثر"آلبا دسس پدس"
منبع : پایگاه اطلاع‌رسانی آتی‌بان