دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

همنشینی رفاه با لیبرالیسم فایده گرا


همنشینی رفاه با لیبرالیسم فایده گرا
یکی از مهمترین انتقاداتی که از ناحیه چپ بر اندیشه لیبرالیسم وارد می شود غفلت از عدالت است. به باور این دسته از منتقدان لیبرال ها با تاکیدی که بر آزادی بشر می گذارند عدالت اقتصادی را فدای آزادی اقتصادی می کنند لذا نتیجه یی که اندیشه های لیبرال به بار می آورد رفاه اقلیتی از مردم به قیمت فقر و فلاکت اکثریت انسان هاست. باورمندان به اندیشه چپ به عمد یا غیرعمد یک خوانش از لیبرالیسم یعنی قرائت کلاسیک یا نوع جدید آن نئولیبرالیسم را برجسته کرده و با چشم پوشی از قرائت عمده دیگر یعنی قرائت فایده گرا به نقد لیبرالیسم اقتصادی به عنوان یک کل می پردازند.
این نقد چون بر مقدمه یی ناصواب استوار است به ظاهر به نتیجه مطلوب نیز می انجامد. برای درک بهتر موضوع شاید بهتر آن باشد که نگاهی بسیار مختصر به دو نوع خوانش از لیبرالیسم داشته باشیم اما پیش از آن لازم است بر این نکته تاکید بگذاریم که در تمامی قرائت های موجود از لیبرالیسم مرزبندی جدی با اندیشه های مارکسیستی وجود دارد. تمامی انواع لیبرالیسم مالکیت خصوصی و آزادی اقتصادی را ارزش تلقی کرده و اینها را تنها راه توسعه و رفاه جامعه تلقی می کنند. لذاست که در تمامی نحله های لیبرال حتی آنهایی که به ظاهر بیشترین نزدیکی را با اندیشه چپ پیدا می کنند هیچ گاه به این اصول بنیادین خدشه یی وارد نشده و اختلافات آنها را به تعبیری فلسفی تنها می بایست نقدهای درون گفتمانی تلقی کرد که همواره از آفت مارکسیسم به دور هستند.
● لیبرالیسم به معنای اصالت آزادی
این برداشت از لیبرالیسم که ریشه های آن به پایه گذاران لیبرالیسم کلاسیک چون لاک و آدام اسمیت باز می گردد لیبرالیسم را در اصل آزادی خلاصه کرده و با تاکید بر آزادی منفی (رهایی از موانع) و عدم توجه به آزادی مثبت (وجود امکانات) هر نوع دخالت دولت در اقتصاد را نهی کرده و ضمن تقدیس آزادی مطلق اقتصادی، هیچ مسوولیتی برای دولت برای رفع فقر و تامین حداقلی از امکانات اقتصادی برای عامه قائل نیست. در این قرائت از لیبرالیسم آزادی از چنان قداستی برخوردار می شود که تمامی عوارض منفی آزادی نیز می باید برای حفظ قداست آزادی تحمل شود.اما لیبرالیسم کلاسیک در گذر زمان و با درک چهره خشن فقر متحول شد تا جایی که در نهایت به ظهور دولت های رفاهی در غرب انجامید. این دولت ها بر خلاف اصول لیبرالیسم کلاسیک وظیفه دولت را از نظارت صرف بر اقتصاد به کنترل و نوعی دخالت اقتصادی متحول ساخته و رفع جلوه های خشن فقر با استفاده از انواع تدابیر را نیز به حوزه وظایف دولت لیبرال افزودند.
با پدید آمدن بحران اقتصادی در دولت های رفاهی برخی از متفکران لیبرال به این نتیجه رسیدند که دخالت های دولت در اقتصاد زمینه ساز این بحران اقتصادی بوده و لذا بازگشت به اصول لیبرالیسم کلاسیک و به ویژه اصل لسه فر را توصیه کردند. این دسته از لیبرال ها را پایه گذار نئولیبرالیسم می نامند. برای درک بهتر اندیشه های نئولیبرال می توان به یکی از برجسته ترین متفکران این مکتب یعنی فردریش هایک اشاره کرد. هایک که یکی از منتقدان جدی هر نوع برنامه ریزی اقتصادی و دخالت دولت در بازار است به طور خلاصه معتقد است نظم بازار نه ناشی از برنامه ریزی که نوعی نظم خودجوش است و لذا طلب عدالت از آن کاملاً بیهوده و غیرممکن است. به باور هایک عدالت را تنها می توان از اعمال آدمیان انتظار داشت و چون بازار به هیچ عنوان تابع اعمال و برنامه ریزی آدمیان نیست به هیچ عنوان نمی توان انتظار عدالت از آن داشت. هایک آشکارا عدالت اجتماعی را یک سراب خوانده و خواستار حذف آن از ادبیات سیاسی می شود. او به ویژه بر اصالت آزادی انگشت نهاده و هر نوع تلاش برای ایجاد عدالت اقتصادی را ناقض اصل آزادی قلمداد می کند.
● لیبرالیسم به معنای اصالت فایده
خوانش دیگر از لیبرالیسم قرائت فایده گراست. این قرائت بر اندیشه متفکرانی چون جرمی بنتهام و جان استوارت میل استوار بوده و برخلاف قرائت پیشین بر اصالت فایده استوار است. از نظر تاریخی می توان انواعی از اندیشه های فایده گرا را در آرای برخی از فیلسوفان یونانی پیش از میلاد مسیح چون اپیکور یافت اما مکتب فایده گرایی (یوتیلیتاریانیسم) به طور جدی توسط جرمی بنتهام فیلسوف برجسته انگلیسی پایه گذاری شد. فایده گرایی مکتبی جدی و پرطرفدار است و به همین دلیل اختلافاتی نیز میان متفکران این مکتب وجود دارد اما گوهر اصلی این مکتب را می توان در اصالت لذت خلاصه کرد. بنا بر این اصل انسان بنا بر طبیعت خود همواره تحت امر دو اصل بنیادین یعنی لذت و درد قرار دارد و تمامی تلاش های بشر در طول زندگی در کسب لذت و گریز از درد خلاصه می شود.
بر پایه این اصل انسان شناسی و به رسمیت شناختن آن، وظیفه دولت نیز در این قرائت از لیبرالیسم افزایش هر چه بیشتر لذت و کاهش درد و رنج انسان ها است. نباید از یاد برد که در تعریف انواع درد و لذت اختلاف نظرهایی میان پیروان این مکتب وجود دارد اما فارغ از ابهامات سرگیجه آور پست مدرنیستی مسلماً برخی از پایه یی ترین انواع لذت و درد در میان تمامی آدمیان مشترک بوده و در حوزه اندیشه سیاسی نیز آنچه که اهمیت می یابد انواعی از لذت است که در حوزه عمومی و در ارتباطات میان آدمیان معنا می یابد.پس در قرائت یوتیلیتاریانیستی از لیبرالیسم این فایده است که در اولویت قرار گرفته و از ارزش ذاتی برخوردار است و آزادی تنها به عنوان ارزش بالعرض اهمیت پیدا می کند. با توجه به اصل بیشترین لذت برای بیشترین افراد که در این مکتب بر آن تاکید می رود، وظایف دولت با آنچه پیروان اصالت آزادی قلمداد می کنند متفاوت است. در لیبرالیسم فایده گرا وظیفه دولت ایجاد شرایطی است که افراد جامعه از بیشترین لذت برخوردار شده و رنج و محنتی که بر آنها وارد می شود به حداقل ممکن کاهش یابد. بر همین اساس در قرائت فایده گرایانه از لیبرالیسم آزادی به معنای عام و آزادی اقتصادی به طور خاص به این دلیل اهمیت یافته و ارزشمند تلقی می شوند که موجبات ایجاد لذت بیشتری برای افراد می شوند.
این آزادی اقتصادی است که موتور توسعه را در جامعه به حرکت انداخته و شکوفایی اقتصادی را به همراه می آورد. هم عقل سلیم و هم تجربه شکست خورده اقتصادهای دولتی چپ نشان می دهد که توسعه و رشد اقتصادی تنها در اقتصادهای آزاد امکان پذیر خواهد بود. اما از سوی دیگر این آزادی اقتصادی در نگاه فایده گرایانه از تقدس ذاتی برخوردار نیست و لذا در مواردی که آزادی مطلق اقتصادی موجب درد و رنج آدمیان شود نظارت و مهندسی دولت (و نه کنترل و مالکیت دولتی) به میدان می آید تا از ایجاد رنج و محنت برای آدمیان جلوگیری شود.با توجه به موارد ذکر شده می توان ادعا کرد که در لیبرالیسم فایده گرا دخالت دولت در اقتصاد برای ایجاد رفاه میان انسان ها امری پذیرفته شده است. برخلاف باور برخی از سخت کیشان نئولیبرال این امر به هیچ عنوان بدعت و کژراهه یی در لیبرالیسم شمرده نمی شود چه بسیاری از بزرگان متاخر اندیشه لیبرال همچون کارل پوپر نیز با پذیرش مهندسی اجتماعی تدریجی دخالت محدود دولت برای حل معضلات جامعه (و نه ایجاد آرمانشهر) را پذیرفته و آن را به جزیی از اندیشه های لیبرال بدل ساخته اند. اما بی شک از منظر فلسفی اندیشه لیبرالیسم در حل معضل نابرابری بیش از هر کس مدیون جان رالز فیلسوف متاخر امریکایی است. هر چند که بسیاری تئوری اخلاقی رالز را غایت گرایانه برمی شمارند اما نتیجه گیری رالز در خصوص نابرابری اقتصادی سویه یی کاملاً فایده گرایانه دارد.
اما سخن رالز چیست؟ رالز همانند تمامی فیلسوفان لیبرال وجود نابرابری اقتصادی را امری مطلوب تلقی می کند اما در عین حال برخلاف فیلسوفان نئولیبرال برای این نابرابری حدودی قائل می شود که این حدود کاملاً فایده گرایانه است. به باور رالز در کتاب مشهور نظریه یی درباره عدالت توزیع تمام ارزش ها و از جمله ثروت علی الاصول می بایست برابر باشد مگر اینکه توزیع نابرابر آن به سود همگان باشد و در نتیجه بی عدالتی صرفاً وجود نابرابری هایی است که به سود همگان نباشد. در این عبارات رالز از یک سو با پذیرش نابرابری با اندیشه های مارکسیستی مرزبندی می کند و از سوی دیگر با قرار دادن حدود نابرابری فاصله خود را با لیبرالیسم کلاسیک آشکار می کند و در نهایت با تاکید بر سود قرائتی کاملاً فایده گرایانه از لیبرالیسم اقتصادی ارائه می دهد. به باور رالز حد مجاز نابرابری آن است که به نفع طبقات پایین تر تمام شود. در نتیجه دخالت دولت در اقتصاد نیز برای جلوگیری از ایجاد نابرابری غیرسودمند مجاز شمرده می شود اما این دخالت نباید تا حدی باشد که انگیزه شکوفایی و کارایی اقتصادی را از میان ببرد.
● نتیجه
تا زمان حاضر دو قرائت مذکور از لیبرالیسم به قوت حضور داشته و به دفاع از اندیشه خود می پردازند اما به نظر می رسد که قرائت فایده گرا از لیبرالیسم به گوهر لیبرالیسم بسیار نزدیک تر باشد. در دفاع از این ادعا می بایست به این نکته اشاره کنیم که لیبرالیسم بیش از هر چیز فلسفه یی انسان گراست و در چنین فلسفه یی هیچ ایده و آرمانی را نمی توان برتر از انسان قرار داد و حال آنکه در خوانش نخست از لیبرالیسم آزادی از چنان قداستی برخوردار می شود که می توان انسان را در پای آن قربانی کرد. دفاع نئولیبرال ها از خشن ترین جلوه های فقر با هر توجیهی که صورت پذیرد در نهایت با اومانیسم در تضادی جدی قرار می گیرد. اما در قرائت فایده گرایانه از لیبرالیسم این انسان است که محور قرار می گیرد و بر اساس طبیعت واقعی او نظریه پردازی می شود.
در عالم واقع نیز به نظر می رسد که به رغم فراز و نشیب های پیش آمده در کشورهای لیبرال، عملاً لیبرالیسم فایده گرا پیروز میدان بوده است. امروزه اصولی مانند انواع بیمه ها، محدودیت ساعت کار، حداقل حقوق و اموری مانند آن در اکثریت قریب به اتفاق نظام های لیبرال پذیرفته شده و بازگشت به لیبرالیسم کلاسیک را غیرممکن ساخته اند. نباید از یاد برد که برقراری همین اصول در نظام های لیبرال باعث خلع سلاح مخالفان مارکسیست شده است. توزیع متعادل (و نه برابر) مواهب رشد و توسعه اقتصادی میان اقشار و طبقات گوناگون باعث گسترش رضایت عامه شده و تضمینی بر تداوم رشد و شکوفایی اقتصادی جوامع خواهد بود. این آزادی است که برای انسان است و نه برعکس آن و لیبرالیسم فایده گرا با محور قرار دادن سود بشر مدافع این امر است.
عدالت که همواره مطلوب آدمیان بود به دست مارکسیست ها مسخ شد و به توزیع عادلانه فقر انجامید چرا که مالکیت دولتی هر گونه انگیزه تلاش و فعالیت اقتصادی را در آدمیان از میان برد اما شکست مفتضحانه اندیشه های مارکسیستی نمی باید توجیهی برای پذیرش فقر باشد. مسلماً برابری اقتصادی امروزه به شعاری مضحک بدل شده که سر دادن آن تنها از دایناسورهای مارکسیست بر می آید اما پذیرش نابرابری اقتصادی به معنای پذیرش فقر و فلاکت نیست. جان رالز به خوبی از پس توجیه نابرابری اقتصادی برآمده است. در حقیقت در قرائتی که او از نابرابری ارائه می دهد رفاه و حداقل استانداردهای زندگی جایگزین عدالت مساوات طلبانه شده است. تنها در قرائت فایده گرا از لیبرالیسم است که رشد و توسعه اقتصادی با رفاه عامه همنشین می شود.
سعید تراشیون
منبع : روزنامه اعتماد