سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

ایالات متحده و استراتژی مرد دیوانه


ایالات متحده و استراتژی مرد دیوانه
در جامعه امریکا، بخصوص در میان سردمداران ناآگاه این کشور، تعصبی ریاکارانه حاکم است، که اعمال سختترین اقدامها را علیه هر کسی که گناهکاری خودسر پنداشته شود، روا می دانند؟
خوارشماری و ناچیز دانستن حاکمیت قانون عمیقاً در عملکرد و فرهنگ روشنفکرانه امریکا ریشه دارد.
دو گزاره فوق، دو قضاوت روان شناختی درباره رفتار سیاست خارجی ایالت متحده امریکا است که «ادوارد سعید» اندیشمند فقید عرب و «نوام چامسکی» نویسنده امریکایی و منتقد سیاستهای دولت مردان ایالات متحده آن را مطرح کرده اند.
«ادوارد سعید» در ادامه نخستین گزاره ای که ذکر شد، تاریخ را به عقب ورق می زند و می گوید: دقیقاً همین تلقی و تفکر بود که سیاست امریکا را متوجه سرخپوستان بومی این کشور کرد، زیرا سرخپوستان امریکا نخستین مردمی بودند که سیاست امریکا آنها را «شیطانی» و در عین حال وحشیانی اسراف کار قلمداد کرد و آن گاه نسل این مردم را از بین برد و بازماندگان اندک آنها را نیز در اردوگاه ها و مناطق دور افتاده محبوس کرد. این خشم مذهبی، از رویکردی تحکم آمیز حمایت می کند که به هیچ روی جایگاهی در سیاست جهانی ندارد، اما در عین حال از جمله اصول محوری رفتار ایالات متحده در سراسر جهان به شمار می آید.
به علاوه، براساس این اصول، مفهوم مجازات در قالبهای مصیبتبار معنا می شود. در طول جنگ ویتنام یک ژنرال برجسته امریکایی از نظریه بمباران دشمن با هدف تخریب کامل تاسیسات، امکانات و رساندن آن به نقطه صفر؛ یعنی شرایط زندگی در عصر حجر، طرفداری می کرد و البته تقریباً به آن دست یافت.
«سعید» در همینباره به دیدگاه مشابهی در جریان جنگ خلیج فارس در سال ۱۹۹۱ و مفهوم «مجازات عادلانه عراق» اشاره می کند و با کمک گرفتن از این زوایای تاریخی، نقض حاکمیت ملتها به بهانه های مختلف را اولین اصول «نظم نوین» جهان داران می داند و معتقد است: نزد جهانگستران، هر کشوری که زیر بار قدرتهای سلطه جوی بین المللی نمی رود، با حربه «حقوق اقلیتها» او را رام می کنند و اگر تسلیم نشد، به بهانه همسویی یا قرارگرفتن در ردیف «دولتهای سرکش»، بمب لیزری و خوشه ای حلال نهایی مشکل است.
این دیدگاه های «سعید» در مقاله ای تحت عنوان «و اینک روز بازپسین» در کنار مقاله ای از چامسکی» تحت عنوان «دولتهای سرکش» در کتابی به نام توافق تجاوز: مهار دولتهای سرکش» Acts of Aggression Policing Rongue States آمده است که اخیراً در کشور ما نیز ترجمه و به تازگی با عنوان «روز بازپسین دولتهای سرکش» منتشر شده است.
مقاله کوتاه «ادوارد سعید» اگرچه ناظر به رویدادی است که به پیش از حمله امریکا به عراق باز می گردد، اما دربردارنده واقعیاتی است که «سعید» روشنفکر فلسطینی تبار از آن به ناشی گری و شکستهای شگفت آور سیاست خارجی امریکا تعبیر می کند و معتقد است که: اگر آنچه که میان ایالات متحده امریکا و عراق (در آن مقطع زمانی ) در جریان بود را، صرفاً نشانه ای از رویارویی اراده و اقتدار عربی با امپریالیسم امریکا بدانیم، دچار اشتباه فاحشی شده ایم.
او در این نوشته کوتاه به خوبی و درستی شخصیت صدام حسین را روانشناسی می کند و در یک پیشبینی درست می گوید: باتوجه به بی توجهی عمیق و غیرقابل توجیه صدام حسین نسبت به امنیت و اقتدار ملی عراق، که در مورد «ایران» و «کویت» به روشنی قابل مشاهده است، وی دیگر به هیچ وجه نمی تواند از تلاش برای حفظ امنیت و اقتدار ملی سخن بگوید. در همین حال او یادآور می شود که کینهتوزی و انتقامجویی امریکا، با اعمال یک سلسله تحریمها، اوضاع را بیش از پیش بحرانی کرده است و آنچنانکه «سندی برگر» (Sendy Berger) مشاور (سابق) امنیت ملی امریکا عنوان کرده، وضعیت موجود در عراق در آن مقطع زمانی به این صورت بوده است که ۶۵۷ هزار غیرنظامی عرافی از هنگام جنگ خلیج فارس جان باخته و بیشتر مرگ و میرها ناشی از بیماری، سوء تغذیه و وضعیت اسفبار مراقبتهای درمانی و پزشکی است و علاوه بر آن کشاورزی و صنعت در عراق به طور کامل متوقف شده است.
«سعید» در عین اینکه ویژگی های «دور از انسانیت و نوع دوستی گستاخانه سیاستگذاران امریکایی» را یادآور شده، آنان را مقصر دانسته، اما در عین حال خاطرنشان می کند که صدام عمداً از روی آگاهی به این وضعیت غیرانسانی دامن می زند تا تقابل و مخالفت میان ایالات متحده و دنیای عرب را به تصویر بکشد.
تحلیل وی از نکته اخیر دائر بر این مدار است که: ایالات متحده همواره با هر نماد یا نشانه ای از ملی گرایی عربی یا استقلال مخالفت کرده است، که بخشی از این مخالفت ریشه در دلایل توسعهطلبانه این کشور دارد و بخشی دیگر، از جمله ملزوماتی است که حمایت بی چون و چرای امریکا از اسرائیل را می طلبد. از هنگام جنگ ۱۹۷۳ و با وجود تحریم نفتی کوتاه مدتی که اعراب بدان دست زدند، سیاست اعراب و از جمله روند صلح همواره بر آن بوده است تا با درخواست کمک از ایالات متحده با رفتار «خوب» و با نشان دادن میل و رغبت به صلح با اسرائیل، از خصومت با امریکا بکاهند. با این حال، پیروی بی چون و چرا از خواسته های امریکا نیز ممکن است چیزی جز کلمات تحسین آمیز مقطعی امریکایی ها برای رهبرانی که به ظاهر «میانه رو» هستند به همراه نداشته باشد، سیاست اعراب هیچگاه توأم با پشتوانه ای از هماهنگی، فشار جمعی و توافق کامل در مورد اهداف نبوده است. در عوض هر یک از رهبران عرب همواره در پی سازشهای جداگانه با امریکا و اسرائیل بوده اند؛ سازشها و توافقهایی که حاصلی جز تقاضاهای فزاینده امریکا و طفره روی های مداوم این کشور از وارد آوردن فشار جدی بر اسرائیل نداشته است. هرچه سیاست اسرائیل تندروتر و تندخوتر می شود، حمایت ایالات متحده نیز از آن بیشتر می شود و در همین حال، احترام اسرائیل نسبت به خیل عظیم مردم عرب کاهش می یابد؛ مردمی که آینده و رفاهشان در گرو امیدهایی واهی، همچون پیمان نامه های «اسلو» نابود شده است.
تحلیل «سعید» اینگونه ادامه می یابد که: علاوه بر این، شکافی ژرف، فرهنگ و تمدن اعراب را از ایالات متحده جدا می کند، که البته در غیاب هرگونه اطلاعات یکدست و همه جانبه از اعراب و نیز سیاستهای فرهنگی آنها مفهوم عرب بودن، آداب و رسوم اعراب و فرهنگها و هویتهای آنان در نزد سیاستمداران امریکایی صرفاً غیرقابل پذیرش است. در نظر آنها اعراب از انسانیت فاصله گرفته اند. به پندار آنان، اعراب تروریستهای خشنِ بین المللی اند که همواره سودای قتل و جنایت و بمبگذاری در سردارند، و تنها عربهایی که ارزش معامله و مراوده با امریکا را دارند، رهبران مطیع، بازرگانان و نظامیانی هستند که خریدهای نظامی آنها به ثبات اوضاع اقتصادی امریکا کمک می کند و صرف نظر از این دیگر هیچ اهمیتی برای اعراب مترتب نیست.
«سعید» همچنین در ذیل این تحلیل خود به واقعیتی اشاره می کند که از زمان جنگ جهانی دوم تا کنون همواره نوعی ترس ناسالم و آزاردهنده جزئی از سیاست خارجی امریکا بوده و از این گذشته، «هر نکته مثبتی درباره اعراب، به منزله تهدیدی برای اسرائیل تلقی می شود.» از همین رو امریکا در دستور کار خارجی خود به خصومت با دستور کار کلی سیاست خارجی اعراب ادامه می دهد و بر آن پافشاری می کند.
«ادوارد سعید» مجدداً به بحران عراق باز می گردد و در خصوص ابعاد مختلف آن - البته محدود به مختصات زمانی مورد نظر - به ارائه تحلیلهایی موشکافانه می پردازد و از این بابت اظهار تأسف می کند که تجویز خام قدرت همواره عواقب بسیار شدیدی را در پی دارد و البته برای دولت ضعیفی، چون عراق (دولت سابق) خرد کننده و مضمحل کننده است... و نکته آخر در تحلیل «سعید» انتقاد از عدم «اراده متمرکز اعراب» است که مدتهای مدید ضربات شدید امریکا را تحمل کرده اند، بدون آنکه پاسخی در خور به آن بدهند.
اما داستان تلخ قدرت که در یکجانبهگرایی ایالات متحده متبلور گشته، محور بحثی است که «نوام چامسکی» در مقاله «دولتهای سرکش» پی می گیرد و با بیان عباراتی که در آغاز این نوشتار ذکر شده به انتقاد از «خوار شماری حاکمیت قانون» پرداخته و قضاوت دادگاه جهانی در سال ۱۹۸۶ را یادآور می شود که این دادگاه ایالات متحده را به خاطر «استفاده غیرقانونی از زور» علیه نیکاراگوئه محکوم کرد و از واشنگتن خواست ضمن توقف اقدام خود، تمامی خسارات وارده را جبران کرده، غرامت سنگین بپردازد. این دادگاه همچنین ضمن رد «انسان دوستانه» بودن کمکهای امریکا به شورشیان کنترا (Contras)، تمامی این اقدامها را «کمک نظامی» خواند، که پس از صدور این حکم، تمامی گروه ها در امریکا به تقبیح دادگاه مزبور پرداختند و عنوان کردند که دادگاه اعتبار خود را زیر سؤال برده است... کنگره امریکا که در آن هنگام با اکثریت دموکرات اداره می شد، بودجه های جدیدی را برای افزایش استفاده غیرقانونی از زور تصویب کرد. واشنگتن قطعنامه شورای امنیت را وتو و قطعنامه مجمع عمومی را بی اعتبار دانست. «جورج شولتس» وزیر خارجه وقت امریکا در سال ۱۹۸۶ کسانی را که عنصر «قدرت در معادله» را نادیده می گیرند، محکوم کرد و آنان را بخاطر ابراز احساساتی که «جایی در تاریخ مدرن ندارند» به باد انتقاد گرفت.
«چامسکی» انتقاد خود از ویژگی های فرهنگ حاکمیت امریکایی را در تفسیر خاص از ماده ۵۱ منشور سازمان ملل مبنی بر «حق استفاده از نیروی نظامی در صورت احساس تهدید از سوی یک نیروی متخاصم و استفاده از حق دفاع از خود» می گستراند و به نقل قولی از «داگلاس هرد» وزیر خارجه وقت انگلستان می پردازد که گفته بود: اگر قرار باشد که امریکا پس از حمله موشکی به دشمن، از شورای امنیت کسب تکلیف کند، دنیا دچار نوعی فلج خواهد شد.
«چامسکی» پس از ذکر سوابقی متعدد از این دست ابراز می دارد که تمامی این سوابق به صورت قابل توجهی به نگرانی های گسترده درباره «دولتهای سرکش» دامن می زند.
البته دولتهای سرکشی که تمام توش و توان خود را صرف به کارگیری نیروی نظامی کرده،صرفاً با توجه به «منافع ملی»ای که خودِ آنها، آن را تعریف کرده اند، عمل می کنند و بالأخره شرم آورتر از همه این را می داند که این دولتهای سرکش دقیقاً همان دولتهایی هستند که در پهنه تحولات جهانی خود را هم قاضی می دانند و هم مجری !
به نظر وی، مفهوم اصلی عبارت «دولتهای سرکش» آن است که به رغم پایان جنگ سرد، ایالات متحده همچنان مسئولیت حفاظت از دنیا را بر دوش دارد، اما حفاظت از دنیا در برابر تهدید «ناسیونالیسم افراطی»؛ یعنی بی رغبتی به تسلیم در برابر اراده قدرتمندان مورد نظر نیست... اکنون دیگر نیاز به دشمنهای جدیدتری است... در خارج از مرزها، تهدیدها عبارت است از «تروریسم بین المللی»، «قاچاقچیان اسپانیولی مواد مخدر» و جدی تر از همه «دولتهای سرکش».
پژوهش محرمانه ای که در سال ۱۹۹۵ با عنوان ویژگی های بازدارندگی در دوران پس از جنگ سرد «بر روی مجموعه فرامین راهبردی حاکم بر زرادخانه راهبری هسته ای امریکا صورت گرفته، اساس تفکر در «دولتهای سرکش» را نشان می دهد. نتیجه این پژوهش بیانگر این است که چگونه ایالات متحده استراتژی بازدارنده اش را از اتحاد درهم پاشیده جماهیر شوروی برگرفته و متوجه دولتهای به اصطلاح سرکش؛ نظیر عراق، لیبی، کوبا و کره شمالی کرده است. این پژوهش خود طرفدار آن بوده است که ایالات متحده باید از زرادخانه هسته ای استفاده کرده، از خود تصویر کشوری را ارائه دهد که «در صورت مورد حمله قرارگرفتن منافع حیاتی اش، به دور از منطق و با انتقامجویی هرچه تمامتر واکنش نشان می دهد».
این گزارش خاطره «نظریه مرد دیوانه» نیکسون را به یاد می آورد که گفت: دشمنان ما باید چنین دریابند که ما دیوانه و غیرقابل پیش بینی بوده، نیروی مخرب خارق العاده ای در فرمان خود داریم تا به این ترتیب با هراس و ترس به خواست ما گردن نهند.
به نظر «چامسکی» این مفهوم و طرز تفکر ریشه در اسرائیل دهه ۱۹۵۰ دارد. رهبران حزب کارگر اسرائیل که در آن زمان دولت را در دست داشتند، پیوسته در مدح اعمال دیوانه وار و جنون آمیز سخن می گفتند. در آن هنگام اسرائیلی ها هنوز آنچنان که باید به ایالات متحده اعتماد نداشتند. «موشه شارت»، نخست وزیر وقت اسرائیل، در خاطراتش به «سلاحی سری» اشاره می کند که در نقطه ای به سوی ایالات متحده هدفگیری شده و هشدار می دهد: «اگر به ما خیانت شود، دست به اقدام جنون آمیز خواهیم زد.»
معیار «سرکش» بودن از منظر امریکا، نکته دیگری است که در این مقاله مورد بررسی قرار گرفته است. از جمله آنکه اندونزی چرا علیرغم کشتار دستهجمعی پس از به قدرت رسیدن ژنرال سوهارتو در سال ۱۹۶۵ به یکباره از جایگاه دشمن به «یار مهربان ما»ی دولت کلینتون تبدیل می شود؟! در حالی که «سوهارتو» تنها در سالهای دهه ۱۹۸۰ ده هزار اندونزیایی را قتل عام کرده بود. یا افریقای جنوبی در دوره زمامداری ریگان سرکش شناخته نشد، در حالی که طبق اظهارات کمیسیون سازمان ملل این کشور باعث ۶۰ بیلیون دلار خسارت و کشته شدن ۵/۱ میلیون نفر در کشورهای مجاور خود شده بود. به این ترتیب دولت سرکش الزاماً کشوری جنایتکار نیست، بلکه کشوری است که در مقابل قدرتهای بزرگ مقاومت کند.
عصاره تحلیل «چامسکی» توصیه ای به دولتهای خاورمیانه است که باید «آگاهانه و متعهدانه» گرد هم آیند و تغییرات بنیادینی را در منش و روش خود پدید آورند»، همان خلأئی که «ادوارد سعید» را به تأسف از فقدان ارائه متمرکز این دولتها واداشت و با نگاهی دوراندیشانه با توجه به مناسبات آینده جهانی ومواجهه دولتها با تعهدات بین المللی خودشان، نسبت به سرنوشت دولتهای غیرهمسو با امریکا هشدار داد و دغدغه وی در مواجهه انسانهای بی پناه با جبر دولتهایشان نمود یافت.
اما تحلیل «ادوارد سعید» و «چامسکی» را از منظری متفاوت نیز می توان در نظر گرفت، زیرا آن دو علیرغم مشابهتهایی که در مبانی تحلیل و دغدغه های فکری خود نسبت به این واقعیات بروز داده اند، از واقعیت دیگری غافل مانده اند که آن انتظار عقلانیت از قواعد ثروت و قدرت است. به تعبیر دکتر سریع القلم مشکل چامسکی و سعید این است که از زاویه اخلاقی، اومانیسم و عدالت سیاسی که تنها در داخل کشورها متصور است، در پی تجزیه و تحلیل رفتار بین المللی قدرتها هستند،در حالی که نگره اخلاقی نمی تواند رفتار نظام سرمایه داری را معقول کند و یا انتظار عقلانیت را از آن داشته باشد؛ چرا که غرب با وجود آنکه در داخل مرزهای خود تابع قانون و قاعده و مقررات است، در محیط فراملی اش تابع قواعد افزایش ثروت و قدرت است.
غرب ممکن است در درون خود به بعضی مسائل اخلاقی پایبند باشد، اما در سطح جهانی، اخلاق و حقوق انسانهاو امانیسم، مبنای برخوردها و سیاستگذاری های غربی نبوده است، زیرا اصالتاً غرب که ماهیت خود را از نظام سرمایه داری (با همه مشتقات آن) دریافت می کند، پدیده ای در پی قدرت و ثروت است و گسترش دامنه های این اهتمام خستگی ناپذیر طبع بشری برای ثروت و قدرت تحت الشعاع قواعد اخلاقی و موانع انسانی نیست. بنابراین آیا می توان انتظار عدالت در عملکرد بیرونی غرب داشت؟!
نویسنده: ضیاء الدین - صبوری
منبع: هفته نامه - پگاه حوزه - ۱۳۸۷ - شماره ۲۴۰، مهر
منبع : باشگاه اندیشه