شنبه, ۱۹ خرداد, ۱۴۰۳ / 8 June, 2024
مجله ویستا

دیک چنی زیرآتش


دیک چنی زیرآتش
این گروه به علاوه اطرافیان وزیر دفاع ، دونالد رامسفلد ، آن چیزی را ساخته اند كه «لارنس ویلكرسون»، رئیس مشاوران كالین پاول ، آن را «باند» ی می نامد كه «درشرایط حساس .....تصمیم هایی می گیرد كه جریان بوروكراسی نیز به منشأ آنها پی نمی برد .» معاون اول رئیس جمهور، در واقع، یك شورای امنیت ملی شخصی دارد . این باقیمانده مخوف و بی نظیر به جامانده از تیم سیاست خارجی كه از جنگ طلبان تندرو تشكیل شده است ، نقشی كلیدی در همه جوانب جنگ عراق بازی می كند ، از جمله طراحی برای آن ، گردآوری «شواهد» برای توجیه آن و نیز تنبیه كسانی كه آشكارا علیه آن اعتراض می كنند . جای تعجب نیست كه اعضای این تیم و نیز خود دیك چنی به اهداف تحقیق از سوی فیتز جرالد در مورد افشاگری «والری ویلسون» به همراه «كارل روو» معاون بوش ، در مطبوعات تبدیل شده اند .
گرچه این تحقیق روی رئیس كادر چنی، یعنی لوئیس اسكاتر لیبی متمركز شده ، اما با تعداد دیگری از كارمندان چنی نیز مصاحبه شده است . این سیاستگذاران پشت پرده چه كسانی هستند كه چنین نقشی كلیدی را در تعیین سیاست های خارجی دولت بوش برعهده دارند؟ بیشتر اعضای گروه پنهان چنی ، ایدئولوگ های نو محافظه كاری هستند كه به جنگ طلبان پیروزمند آمریكایی كه دلمشغولی آنها اسرائیل است، ملحق شده اند . این بدان معنی نیست كه جنگ به خاطر اسرائیل بود ، گرچه نمی توان انكار كرد كه مسائل اسرائیل نقشی مهم را بر عهده داشت . انگیزه های واقعی پنهان در پس جنگ ، پیچیده بود، و تیم چنی تنها بازیگران آن نبودند . دولت بوش تركیبی از نیروهای ناهمگون است.....جمهوریخواهان باشگاه صحرایی ، واقع گرایان ، نمایندگان سهامداران شركت های نفتی و دیگر شركت ها، مذهبیون پروتستان (اوانگلیك ها) ، استراتژیست های سرسخت ، كاتولیك های جناح راست ، و یهودیان نومحافظه كار متحد با جناح راست حزب لیكود . هریك از اینها، مبانی منطقی مخصوص به خود برای شركت در جنگ عراق را دارند .
به نظر می رسد دلمشغولی بوش ، بازگرداندن عزت خانواده با انتقام از تحقیری كه نسبت به پدرش روا داشته شده بود ، باشد؛ تحقیری كه از باقیماندن صدام در مقام خود پس از جنگ خلیج فارس بوجود آمد . چنی به منافع حاصل از جنگ در صنعت نفت ، و مجموعه صنایع نظامی به طور كلی علاقمند بود. به نظرمی رسد جنگ عراق، میلیاردها دلار از قراردادهایی را كه در آن قیمت ها ذكر نمی شد ، برای شركتهایی كه وی در اواخر ۱۹۹۰ ریاست آنها را به دست آورد، فراهم كرد كه همین پول ، هالیبرتون را از ورشكستگی نجات داد . اوانگلیك ها قصد داشتند نقش مبلغین مذهبی را برای عراقی ها داشته باشند . كارل روو می خواست بوش را به رئیس جمهور جنگ تبدیل كند تا انتخاب دوباره وی را تضمین نماید . به نظر نو محافظه كاران ، عراق صدام در كوتاه مدت، خطری برای اسرائیل بود و در درازمدت ، آنها امیدوار بودند كه سرنگونی حزب بعث عراق ، سراسر خاورمیانه را دگرگون كنند ، درست مانند آتاتورك كه بساط امپراتوری عثمانی و خلفای سنی را در دهه ۱۹۲۰ برچید و تركیه را به یك كشور نسبتأ دموكراتیك تبدیل كرد كه متحد اسرائیل بود . ( این تجزیه و تحلیل از سوی «برنارد لویس» ، استاد ممتاز و ایدئولوگ اصلی نو محافظه كار مطرح شد ) . چنین دگرگونی ای برای امنیت دراز مدت هردو كشور ایالات متحده و اسرائیل سودمند خواهد بود .
زیاده روی چنی و زیردستان بوش
هیچیك از این دلایل ، مورد قبول همگان نبوده است برای كنگره یا افكارعمومی آمریكا قانع كننده نیست ، بنابراین جناح های مختلف روی خطرسلاح های كشتار جمعی عراق، متمركز شده اند . متأسفانه برای آنها این دلیل نیز سرابی بیش نبوده است و برای تنبیه كسانی كه تذكر دادند كه امپراتور لباس به تن ندارد ]اشاره به حكایتی كه در آن ، تنها یك كودك با اشاره به لخت بودن امپراتور ، حقیقت را افشا می كند [ - یا در این مورد خاص، این كه دیكتاتور سلاح كشتار جمعی ندارد - چنی و زیردستان بوش زیاده روی كردند . عجیب آنكه ، تلاش آنان برای ساكت كردن منتقدان تنها ، اقدامات و انگیزه های خود آنان را به شدت آشكار كرد .
مقاله یك صفحه ای با عنوان«تیم مخوف چنی » كه در سوم فوریه سال ۲۰۰۱ در «نیویورك تایمز» منتشر شد ، همه را شگفت زده كرد . این مقاله فاش كرد كه چنی ۱۵ معاون نظامی و سیاسی در امور خارجه داشت ، در حالی كه همان زمان ، اعضای شورای امنیت ملی ریاست جمهوری از این تعداد كمتر بودند . شمار دستیارانی كه چنی در امور داخلی با آنها مشورت می كرد نیز بسیار كمتر از اینها بود . بر عكس ، ال گور تنها یك مشاور در امور امنیتی داشته.
رهبر این تیم ، لیبی بود . وی همراه «پل وولفوویتس» كه او را به واشنگتن آورد ، در دانشگاه «ییل» تحصیل كرده است . این دو پس از جنگ خلیج فارس در سال ،۱۹۹۲ یك سند سیاسی حمایت از جنگ در وزارت دفاع برای رئیس خود ، دیك چنی تألیف كردند . افشای این سند سبب آشفتگی معاون اول بوش شد . لیبی از پایه گذاران پروژه قرن جدید آمریكا در سال ۱۹۹۷ ، در زمان ریاست جمهوری «بیل كلینتون» بود ، یعنی زمانی كه بسیاری از نومحافظه كاران از كار بركنار بودند . در آن پروژه تلاش شده بود تا ازفشاركنگره كه تحت تسلط جمهوریخواهان بود، بر روی كلینتون برای اتخاذ مواضع جنگ طلبانه بیشتر در مورد عراق استفاده شود . و نیز به طور مشخص از گسترش نیروی نظامی و بكارگیری سربازان آمریكایی به عنوان «ژاندارم» به دنبال جنگ هایی برای «شكل دادن» به امنیت بین الملل ، حمایت می كرد.
چنی خود نیز از اعضای تهیه كننده گان این پروژه بود ، و به همراه گروه خود از سال ۱۹۹۷ علایمی مبنی بر تغییر از مواضع رئالیستی سر سختانه خود نشان داد و با نو محافظه كاران كه خواب دگرگونی دیگر جوامع را می دیدند، متحد شد . دار و دسته «جیمز بیكر» از حزب جمهوریخواه، اما به مدتی طولانی از اسرائیل كه با سیاست های توسعه طلبانه خود و عدم تمایل به توقف ساخت سكونتگاه در كرانه باختری سبب بروز مشكلاتی در این كشور شده بود، انتقاد می كردند و بیكر به خوبی آگاه بود كه اكثریت وسیعی از یهودیان آمریكایی به جمهوریخواهان رأی نمی دهند .
نگرش جهانی پشت پرده به جنگ سرد
چنی گرچه یك مدافع پروپا قرص اسرائیل است ، اما زمانی با این جناح حزب جمهوریخواه روابطی داشت . ( این احساس توسط همكار قدیمی و معاون اول بوش در امنیت ملی ، «برنت اسكو كرافت» چنین جمعبندی شده بود كه گفت: چنی را یك دوست می داند «اما دیك چنی را من دیگر به جا نمی آورم» . اما پس از چند مدت ، او به گونه ای فزاینده راه اتحاد با نومحافظه كاران و راست یهودی در ایالات متحده را برگزید و اسرائیل، آنها را به عنوان متحدین قدرتمند و نمایندگان دیدگاه خود ، پذیرفت . دیدگاهی كه حاكی از تسلط جهانی هژمونی آمریكایی بدون چالش در دوران پس از جنگ سرد بود كه از سوی صنایع نظامی به طور وسیع حمایت می شد؛ صنایعی كه با دلارهای حاصل از مالیات ایالات متحده تغذیه می شوند . او همواره به شنوندگان یهودی شكاك خود قول می داد كه یك عراق دموكراتیك به سود اسرائیل است . چنی با انتخاب دستیاران خود ، اولویتی را كه برای نومحافظه كاران قائل بود ، به خوبی آشكار كرد . اما اتحاد چنی با نومحافظه كاران احتمالأ بیشتر از دیدگاه جهانی پنهانی اش درمورد جنگ سرد نشأت می گرفت تا از دلمشغولی در مورد اسرائیل یا بازسازی خاورمیانه . ترورهای پس از جنگ سرد ، یك نسخه جدید از «امپراتوری شیطانی» شوروی را فراهم آورد . دیدگاه سیاست خارجی پویای نومحافظه كاران یعنی «لیبرالیسم با زور سرنیزه» برای مجموعه صنایع نظامی، فرصت های بیشتری را نسبت به رئالیسم سنتی جمهوریخواهان در جهان پس از شوروی بوجود آورد ؛ جهانی كه در آن، دولت های همانند وجود نداشت و یك نیروی نظامی قابل قبول، ایالات متحده را تهدید نمی كرد . تنها یك سلسله كشورگشایی ها در خاور میانه ، با پوشش«دفاع» علیه سلاح های كشتار جمعی می توانست مایه دلگرمی پنتاگون و شركتهایی باشد كه پول های باد آورده را به جیب می زنند. چنین جنگ هایی با در نظر گرفتن توانایی های هسته ای چین و كره شمالی ، دیگر نمی تواند در شرق آسیا برپا شود ، و مؤلفه های دیگری نیز برای بروز چنین جنگ هایی در بیشتر بخش های دیگر جهان وجود نداشت . خاورمیانه، حوزه بی نقصی برای بازسازی نظامیگری آمریكا بود ، با توجه به این نكته كه افكار عمومی ایالات متحده به شدت از جهان عرب و جهان اسلام متنفر است و پس از حوادث یازده سپتامبر به شدت از آن وحشت دارد .
مترجم: فاطمه موثق نژاد (منبع : هفته نامه اشپیگل-اكتبر ۲۰۰۵)
منبع : روزنامه ایران