جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


مروری بر کیشلوفسکی و سه گانه او


مروری بر کیشلوفسکی و سه گانه او
نمی توان از سینمای معنا گرا صحبت کرد و نام کیشلوفسکی را نادیده گرفت. کارگردانی که فیلمهایش ذهن و تفکر بیننده را به چالش می کشد و شاید حتی بنیه های فکری و فلسفی را به بازی بگیرد.
اگر فیلم به اندازه کافی خوب باشد و داستان نیز بشکل درستی تعریف شده باشد، کاراکترها و صحنه هایی از فیلم برای مدتها در ذهن باقی خواهد ماند و تا مدتها ما را پیرامون خویش به فکر فرو می برد. گرچه این برای اغلب فیلمها اتفاق نمی افتد اما به جرات می توان فیلمهای کیشلوفسکی را از این دسته دانست که با پرداخت خلاق و هنرمندانه اش صحنه هایی را برای همیشه در اذهان ما جاودان نموده. او می گوید من بسیار زیاد به خرد اعتقاد دارم، چیزی که هم عصرمان ما آن را از دست داده اند.
در فیلمهای او نه تنها کاراکترهای اصلی بطور تاثیر گذار و جذابی پرداخت شده اند بلکه کاراکترهای فرعی و المانهایی که بصورت مختصر در پس زمینه فیلم وجود دارند دارای مشخصه های مستقل خود هستند.
او در آکادمی فیلم لودز به تحصیل پرداخت و تا سالها فعالیت خود را در عرصه تلویزیون متمرکز ساخت. منتقدین سینمای او را مجموعه ای از برگمن و تارکوفسکی می دانند.
او در سال ۱۹۹۴ در حالی بازنشستگی خود را از فیلمسازی اعلام کرد که بعد از سه گانه موفق (آبی، سفید، قرمز) خبر از ساخت سه گانه دیگری ( جهنم، برزخ، بهشت) داده بود. او در سال ۱۹۹۶ در سن ۵۴ سالگی فوت نمود.
گرچه هیچ نشانه ای مبنی بر مذهبی بودن او وجود ندارد اما فیلمهایش دارای گرایش مذهبی (مسیحی) است و ما را به تفکر عمیق پیرامون زندگی و اخلاقیات وا می دارد. کاراکترهای فیلمهای او کسانی هستد که بطرز صریح و روشن، روش و سلوک خود را در زندگی نیافته اند. به گفته خود او آنها کاملا نمی دانند چطور باید زندگی کنند و واقعا نمی دانند درست و غلط کدام است و سرسختانه آن را می جویند.
فیلمهای او در نهایت دقت و وسواس ساخته شده. سه گانه رنگها بر اساس رنگهای موجود در پرچم فرانسه و ارزشهای نمادین آن طراحی شده است. آبی: آزادی، سفید: تساوی و قرمز: برادری.
گرچه هریک از آنها به تنهایی قابل بررسی و دیدن هستند اما دیدن آنها به ترتیب موجود منجر به کشف ارتباطی شگفت انگیز و ماهرانه میان آنها خواهد شد.
هریک از این قصه های سه گانه شخصیت های متفاوتی را مطرح می کند اما در پس زمینه هریک نشانه هایی وجود دارد که بوسیله آن به دیگری مرتبط می گردند.
فیلمهای او اغلب معمایی و بطرز هیجان انگیزی مجهول است. انگار به رازی سربسته اشاره دارند. شاید هدف او یادآوری این نکته است که زندگی روزمره به مراتب بیش از آنچه فکر می کنیم پیچیده و رمزگونه است. او برای سرگرمی تماشاچی فیلم نمی سازد بلکه می خواهد او را به تفکر وا دارد تا در نهایت از دریچه ای متفاوت از آنچه همیشه بوده، به زندگی بنگرد.
به گفته او " شما فیلم می سازید تا به مردم چیزی را نشان دهید، آنها را از جایی به جایی دیگر ببرید و این به هیچ وجه اشکال ندارد که آنها را به دنیای کشف و شهود، به دنیای تفکر ببرید."
حالت رمز آلود فیلمهای او تلویحا به این اشاره دارد که برای ارتباط برقرار کردن با قصه لازم نیست به تجزیه و تحلیل یک یک صحنه ها پرداخت بلکه باید عمیقا از آن لذت برد.
موضع کیشلوفسکی مقابل خبرنگاران و مخاطبانی که از او درباره ماهیت مجهول فیلمهایش سئوال می کنند مانند خود فیلمهایش پیچیده و معماگونه است. او می گوید در این کار هنگام بازگو کردن واقعیت، عشق همیشه در تقابل با سایر عناصر است. عشق ما را سر دوراهی می نشاند و رنج را به ارمغان می آورد. ما نمی توانیم با آن زندگی کنیم و بدون آن هم حتی قادر به ادامه زندگی نخواهیم بود. در واقع در کار ما به ندرت می توان به یک پایان خوش دست یافت.
در آبی ژولیت بینوش زنی است که زندگی اش یکباره تحت تاثیر تصادفی که منجر به از دست دادن دختر و شوهرش شده دگرگون می شود. او اکنون خود را با زندگی که از دست رفته رها می بیند. شاید رهایی او را بتوان به نوعی آزادی تحمیلی تعبیر کرد.
رنگ آبی در سرتاسر فضای فیلم جاری است. او تدریجا با زندگی گذشته خود روبرو شده و مفاهیمی مانند مصیبت از دست رفتن عزیزان، خیانت و بخشش را عمیقا تجربه می کند و نهایتا به سمت ایجاد یک زندگی جدید گام برمی دارد.
در سه گانه او، سفید دومین فیلم اوست. سفید فیلم تقابل هاست و بار معنایی اش را وامدار طعنه آمیزبودن خویش است. در حقیقت سفید یک کمدی سیاه است. در میان این سه فیلم ، سفید بیش از سایرین زمان می برد تا تاثیر خود را بر مخاطب بازنمایاند اما وقتی این انجام شد از سایرین محکم تر و موفق تر جلوه خواهد نمود.
سفید با تساوی سر و کار دارد و با روایت طعنه آمیزش به دنبال کشف تساوی حقوقی است که در عالم واقعیت وجود ندارد چه در سطح فردی و چه اجتماعی.
اما در میان اینها قرمز را باید متعلق به سینمایی شاعرانه دانست. قرمز نه تنها نماد یکی از رنگهای پرچم فرانسه بلکه نماد عشقی است که در همه روابط انسانی موجود در فیلم کاملا از دست رفته است.
نکته مفهومی که این سه فیلم را به یکدیگر مرتبط می سازد مفهوم خیانت است که در آبی و سفید پررنگ تر از قرمز به آن پرداخت شده و در هردو، قهرمان قصه سعی دارد که از زندگی گذشته خود بیرون آمده و زندگی جدید را آغاز کنند.
سپیده خمسه نژاد
منبع : کافه نمایش


همچنین مشاهده کنید